کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روانشناسی» ثبت شده است

۲۷
آبان

نگاهی به نقش طبیعت در ایجاد آرامش

رشد روزافزون جوامع بشری در حوزه‌های مختلف علوم نظری و عملی در سال‌های اخیر و تغییر سبک زندگی بیشتر انسان‌ها به نوعی که آن را به اصطلاح غلط مدرن نامیدند، سبب ایجاد الگوواره‌های جدید در زندگی آنها شد. انسان‌ها از یک سو با جدیت و تلاش شبانه‌روزی اقدام به ایجاد مظاهر تمدن بشری می‌کنند و از سویی دیگر در فرصت‌های فراغت از کار، از همین مظاهر تمدن و پیشرفت فرار کرده و به سوی طبیعت خدادادی پناه می‌برند. 

گواه روشن این مدعا، گسترش آمار خودکشی‌ها و بیماری‌های روحی و روانی در محیط‌‌های شهری متراکم و به دور از فضاهای طبیعی چون جنگل، رودخانه، کوه و... در مقابل محیط‌های روستایی بوده است. سوال ما این است که آیا فطرت انسان‌ها گرایش ذاتی به طبیعت دارد یا انسان‌ها برای رهایی از محیط شهری به سمت مناظر طبیعی فرار می‌کنند؟!

برای پاسخ به این سوال باید محیط شهری را با محیط‌های طبیعی مقایسه کنیم. عوامل بسیاری انسان‌ها را از محیط‌های شهری گریزان می‌کند که مهم‌ترین آنها آلودگی‌های صوتی و هوایی، ازدحام جمعیت و سازه‌های مختلف و گاه بدقواره‌ی شهری می‌باشد. حال در هر نقطه از شهر که این عوامل کمتر ظهور و بروز داشته باشند، انسان‌ها احساس آرامش و راحتی بیشتری می‌کنند و ساکنان این مناطق از بیماری‌های روحی کمتری رنج می‌برند. 

طبیعت

  • سید مهدی موسوی
۱۸
آبان

در تحقیقات جدید روانشناسی مثبت، «شادی» به عنوان یکی از مولفه‌های اصلی و فراموش‌شده‌ی علم روانشناسی نقش برجسته‌ای پیدا کرده است. آن‌طور که مارتین سلیگمن (پدر روانشناسی مثبت) می‌گوید: این روان‌شناسی، روان‌شناسی قرن بیست و یکم است؛ علمی که به جای توجه به ناتوانی‌ها و ضعف‌های بشری، روی توانایی‌های آدم‌ها متمرکز شده است؛ توانایی‌هایی از قبیل شادزیستن‏، لذت بردن، قدرت حل مسأله و خوش‌بینی. 

در قرآن کریم نیز مسئله‌ی شادزیستن در آیات مختلف مورد اشاره واقع شده است: 

«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ» بگو: [این موعظه و شفا و هدایت و رحمت] به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتى که جمع مى‏کنند بهتر است. (آیه 58 سوره یونس ـ ترجمه استاد حسین انصاریان) و برخی آیات نیز به ناپسندی شادی اشاره دارد و انجام دهندگان آن را به جهنم و دخول در آن وعده می‌دهد: «ذَلِکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ» این [عذاب‏ها] براى آن است که به ناحق در زمین مغرورانه سرمستى مى‏کردید و به سبب آن است که بر اثر تکبر به پایکوبى و خوشحالى مى‏پرداختید. (آیه 75 سوره غافر ـ ترجمه استاد حسین انصاریان)

توجه به این دو دسته از آیات مشخص می‌کند که شادی از منظر قرآن دارای دو نوع مثبت و منفی است. در حقیقت قرآن به طور کلی و فی نفسه به شادی اصالت نمی‌دهد؛ بلکه معتقد است همین شادی به عنوان یک هیجان مثبت، اگر از سر کبر و دنیاپرستی و گناه باشد، یک هیجان ناپسند است. اما اگر مبنا و محتوای شادی مثبت باشد و هدفمندی و خردورزی را به همراه داشته باشد، هیجانی مثبت است و این بدان دلیل است که شادی عنصری از غفلت را نیز به دنبال دارد که باید از آن بر حذر بود (محمود اکبری، غم و شادی در سیره معصومین(ع)، نشر صفحه نگار)

