کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب اسلامی» ثبت شده است

۱۴
مرداد

یادداشت اختصاصی برای روزنامه وطن امروز

تاریخ انتشار: چهارشنبه 14 مرداد 1394

عملکرد منفعلانه‌ سازمان سینمایی ارشاد از ابتدا تاکنون

شاید برای همه‌ ما پیش آمده باشد که وقتی توانایی انجام کاری را نداریم یا وقتی در مقابل سوالات سرسخت دیگران قرار می‌گیریم، به دنبال فرد یا چیزی باشیم که بتوانیم مشکلات را به گردنش بیندازیم و خودمان را پشت آن مخفی کنیم. طبیعی است هر چقدر آن سنگر مستحکم‌تر باشد ما بیشتر در امان خواهیم بود.

در 2 سال اخیر «غول تحریم‌ها»! بزرگ‌ترین سنگر برای حفظ جایگاه و منزلت برخی از مدیران بوده است. ما در اینجا کاری به کلیت هیات دولت نداریم و منحصراً می‌خواهیم درباره سینما صحبت کنیم. کلیت سینمای ایران به دلیل آنکه جریان مسلط و با نفوذ موجود، جریانی است که از قبل از انقلاب باقی مانده، در همه‌ دولت‌ها تقریباً یک رویکرد ثابت، واحد و عموماً متناقض با اهداف انقلاب اسلامی ایران داشته است؛ اما چگونه؟ در این یادداشت کوتاه قصد داریم به این پرسش پاسخ دهیم.

شکار کرگردن با قلاب

در هنر به دلیل وجود ترازوی مهمی چون سلیقه و سپس تفسیرهای فرامتنی براساس آن، همیشه اختلاف نظرهای بسیاری بر سر آثار هنری وجود داشته است و گاه مشخصاً درباره یک فیلم یا یک داستان یا شعر نمی‌توان به یک جمع‌بندی واحد رسید و جواب قانع‌کننده‌ای به اختلاف نظرها داد. در حوزه‌ سینما بارها براساس اصول نشانه‌شناسی، دیالوگ‌ها، تصویربرداری و... یک فیلم را مخالف نظام تفسیر می‌کنند اما عده‌ای در مقابل با دلایل متعدد این برداشت‌ها را نادرست معرفی می‌کنند. ذکر این نکته به این دلیل است که ما در اینجا کاری به این اختلاف نظرها و حرکت بر روی نقاط ابهام و تفسیرهای فرامتنی اثر نداریم. ما منحصراً می‌خواهیم درباره واقعیات و بدیهیات صحبت کنیم.

کسانی که فیلم «یک خانواده محترم» را دیده‌اند، اتفاق نظر دارند این فیلم صددرصد مخالف آرمان‌های جمهوری اسلامی ایران است. این اتفاق نظر جایی برای اعتراض و توجیه صحنه‌های بشدت تخریب‌کننده‌ دینی و انقلابی باقی نمی‌گذارد. سوال این است که خروجی پروژه‌ مشترک این فیلم با کشور فرانسه چرا اینگونه شد؟ حجت‌الاسلام رحیم‌زاده، مدیر گروه وقت دفاع‌مقدس و انقلاب اسلامی سیما پس از جنجال بر سر این فیلم گفت: «ما از او [تهیه‌کننده] خواستیم تا فیلم را از جشنواره [کن] خارج کند اما به دلیل مشارکت شرکت خارجی این اتفاق صورت نگرفت». (خبرگزاری فارس، 7/8/91، شماره خبر 13910807001199)

مثال بالا تنها یکی از پروژه‌های مشترک خارجی است که اتفاقاً مرکز سیمافیلم صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران ناظر و مشارکت‌کننده در آن بوده است! قصد آن را ندارم که بگویم هر مشارکت خارجی یک خروجی ضد انقلاب خواهد داشت بلکه سوال این است که فیلم بی‌کیفیت و ضعیفی چون «یک خانواده محترم» که از هرگونه تکنیک و ابزار مدرن به دور و چیزی شبیه قرائت لکنت‌دار یک بیانیه‌ سیاسی است، چرا باید با مشارکت یک کشور خارجی ساخته شود؟

