يكشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۱۸ ب.ظ
نگاهی بر مجموعه تلویزیونی «رهایم نکن»
یکی از کارکردهای رسانه ایجاد نیاز در مخاطبان در یک موضوع خاص است. این وظیفه بر اساس نوع رسانه و نوع پیام، حالتهای مختلفی به خود میگیرد. شاید بپرسید چرا یک رسانه باید نیازی را در مخاطبان ایجاد کند؟ اولین پاسخ به این سؤال آن است که رسانه در مفهوم عام خودش نیاز به مخاطب دارد، بنابراین طبیعی است پیامی را به مخاطب برساند که باعث بازگشت دوبارهی او و همراهیاش با آن رسانه شود. ما برای آنکه بهطور دقیقتری به این موضوع بپردازیم، رسانه را محدود به تلویزیون در ایران میکنیم.
تلویزیون نهتنها در ایران بلکه پس از اختراع، رقیب بسیار قدرتمندی در مقابل هر نوع تفریح در جوامع مدرن و سپس با نفوذ وحشتناک خودش در کل دنیا بوده است. سرگرمی ارزان و بدون زحمتی که بهراحتی در هر خانهای جای خودش را باز کرد اما سؤال دوم این است که آیا تلویزیون بر اساس نوع نیاز مخاطبان اقدام به برنامهسازی نمود یا از ابتدا فرایندی را برای ایجاد نیاز در مخاطبان در پیش گرفت؟ پاسخ به این سؤال در جوامع مختلف یکسان نیست اما بهطورکلی میتوان گفت که رابطهی بین تلویزیون و بینندهها یک رابطهی دوطرفه است و هر دو طرف قادر به تأثیرگذاشتن بر دیگری هستند.
چند سالی است که صداوسیما برای تعطیلات نوروز و ایام ماه مبارک رمضان، مجموعههایی را برای پخش در بعضی از شبکههای تلویزیونی سفارش میدهد. در این بین شبکهی سوم سیما جای خودش را با مجموعههای طنز رضا عطاران تثبیت کرد و در سالهای بعد از آن نیز همهی انتظارات از این شبکه، برنامهای با محتوای شادتر و جذابتر نسبت به دیگر شبکهها بود. جالب است که طی تقسیمی شاید برنامهریزی نشده، طنز به شبکهی سه رسیده بود و شبکههای دیگر خود را با روح و شیطان در ابعاد انسانی و ماورایی! و مسائلی چون خیر و شر، درگیر کرده بودند که البته در سالهای بعد این تقسیم وظایف! به اشکال دیگری خود را نشان داد.
شبکهی سوم سیما در رمضان سال 97 مورد هجمهی بسیاری از رسانهها و مردم قرار گرفت. مدیران صداوسیما بهترین زمان پخش بعد از افطار را به «رهایم نکن» محمدمهدی عسگرپور دادند که تلفیقی از غم و ماتم و خشونت بیپایان بود. مرگ حداقل چهار نفر در یک داستان 29 قسمتی که شروع و پایانش با مرگ بود، اتفاق کمنظیری است! میگوییم حداقل چهار نفر چون احتمالاً در ابعاد پنهان داستان نیز چند نفری با لطف نویسندهها، دارفانی را وداع گفته باشند.
در خلاصهی داستان «رهایم نکن» آمده است: رسول تولایی به عنوان بزرگتر، محبوب و مورد اعتماد چند خانواده است. این اعتماد به واسطهی بازخوانی گذشته خدشهدار میشود؛ خانوادههایی که هر کدام با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند و در پی یافتن مقصر اصلی هستند.
«رسول تولایی» نقشی تکراری است که امین تارخ در چند مجموعهی تلویزیونی دیگر نیز آن را به نمایش گذاشته است. فرد معتمد و دینداری که وجههی خوبی در بین مردم دارد و فریب شیطان را میخورد (مثل قسمتهای ابتدایی این مجموعه و حضور خانم «مارال فرجاد» برای معاملهی گاراژ و نزدیک شدن به او برای ازدواج) یا اینکه در گذشته فریب شیطان را خورده است و در حال حاضر ظاهرسازی میکند. این یکی از ابعاد داستان است که تا انتها ذهن مخاطب را درگیر خود میکند و البته سرانجام بدی برای حاج رسول ندارد؛ اما داستان ابعاد مختلف دیگری دارد که میخواهیم به آنها بپردازیم.