برای بررسی نقش شادی در زندگی، به یک تعریف مناسب از این کلمه نیاز داریم. یکی از مورد قبول‌ترین تعاریف توسط «روت وین هوون» هلندی ارائه شده است. وین هوون می‌نویسد: شادی به طور کلی به میزان و درجه‌ای از مطلوبیت گفته می‌شود که انسان بر اساس آن کیفیت زندگی فردی خود را به عنوان یک کل ارزیابی می‌کند. به عبارت دیگر، مقدار علاقه فرد به زندگی شخصی خود، میزان شادی فرد محسوب می‌شود. (هوون به نقل از شهریار شهیدی، روانشناسی شادی، ص41)

  • سید مهدی موسوی
۱۴
مرداد

اشاره: 

همه‌ی ما آدم‌ها در طول زندگی خودمان بارها مجبور به انتخاب و تصمیم‌گیری هستیم و گاهی این تصمیم‌ها مسیر زندگی ما را به کلی تغییر می‌دهند. قرار نیست این تصمیم اتفاق خارق‌العاده‌ای هم باشد؛ گاهی حتی یک کلیک و ارسال ایمیلی ممکن است زندگی یک نفر را نابود کند. فرض کنید در کنار این لحظات حساسِ تصمیم‌گیری، خشم نیز بر انسان غلبه کند. چند نفر از ما می‌توانیم در زمان عصبانی بودن تصمیم درستی بگیریم؟ در طول تاریخ چند انسان از عصبانیت انسان دیگری کشته شده‌اند؟

یک معلم معمولی بر سر جای پارک ماشینش با یک نفر گلاویز می‌شود و در یک لحظه‌ی حساس او را به قتل می‌رساند و این ماجرا داستان «دهلیز» اولین ساخته‌ی بهروز شعیبی را رقم می‌زند. جایی که ما آدم‌ها باید ازخودگذشتی نشان دهیم، سعه صدر داشته باشیم و با لبخند با دیگران برخورد کنیم ممکن است به اشتباه، زندگی خود و دیگران را به نابودی بکشانیم. رضا عطاران در صحنه‌ای که برای مرخصی به خانه آمده است می‌گوید: «بعضی وقت‌ها یه سری چیزها حسرت می‌شه حتی چایی!».

یادداشتی بر اولین سینمایی بهروز شعیبی

علی اصغری (فیلمنامه‌نویس) هر چند مسئله‌ی قصاص را تم اصلی داستان خودش قرار می‌دهد اما «دهلیز» فیلمی در موضوع قصاص نیست. مسئله‌ی اصلی فیلم روابط پدر و پسر، مادر و پسر و پدر و مادر است. درام فوق‌العاده فیلم بیان کشمکش‌های یک زن برای حفظ زندگی‌ای است که برای برخی تمام شده تلقی می‌شود.

 قصاص بهترین قالب برای بیان سنگین‌ترین حکم قضایی و بزرگ‌ترین بخشش است. اما یکی از نشانه‌های اینکه قصاص محور اصلی فیلم نیست، سفیدنمایی بیش از اندازه «دهلیز» است. این سفیدنمایی هم در نشان دادن زندان و مسئولین زندان که شرایط ویژه‌ای برای دیدار پدر و پسر و بازی کردن آنها فراهم می‌کنند و هم در همه‌ی آدم‌هایی که به غیر از خواهر مقتول برای بخشیده شدن قاتل تلاش می‌کنند جلوه کرده است. از این منظر شاید «دهلیز» کمی اغراق کرده باشد اما در این یادداشت سعی می‌کنیم از نگاه ویژه‌ی کارگردان به زندگی صحبت کنیم.

خوب است اشاره کنیم که سفیدنمایی‌های این فیلم و فیلم «هیس، دخترها فریاد نمی‌زنند» که هر دو در مورد قصاص و همزمان در حال اکران هستند، به هم شباهت دارد. در هر دو فیلم مسئولان زندان که شاید نمادی از حکومت هم باشند، خوب هستند. اما پایان «هیس...» باز است و پایان «دهلیز» به شیرینی و خوبی تمام می‌شود. تفاوت دیگر جایی است که سوژه خوب فیلم «هیس...» می‌توانست تا انتها محور اصلی داستان قرار بگیرد اما به انحراف کشیده شده و بر روی قصاص قاتل متمرکز می‌شود و دقیقا ضربه اصلی را نیز از همین جا می‌خورد اما «دهلیز» تا آخر داستان به خط اصلی قصه وفادار می‌ماند.