مقدمه‌ بالا پاسخی مختصر به جوزدگی‌های بیش از حد مدیران سینمایی وزارت ارشاد است؛ آنجا که ذوق‌زده از شرایط پس از تحریم‌ها می‌گویند: «توافق هسته‌ای، فرصت بی‌نظیری در مقابل فرهنگ و هنر ما و به‌طور اخص «سینمای ایران» گشوده است که با هوشمندی باید از آن بهره برد. در این برهه و در بعد بین‏‌الملل باید جهت‏‌گیری سینما به سمت پروژه‌‏های چند ملیتی و تولید مشترک باشد و با حمایت‌های هوشمندانه از فعالان خلاق و باانگیزه در بخش خصوصی، بر تولید مشترک سینمایی تأکید ویژه کرد و محصول این سینمای نجیب را در بستر پیام و تصویر واقعی ایران به جهانیان نشان داد». (یادداشت علیرضا تابش رئیس بنیاد سینمایی فارابی)

یک سوال ساده از وضعیت اکران بین‌المللی سینمای ایران این است که «آیا در سال‌های اخیر به‌واسطه‌ شرایط تحریم ما از اکران فیلم‌های خود در خارج از ایران محروم بوده‌ایم؟» جواب بدیهی به این سوال «خیر» است که با بررسی عناوین اکران شده در کشورهای مختلف مشخص می‌شود شرکت‌های بین‌المللی پخش فیلم دقیقاً به دنبال نمایش چه تصویری از ایران هستند. به نظر شما کارگردان یک فیلم سعی نمی‌کند نظر مساعد سرمایه‌گذاران فیلم را تأمین کند؟

نگارنده می‌خواهد نگاهی مثبت و خوش‌بینانه به این ماجرا داشته باشد. واقعیت این است که ما ضعف‌های بسیاری در انتقال پیام خود توسط هنر به خارج از مرزهای ایران داریم اما همه‌ ماجرا نداشتن ارتباط با پخش‌کننده‌های جهانی یا تحریم‌های ظالمانه نیست، بزرگ‌ترین ضعف ما در خود اثر نهفته است. همه‌ ما این جمله‌ تکراری را بارها شنیده‌ایم که مشکل سینمای ما نداشتن فیلمنامه در مرحله‌ اول و سپس کارگردانی ضعیف و غیرحرفه‌ای است. حال شرایط پس از رفع تحریم‌ها قرار است فیلمنامه‌نویسان ما را آموزش دهد؟ یا قرار است تکنولوژی و جلوه‌های ویژه به فیلم‌های ما تزریق کند؟ اجازه دهید دیگر وارد بحث‌های فنی سینما و اینکه بسیاری از فیلم‌های ماندگار، خالی از تکنیک‌های پیچیده‌ تصویربرداری و افکت‌های سینمایی است، نشویم.  

از بحث‌های تولید فیلم که خارج شویم به یک مقوله‌ دیگر در خود سینماگران می‌رسیم. گفتیم جریان سینمایی کشور با تغییر دولت‌ها تغییر چندانی نمی‌کند. به سال‌های دهه‌ 60 و 70 بازنمی‌گردیم. در همین دولت نهم و دهم چه تعداد فیلم با حمایت‌های دولتی ساخته شدند که مجوز اکران دریافت نکردند؟ آیا ندیدید در همین جشنواره‌ فیلم فجر چطور مسؤولان سینمایی و داوران گوش به فرمان آنها جایزه‌های سینمایی را بین شرکت‌کنندگان تقسیم کردند و وقتی نتوانستند به کارگردانی در بخش اصلی جایزه بدهند، فیلم او را در بخش بین‌الملل برگزیدند؟  مشکل مسؤولان سینمایی ما نداشتن نقشه‌ راه، عدم توانایی ایستادگی بر سر اصول و باورها ـ حتی شخصی ـ تساهل و تسامح، برداشت نادرست از عنوان «جذب حداکثری» و... است. حتی در همین دولت نیز یک بار مسؤولان بر سر اکران فیلمی چون «قصه‌ها» متفق‌القول می‌ایستند تا اکران شود و بار دیگر بر سر اکران «رستاخیز» جلوی تجمع عده‌ای کوتاه می‌آیند. چرا؟ آیا جز این است که هر کارگردانی که صدای (فریاد) بلندتری داشته باشد بیشتر مورد توجه مدیران قرار می‌گیرد؟ جز این است که مسؤولان از هر کارگردانی که مریدان بیشتری داشته باشد، بیشتر می‌ترسند؟ اگر جناب درویش هم شروع به انتقاد از وضعیت اکران فیلمش می‌کرد و تصمیم را به عهده‌ مسؤولان نمی‌گذاشت، «رستاخیز» هم از پرده پایین کشیده نمی‌شد.