امیر، پسر حاج رسول تولایی که تقریباً تمام دیالوگها با پدرش به جروبحث و دعوا و قهر میکشد، بلندپروازیهای خاصی دارد و از آن طرف رابطهی سردی با نامزدش فرناز (دختر عمهاش) دارد. این سردی رابطه که بعدها با حضور مرد دیگری (یحیی) در کنار دخترعمه، به گرمی تبدیل میشود! زوایای مختلفی دارد. اول آنکه حضور یحیی در شرکت برای کمک به امور حسابداری که از قضا ظاهر دیندار و مثبتی همچون حاج رسول تولایی دارد، باعث یک مثلث عشقی در داستان میشود. رابطهی فرناز و یحیی مثل خیلی از فیلمها و مجموعههای تلویزیونی، رابطهی دو نامحرم در کمال صمیمیت و آرامش است؛ حضور در تمام لحظهها و سختیها در کنار فرناز حتی اگر بهطور سرزده به منزل آنها بیاید و از آن طرف موافقت ضمنی مادر با این رابطه، همه و همه تشویق به یک امر ناپسند است که سالهاست از همین رسانهی ملی، ذهن کودک تا بزرگسال را به خود مشغول کرده است و چه ترسناکتر وقتی که بدانیم مخاطب دعا میکند که رابطهی فرناز و امیر قطع شود تا یحیی بتواند با فرناز ازدواج کند!
کاریکاتوری کردن شخصیتهای داستان در «رهایم نکن» به اوج خود میرسد. مخاطب به شدت از رفتار امیر با آن بلندپروازیها و هدردادن سرمایهی پدر و ظلم به فرناز، متنفر میشود، از بلندپروازیها و پولپرستی برادر رسول متنفر میشود، یحیی و زن رسول (آذر خانم) نیز به منطقیترین و مثبتترین آدمهای داستان تبدیل میشوند؛ اما از آن طرف شخصیت رسول ابتدا متدین و مثبت است و در ادامه ریاکار و در انتها باز هم متدین. جدای از اینکه این مسئله خوب است یا بد، رسول یک خصلت بسیار بد دارد و آن پنهانکاری است؛ چه پنهانکاری در گذشته و چه در مواجهه با تمام مسائل روزمره که مخاطب به این نتیجه منطقی میرسد که راه نجات رسول از این بلاتکلیفی، زندان و شکایتها، راست گفتن است و هرچند که این راستگویی در ابتدا و در ظاهر به ضرر اوست اما باعث رهایی ذهنی و آرامش روحی روانی او در انتهای داستان میشود.
از این مسائل که بگذریم، سؤال این است که داستانی با این حجم از تلخی و اتفاقات ناگوار، با غمی که حتی پخش آن را در شبهای قدر متوقف نمیکند، آیا برای ماه مبارک رمضان مناسب است؟ ما تقریباً محمدمهدی عسگرپور را با همین تم و شکل و شمایل در مجموعههای مختلف تلویزیونی دیدهایم. (وارد جزئیات نویسندهی همکار این مجموعه ـ خانم جمیله دارالشفایی ـ نمیشویم که به قدر کافی در رسانهها به آن پرداخته شده است). نکتهی جالبتر ماجرا این است که در نظرسنجیها، مخاطبین «پایتخت» تکراری که از شبکهی آی فیلم پخش میشود، در رقابت با مجموعههای تلویزیونی ماه مبارک رمضان، سرتر و بالاتر است! فکر میکنم وقت آن رسیده باشد که دوباره به همان مجموعههای طنز سالهای قبل برگردیم، شاید حالمان بهتر شود.
یادداشت اختصاصی برای حلقه وصل