 

  • سید مهدی موسوی
۲۶
مهر

به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) یادی کنیم از یادداشت های قدیمی وبلاگ کمرنگ و وبلاگ پس از طوفان.

ضمنا تمام مطالب به درد بخوری (از نظر خودم) را که از سال 84 تا الان نوشته ام، در حال جمع آوری در یک سایت جدید هستم که بزودی آن را معرفی خواهم کرد.

با چند مطلب جدید هم ان شاء الله هفته آینده بروز خواهم بود.

کوچه‌ی عشق ما از همان روز اول خاکی بود!

کوچه‌ی عشق ما از همان روز اول خاکی بود! 2

ما قربانی آرزوهای پدر و مادرمان هستیم؟!

عکس ‏العمل خوانندگان "قربانی آرزوهای پدر و مادر!"


  • سید مهدی موسوی
۰۳
ارديبهشت

انکار معتاد بودن مشخصه ثابت همه کسانی است که ادعا می‌کنند مواد مخدر را فقط تفریحانه استفاده می‌کنند، اما آنچه که دلیلی بر رد این مدعاست سیر صعودی این تفریحات است!

در این مقاله سعی بر آن نداریم تا از عواقب اعتیاد به مواد مخدر و سیگار صحبت کنیم،‌ بلکه مروری داریم بر علل گرایش جوانان و نشانه‌های عدم برنامه‌ریزی ریشه‌ای و مؤثر برای جلوگیری از این معضل اجتماعی.

در مدتی نه چندان دور، بحث دیوارکشی در مرزها و ایجاد یک firewall مطمئن برای جلوگیری از ورود مواد مخدر به ایران با جدیت پیگیری می‌شد اما امروز آنچنان مواد صنعتی جایگزین تریاک و هروئین شده است که برای سالیان سال هم می‌توان آن را در لابراتوارها تولید کرده و در بازار توزیع نمود. موادی که بسیار خطرناک‌تر و کشنده‌تر و اعتیادآورتر هستند. اما چه عاملی باعث می‌شود که روز به روز اشتیاق برای این مدل خودکشی بیشتر گردد؟!

بدون شک هیچ فرد معتادی روزی که برای اولین بار مواد مخدر مصرف نمود،‌ علاقه‌ای به معتاد شدن نداشت، مشکل اینجاست که همه فکر می‌کنند با بقیه فرق دارند.

اعتیاد شامل سه مرحله فرضی است:

1) مرحله آشنایی: در این مرحله معمولاً فرد با تشویق دوستان و همسالانش شروع می‌کند. در فرهنگ ما رد تعارف دیگران چیزی ناپسند می‌باشد و این باور غلط نیز وجود دارد که کسی که مواد تعارف می‌کند قیافه‌ای عجیب و غریب باید داشته باشد.

2) مرحله‌ی شک و مقاومت: یکی از نشانه‌های این مرحله مصرف نامرتب مواد است. فرد برای ادامه، ترس و دلهره دارد.

3) مرحله اعتیاد: این مرحله ناشی از عدم موفقیت در مرحله‌ی دوم است.

شاید کنجکاوی و کسب لذت را بتوان 2 عامل مهم در گرایش جوانان به مواد مخدر دانست،‌ اما از آنجا که مقوله اعتیاد در سه حوزه پزشکی، روانشناسی و جامعه‌شناسی مورد بررسی قرار می‌گیرد،‌ دسته‌بندی‌های عوامل گرایش نیز معمولاً متفاوت است. اما در مورد سن بحرانی معمولاً 16 تا 24 سال ذکر می‌شود. به سه عامل فردی، خانوادگی و اجتماعی به صورت تیتروار اشاره می‌کنم:

 

عوامل فردی:

فشارهای عصبی و بیماری‌های روحی، مشکلات جسمانی و تلاش برای تسکین درد، میل به خطر، عدم آگاهی از خطرات مصرف، شوخی و خنده، احساس بزرگ شدن، مشاغل خاص( مثل کسانی که فعالیت جسمی سنگین و یا تغییر در ساعت‌های خواب و بیداری دارند)، ضعف ایمان و...

عوامل خانوادگی:

فوت یکی از والدین، اعتیاد یکی از افراد خانواده، متشنج بودن روابط خانوادگی و...