نتیجه‌ این استراتژی(!) مسؤولان سینمایی دعوت عمومی از ضدانقلاب برای بازگشت به ایران و ساخت فیلم است، یا دوستان تصور می‌کنند علت ضعف سینمای ایران مهاجرت نخبه‌های(!) سینمایی ما است یا آنکه به فکر جلب توجه قشر روشنفکرنمای داخلی هستند. احتمال سومی هم وجود دارد؛ همان مشکلی که در دولت قبل هم وجود داشت! رودربایستی و خجالت از ایستادگی بر سر ارزش‌های انقلاب اسلامی و دفاع از مواضع اسلامی. چه این دفاع در زمان دولت قبل و در مقابل هجمه‌ رسانه‌های داخلی باشد و چه مصاحبه‌ حجت‌الله ایوبی با نشریه آمریکایی وال‌استریت ژورنال و اعلام آمادگی برای پذیرش امثال قبادی و پناهی. نگارنده احتمال چهارمی را هم تصور می‌کند که با اینکه در این زمان دور از انتظار نیست و مشابه‌هایی دارد اما مضحک به نظر می‌رسد. تصور کنید مسؤولان بخواهند افرادی چون قبادی و پناهی و مخملباف فیلم انقلابی یا فیلمی در ترویج سبک زندگی اسلامی بسازند! آیا شایسته نیست مسؤولان سازمان سینمایی به جای حمایت از چند سینماگر فراری که علناً علیه جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند (رجوع کنید به فیلم «فصل کرگدن» ساخته‌ بهمن قبادی)، به فکر رفع مشکلات فعلی سینمای ایران اعم از مشکلات صنفی و حقوقی آنها باشند؟ آیا رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر حمایت از جوانان مومن و توانمند تأکید نکرده‌اند؟

«واقعاً باید قدر جوانان مؤمن و انقلابى را همه بدانند، همه. این جوانان مؤمن و انقلابى‌اند که روز خطر سینه سپر می‌کنند، 8 سال جنگ تحمیلى می‌روند توى میدان؛ اینها هستند. افرادى که نسبت به این جوان‌ها با چشم بدبینى نگاه می‌کنند یا مردم را بدبین می‌کنند، خدمت نمی‌کنند به کشور؛ به استقلال کشور، به پیشرفت کشور، به انقلاب اسلامى خدمت نمی‌کنند. این جوان‌ها را باید حفظ کرد، باید از اینها قدردانى کرد، امروز هم بحمدالله کم نیستند و زیادند. [نباید] با عناوین گوناگونى بخواهیم این جوان‌هاى مؤمن را طرد کنیم و منزوى کنیم؛ که البته منزوى هم نمی‌شوند؛ آن جوان‌هاى مؤمن پرانگیزه، با این حرف‌ها منزوى نمی‌شوند اینها؛ لکن خب، ما باید قدر اینها را بدانیم».  (بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 15/12/1392)


  • سید مهدی موسوی
۰۲
اسفند

در باب تأثیر رسانه بر مخاطبان سخن‌های بسیاری بیان شده است. در این یادداشت با فرض اینکه خواننده با این نوع مفاهیم آشنایی دارد، به موضوع ذائقه‌سازی و ذائقه‌سوزی تلویزیون در ایران و اختصاصاً به برنامه‌های مناسبتی خواهیم پرداخت.

یکی از کارکردهای رسانه ایجاد نیاز در مخاطبان در یک موضوع خاص است. این وظیفه بر اساس نوع رسانه و نوع پیام حالت‌های مختلفی به خود می‌گیرد. شاید بپرسید چرا یک رسانه باید نیازی را در مخاطبان ایجاد کند؟ اولین پاسخ به این سؤال آن است که رسانه در مفهوم عام خودش نیاز به مخاطب دارد، بنابراین طبیعی است پیامی را به مخاطب برساند که باعث بازگشت دوباره‌ی مخاطب و همراهی مخاطب با آن رسانه شود. ما برای آنکه به طور دقیق‌تری به این موضوع بپردازیم، رسانه را محدود به تلویزیون در ایران می‌کنیم.