عوامل اجتماعی:

در دسترس بودن مواد مخدر، زندگی در محله‌های آلوده، باورها و آداب نادرست فرهنگی(در بعضی از نقاط کشور)، ضعف فرهنگ مشاوره(وقتی برای جوان مشکلی پیش بیاید خودش به دنبال حل کردن آن می‌رود)، مشکلات اقتصادی، دوستان ناباب،‌ نداشتن امنیت شغلی، مشکل ازدواج، عوامل رسانه‌ای مثل دنیای مجازی و اینترنت، گسترش عرفان‌های کاذب و فرقه‌های دروغین و...

***

آتیش داری داداش؟!

گرایش به مصرف سیگار معمولاً بین 15 تا 40 سالگی اتفاق می‌افتد. به دلیل در دسترس بودن و نداشتن منع قانونی در اکثر کشورها روز به روز به تعداد سیگاری‌ها افزوده می‌شود.

آمارها نشان می‌دهند که سیگاری شدن در بین قشر نوجوان، افراد کم‌سواد، کم‌درآمد و محروم جامعه و دختران روبه افزایش است. جالب است بدانید که بر طبق یک نظرسنجی، 11 تا 15 درصد از نوجوانان، سیگار کشیدن را نشانه خودبزرگ‌بینی، جذاب بودن و یا خوش‌تیپ بودن می‌دانند.

بیشترین علل گرایش به سیگار، مصرف آن توسط والدین و دوستان است؛ از عوامل اجتماعی نیز می‌توان به: تصورات ذهنی،‌ همانندسازی، وضعیت تحصیلی،‌ اشتغال و نداشتن اوقات فراغت مناسب اشاره کرد.

هرچند ترک سیگار در نگاه اول خیلی آسان به نظر می‌رسد اما از نظر روانشناختی تداوم مصرف به خاطر احساس آرامش(هر چند تلقینی باشد)، کاهش تنش و وابستگی به سیگار و احساس نیاز است.

 

اعتیاد در بین دانشجویان:

زندگی در محیط‌هایی مثل خوابگاه‌ها و خانه‌های دانشجویی معمولاً تغییرات شگرفی را در بیشتر افراد ایجاد می‌کند. به یکی از عوامل سیگاری شدن که دوستان هم‌سن و سال است اشاره کردم اما عامل بسیار کلیدی و مهم، دور شدن از محیط خانواده و گاهاً احساس آزادی عمل بیشتر در بین جوانان است. افراد بسیاری را می‌شناختم که در همان ترم‌های اول سیگاری شده بودند، البته با مخفی کردن از خانواده و نمایش دادن! جلوی دوستان.

پس بومی نبودن دانشجویان در دانشگاه‌ها از عناصر مهم و کلیدی است که خوشبختانه در سال‌های اخیر و با سیاست‌های دولت نهم و دهم گام‌های خوبی برای بومی کردن دانشجویان برداشته شده است.

مورد دیگری که می‌خواهم به آن اشاره کنم بحث تصوراتی است که جوانان قبل از ورود به دانشگاه دارند؛ چنان تصورات آرمانی برای خودشان درست می‌کنند که به محض ورود به دانشگاه،‌ معمولاً با عکس آن روبه‌رو می‌شوند و در این را نیز عامل کمکی تضعیف امید به آینده به شدت روح خودباوری و اعتماد به نفس را از جوان می‌گیرد.

جامعه‌شناسی می‌گفت: «محیط کثیف خوابگاه‌ها بر روی روان آدم‌ها تأثیر نامطلوبی می‌گذارد». آدم‌ها در محیط کثیف بیشتر تحت تأثیر پارامترهای کثیف قرار می‌گیرند،‌ اما اگر محیط تمیزی برایشان فراهم کنیم کمتر به کثیف کردن آن روی می‌آورند، مثلاً فرض کنیم از خیابان کثیفی رد می‌شوید و قوطی نوشابه‌ای دست شما است، به احتمال بسیار بالا شما اگر تپه‌ای زباله آنجا ببینید، قوطی نوشابه را نیز آنجا پرت خواهید کرد.

آنچه که به نظر می‌رسد این است تئوری پردازی‌های ما در مسئله اعتیاد به دلیل در نظر نگرفتن همه عوامل مؤثر در آن کارساز نبوده است اما به نظر حقیر عدم وجود یک برنامه منسجم و مهندسی شده توسط دستگاه‌های مرتبطی که در قانون نیز به آن اشاره شده است باعث ناتوانی ما در کنترل گرایش به مواد مخدر شده است.

تلاش برای هویت‌بخشی ایمان و اراده، رفع سکولار بودن محتوای آموزشی و رسیدن به شعار تعلیم و تربیت، آگاه‌سازی توسط استادان، ایجاد امید و نشاط آفرینی، فراهم کردن تفریحات سالم، افزایش سرانه فعالیت‌های فرهنگی، بروز کردن روش‌های آگاه‌سازی و قداست بخشی و کنترل خرده فرهنگ‌ها در دانشگاه از دیگر راه‌های پیشگیری از این بلای خانه‌مان سوز است.

 

  • سید مهدی موسوی
۱۷
مهر

فصل سوم: روابط پدر و مادر

 

روابط پدر و مادر را در تربیت فرزندان به سه مرحله تقسیم می‌کنیم. 1) روابط قبل از تولد کودک(حاملگی) 2) پس از تولد تا زمان نوجوانی و بلوغ فرزند و 3) پس از بلوغ فرزند و زمان جوانی او.

 

در مورد روابط قبل از تولد کودک تنها به این نکته اشاره می‌کنیم که بنا به تحقیقات صورت گرفته و تجربیات موجود و روایاتی که بدست ما رسیده‌اند، جنین در رحم مادر به محرک‌های بیرونی خود پاسخ می‌دهد، مثلا تاثیر صوت قرآن و هر چیز دیگر. در مرحله ای جدی‌تر احساسات مادر همگی به کودک منتقل می‌شوند، این فرایند زمانی که به تولد فرزند نزدیک می‌شود قابل لمس و مشاهده است. زمانی که مادر اضطراب دارد کودک لگد می‌زند و او نیز احساس اضطراب و نگرانی می‌کند. پس مرحله‌ای بسیار حساس می‌باشد. در مورد این سه مرحله به تفکیک صحبت نمی‌کنم و برداشتی کلی و یک قالب کلی که هر سه مرحله را شامل شود بیان می‌کنم.

 

«بی‌گمان محور خانواده، زن و شوهر و رابطه‌ی آن دو با یکدیگر است و شرط اصلی برای برقراری صمیمیت میان والدین و فرزندان نیز همان وجود صمیمیت بین پدر و مادر است.» (راهنمای پدران و مادران ص 135)

 

پرسشی که در این جا مطرح می‌شود آن است که نقش اصلی را چه کسی بازی می‌کند. بیشتر مردم، مادر را به عنوان اصلی‌ترین فرد در تربیت فرزندان می‌دانند و تا حدودی صحیح است. معمولا مادر صمیمیت و عطوفت بیشتری با فرزندان خود دارد و به همین صورت تماس مداوم و طولانی با فرزندان. پدر به علت اشتغال به کار در خارج از خانه فرصت کافی برای ارتباط با فرزندان را ندارد. اما آیا این گفته صحیح است؟ آیا پدر فقط نقش تولید کننده‌ی پول را دارد؟ (در این مقاله فرض بر کار مرد خارج از خانه شده است و همچنین حضور زیاد مادر در خانه حتی اگر شاغل باشد!) متاسفانه آنچنان مردها به فکر پول و تامین مایحتاج زندگی هستند که فراموش می‌کنند چه نقشی در خانواده دارند و چه کاری باید انجام بدهند و نمی‌دانند اگر در کار خانه به همسر خود کمک نکنند در آینده چه مشکلاتی گریبانگیر آن‌ها خواهد بود. می‌دانیم «عشق و علاقه‌ای که مبنای برتر از میل جنسی یا سودجویی دارد، اساس رابطه‌ی همسری را تشکیل می‌دهد.» (همان ص 139) پس چرا این عشق و علاقه را بکار نمی‌گیریم؟

  • سید مهدی موسوی
۱۶
مهر

نکته‌ها و هشدارها در تشویق به استقلال:

 

الف) در مورد احترام به تلاش کودکان، بعضی والدین، وقتی به کودک می‌گویند: «ممکن است سخت باشد.» احساس ریاکاری می‌کنند. در صورتی که اگر از نقطه نظر یک کودک بی‌تجربه به این کار سخت نگاه کنند، متوجه می‌شوند انجام دادن کار جدید برای چند بار اول، واقعا سخت است.