تلویزیون نه‌تنها در ایران بلکه پس از اختراع، رقیب بسیار قدرتمندی در مقابل هر نوع تفریح در جوامع مدرن و سپس با نفوذ وحشتناک خودش در کل دنیا بوده است. سرگرمی ارزان و بدون زحمتی که به‌راحتی در هر خانه‌ای جای خودش را باز کرد اما سؤال دوم این است که آیا تلویزیون بر اساس نوع نیاز مخاطبان اقدام به برنامه‌سازی نمود یا از ابتدا فرایندی را برای ایجاد نیاز در مخاطبان در پیش گرفت؟ پاسخ به این سؤال در جوامع مختلف یکسان نیست اما به‌طورکلی می‌توان گفت که رابطه‌ی بین تلویزیون و بیننده‌ها یک رابطه‌ی دوطرفه است و هر دو طرف قادر به تاثیرگذاشتن بر دیگری هستند.

بومی سازی جنایت در ایران

گفتیم که رسانه می‌تواند نیازی را در مخاطبان ایجاد کند و سپس با ایجاد عطش نسبت به این نیاز روزبه‌روز بر تعداد مخاطبان خودش بیفزاید. سؤال سوم اینجاست که تلویزیون در ایران تا چه اندازه توانسته است مخاطبان خودش را حفظ کند و تعداد آن‌ها را افزایش دهد؟ معمولاً آمارهای متناقضی در خصوص تعداد مخاطبان ماهواره در ایران می‌دهند و از آن طرف کارشناسان تلویزیون همواره با احساس این خطر سعی در حفظ مخاطبان خودشان داشته‌اند؛ اما نتیجه‌ی این جدال چه تأثیری بر تلویزیون ایران داشته است؟ نگارنده در این یادداشت کوتاه سعی می‌کند به‌طور اختصار به این سؤالات پاسخ دهد.

  • سید مهدی موسوی
۰۴
دی

غفلت از زوایای دراماتیک یک انقلاب

«داستان» به مانند تمام هنرهای موجود، امری سفارش‌پذیر و مصنوعی نیست. در واقع نویسنده آن چیزی را می‌تواند بنویسد که تجربه کرده باشد. این تجربه یا شخصاً به دست آمده است یا نویسنده با مشاهده‌ی تجربه‌ی دیگران، به درکی صحیح و کامل از یک موقعیت، شخصیت، اتفاق و... رسیده است. در غیر اینصورت داستان نهایی چیزی جز سر هم کردن کلمات نخواهد بود. 

با بررسی وضعیت «داستان» پس از انقلاب اسلامی سال 57 ایران ما به یک حلقه‌ی مفقوده در حوزه‌ی ادبیات با موضوع «انقلاب اسلامی» می‌رسیم. ما در حوزه‌ی جنگ، شاهد صدها عنوان کتاب منتشره یا در حال انتشار هستیم اما خود «انقلاب اسلامی سال 57» بسیار به ندرت دستمایه‌ی نگارش یک رمان یا داستان قرار گرفته است. 

به نظر اولین رمانی که درباره انقلاب اسلامی نوشته شده، «زنده باد مرگ» ناصر ایرانی است که البته بیشتر یک رمان با دید روشنفکری می‌باشد. قبل از این کتاب، محمود گلابدره‌ای «لحظه‌های انقلاب» را که فضای خاطره‌گونه دارد نوشته است که به همین دلیل آن را یک رمان نمی‌توان به حساب آورد. از دیگر داستان‌های با موضوع انقلاب می‌توان به: «خداحافظ برادر» محمدرضا سرشار، «سیاه چمن» امیرحسین فردی، «حوض سلطون» محسن مخملباف و «اسیر زمان» اسماعیل فصیح اشاره کرد. 

به ادعای پاراگراف بالا برگردیم. آیا نویسنده‌های ایرانی اقبال چندانی به موضوع «انقلاب اسلامی» ندارند؟ آیا عادلانه است که بخواهیم علت اصلی این اتفاق را خود نویسنده‌ها بدانیم؟ در این یادداشت کوتاه قصد داریم تا به پاره‌ای از دلایل موجود در این باره بپردازیم. 