 

(از گفتن: «این کار باید برای تو سخت باشد.» اجتناب کنید. کودک ممکن است فکر کند: «چرا برای من؟ چرا برای دیگران نه؟») (همان ص 182)

 

ب) اگر درباره‌ی چگونگی انجام کاری اجازه انتخاب به کودک بدهیم، همین اجازه انتخاب، اغلب اوقات موجب کاهش خشم و مقاومت او می‌شود. یک راه مفید آن است که از خود کودک دعوت کنیم تا انتخاب دیگری را در اختیار ما بگذارد.

 

ج) هشدار: یکی از پرسش‌های کلی والدین که به نظر می‌رسد نوعی فشار تلقی می‌شود، پرسیدن «امروز به تو خوش گذشت؟» است. چه انتظاری از کودک دارید؟ او نه تنها مجبور به رفتن به مهمانی (مدرسه، تئاتر، اردو، ورزش) است بلکه انتظار می‌رود از آن لذت نیز برده باشد و اگر به او خوش نگذشته است باید با احساس نومیدی خود و نیز والدینش کنار بیاید! کودک احساس می‌کند با خوش نگذشتن به او، به والدینش توهین کرده است. (همان ص 181)

 

د) با پاسخ فوری به کودکانمان، به آنان لطف نمی‌کنیم بلکه گویی تمرین‌های ذهنی آن‌ها را برایشان انجام می‌دهیم.

  • سید مهدی موسوی
۱۵
مهر

ملاحظه کردید که همگی این روش‌ها، روش‌هایی پیش گیرانه بودند، حال برای مواردی که قدرت پیش‌بینی و انرژی لازم برای حل مشکلات در ما وجود ندارد، چند جایگزین تنبیه قابل استفاده در لحظه‌ی مورد نظر ذکر می‌شود.

 

جایگزین‌های تنبیه:

 

1) راه مفید بودن را تذکر دهید.

 

2) عدم تایید شدید خود را نشان دهید. (بدون حالت تهاجمی)

 

3) انتظارات خود را بیان کنید.

 

4) چگونگی اصلاح امور را به کودک نشان دهید.

 

5) حق انتخاب بدهید.

 

6) عمل کنید.

 

7) اجازه دهید کودک عواقب رفتار ناشایستش را تجربه کند. (همان ص 115)

 

وقتی مشکلی ادامه می‌یابد، معمولا می‌توانیم نتیجه بگیریم که پیچیده‌تر از آن است که در ابتدا به نظر می‌رسید. برای حل این مشکل به مهارت پیچیده‌تری نیاز است.

 

گام اول: درباره‌ی احساسات و نیازهای کودک صحبت کنید.

 

گام دوم: درباره‌ی احساسات و نیازهای خودتان صحبت کنید.

 

گام سوم: کنکاش مشترکی برای یافتن راه حل قابل قبول طرفین انجام دهید.

 

گام چهارم: بدون ارزیابی کردن، تمام ایده‌ها را یادداشت کنید.

 

گام پنجم: درباره‌ی پیشنهادهایی که دوست دارید و آن‌هایی که دوست ندارید و آنچه که می‌خواهید عمل کنید، تصمیم بگیرید.(همان ص 124)

 

وقتی کودک می‌بیند که شما چقدر به احساسات و نظرات او اهمیت می‌دهید او نیز به نظرات شما اهمیت داده و متوجه اشتباهات خود می‌شود و واکنش متقابل و دفاعانه در مقابل دستورها و فشارهای شما انجام نمی‌دهد.

  • سید مهدی موسوی
۱۴
مهر

یک داستان واقعی:

 

یک داستان واقعی از زبان مادری که روش‌های اصولی را در تربیت کودک به کار برده است:

 

«من و شوهرم، فرزندمان "جیسون" و خواهر بزرگ‌ترش "تسلی" را به بازدید موزه تاریخ طبیعی بردیم. ما واقعا از این بازدید لذت بردیم و بچه‌ها هم رفتار بسیار خوبی داشتند. وقتی هنگام خروج از موزه به فروشگاه اجناس کادویی رسیدیم، جیسون 4 ساله برای داشتن یک یادگاری از موزه بسیار بی‌تابی می‌کرد. بیشتر اشیای آن فروشگاه قیمت بسیار بالایی داشتند. سرانجام یک مجموعه کوچک سنگ برای او خریدیم ،اما او برای داشتن یک دایناسور داد و فریاد کرد. سعی کردم به او بفهمان تا همین جا هم ما بیش از حد پول خرج کرده‌ایم. پدرش از او خواست دست از نق‌زدن بردارد و به آنچه برایش خریده‌ام راضی باشد. با این حرف، جیسون شروع کرد به گریه کردن. شوهرم از او خواست گریه کردن و رفتار بچه‌گانه‌اش را کنار بگذارد، ولی جیسون خودش را روی زمین انداخت و با صدایی بلندتر گریه کرد. همه به ما نگاه می‌کردند. من بسیار شرمنده شده بودم. بعد از مدت کوتاهی، نمی‌دانم این فکر چگونه به خاطرم رسید که قلم و کاغذی از کیفم بیرون بیاورم و شروع کنم به نوشتن. جیسون پرسید چه کار می‌کنم. جواب دادم: "دارم می‌نویسم جیسون آرزو می‌کند دایناسور داشته باشد." او به من خیره شد و گفت: "همین طور یک هرم ... یکی از اهرام مصر." نوشتم: "... و یک هرم" از کار بعدی جیسون نیز گیج و متحیر شدم، چون او به طرف خواهرش که جریان را تماشا می‌کرد، رفت و گفت: "لسلی! تو چه می‌خواهی؟ یه مامان بگو تا برای تو هم یادداشت کند." باور می‌کنید که جریان به همین جا خاتمه پیدا کرد و جیسون با آرامش به خانه برگشت! از آن روز به بعد، بارها این ایده را به کار برده‌ام. هرگاه با جیسون به فروشگاه اسباب‌بازی می‌رفتم و او مرتبا اسباب‌بازی‌هایی را به من نشان می‌داد، قلم و کاغذی بیرون می‌آوردم و تمام آن‌ها را در "فهرست آرزوها"ی او یادداشت می‌کردم. به نظر می‌آمد این کار او را ارضا می‌کند. معنی کار من این نبود که مجبور بودم امام این چیزها را برای او بخرم، البته مگر در مواردی خاص مثل تولد و غیره. حدس می‌زنم آنچه جیسون درباره این "فهرست آرزوها" دوست داشت این بود که من نه تنها می‌دانستم او چه می‌خواست بلکه به اندازه‌ای برایم اهمیت داشت که آن‌ها را یادداشت کنم.» (کلیدهای گفتن و شنیدن با کودکان و نوجوانان ص 59).

  • سید مهدی موسوی
۱۳
مهر

بخش دوم: هوش و تفاوت‌های فردی

 

مسئله‌ای که لازم دیدم در مورد آن بحث شود مسئله‌ی هوش افراد است که جزو مسائل مطرح در یک خانواده است. تعریف کردن هوش به نحوی که مورد قبول همه قرار گیرد کار سخت و دشواری است؛ زیرا تاکنون تعریف‌هایی که برای هوش آورده شده‌اند نتوانسته‌اند نظر همه را جلب کنند و هر کس برای خود تعریفی ارائه می‌کند. در بیان غیر علمی در مکالمات روزمره براحتی از این کلمه برای تحسین دیگران و یا تحقیر و سرزنش آنان استفاده می‌گردد.

 

معمولا ما در زندگی روزمره کسی را با هوش می‌نامیم که در تحصیل موفق باشد، مسائل را خوب و سریع حل کند، با موقعیت‌های تازه سازگار شود، مسائل پیچیده را به وضوح بیان کند، بصیرت داشته باشد و ... بنابراین، باید قبول کنیم که هوش در تمام رفتارهای ما حضور دارد. به این ترتیب، هوش باید دارای یک ویژگی کلی و خاص باشد تا بتواند با همه‌ی موقعیت‌ها سازگار شود. سازگاری هوش با موقعیت‌های مختلف، تا اندازه‌ی زیادی، به میزان آن بستگی دارد که معمولا به کمک آزمون‌های هوشی اندازه‌گیری می‌شود و به صورت ضریب هوشی(بهر هوشی) بیان می‌گردد. (تفاوت‌های فردی کودکان ص 154)

  • سید مهدی موسوی