  • سید مهدی موسوی
۲۰
اسفند

تاکید جدید مقام معظم رهبری بر لزوم تقویت جناح فرهنگی مومن در کنار برشمردن نقاط قوت نیروهای جوان و مستعد، هر چند که تاکیدی تازه نیست اما در شرایط کنونی معنا و مفهوم خاصی پیدا می‌کند.

اول آنکه رهبر معظم انقلاب بارها و بارها حل همه‌ی مسائل ریز و درشت کشور را در گرو نحوه برخورد و تعامل با مسائل فرهنگی دانسته‌اند.

«فرهنگ ستون فقرات حیات یک ملت و هویت یک ملت است. فرهنگ مایه‌ی اصلی هویت ملت‌هاست. فرهنگ یک ملت است که می‏تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند. اگر فرهنگ در کشوری دچار انحطاط شد و یک کشور هویت فرهنگی خودش را از دست داد، حتی پیشرفت‌هایی که دیگران به آن کشور تزریق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایسته‌یی در مجموعه‌ی بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند.» (بیانات در جمع کارکنان سازمان صدا و سیما 28/02/1383)

ایشان در دیدار اخیرشان با مجلس خبرگان رهبری نیز با گله‌مندی از مغفول ماندن مسائل فرهنگی می‌فرمایند:

«با مسائل فرهنگى شوخى نمی‌شود کرد، بى‌ملاحظگى نمی‌شود کرد؛ اگر چنانچه یک رخنه‌ى فرهنگى به‌وجود آمد، مثل رخنه‌هاى اقتصادى نیست که بشود [آن را] جمع کرد، پول جمع کرد یا سبد کالا داد یا یارانه‌ى نقدى داد؛ این‌جورى نیست، به این آسانى دیگر قابل ترمیم نخواهد بود، مشکلات زیادى دارد» (بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری 15/12/1392)

جناح فرهنگی مومن

  • سید مهدی موسوی
۱۸
ارديبهشت

عفاف و حجاب یکی از ارکان اساسی فرهنگ جامعه اسلامی ما است که در طی سال‌های پس از انقلاب، همواره محل بحث و چالش‌های فراوانی بوده است. درحالی‌که عفاف مفهومی فردی و اجتماعی است، حجاب امری صرفاً اجتماعی می‌باشد که نقش مهمی در تحکیم پایه‌های اخلاقی و انسانی جامعه دارد.

در این میان سینما به‌عنوان رسانه‌ای پویا و محبوب با پتانسیل‌های بالا، جایگاه ویژه‌ای در امر حفظ و ترویج حجاب دارد. هنر سینما و جذابیت همراهش، همان‌طور که می‌تواند مروج حجاب باشد، می‌تواند عنصر موثری در سرکوب و تخریب چهره حجاب در جامعه باشد. چه بسا اگر نتواند رسالت خود را در این زمینه به خوبی اجرا کند، آثار زیان‌بارتری نسبت به سایر محصولات فرهنگی، به بار آورد. الگوبرداری از هنرمندان جدا از درست یا نادرست بودنش، امری اجتناب‌پذیر است.

ناگفته نماند که سینماگران ما وظیفه بسیار سخت‌تری نسبت به سایر هم‌کیشان خود در سایر نقاط جهان دارند. ایستادگی در برابر فطرت اصیل سینما که هنری برخاسته از شهوت و شهرت است و ایفای نقش همراه با عنصر جذابیت و سرگرمی، بدون انگاره‌های جنسی و خودنمایی کار بسیار مشکلی است.

قابل ذکر است که سینمای فعلی ایران، همواره بسیار پاک و انسانی‌تر از سینمای غرب بوده است. با این حال مسیری که این سینما طی می‌کند با مسیر آرمانی و مورد انتظار ما بسیار فاصله دارد.

بررسی کارنامه سینمایی دولت نهم و دهم از این جهت قابل اهمیت است که نمی‌توان نقش مهم و تاثیرگذار  مسئولین را در صدر مدیریت فرهنگی و هنری کشور، انکار کرد.

سینمای ایران درحالی وارد چهارمین دهه‌ی خود می‌شود که سه دوره متفاوت را پشت سر گذاشته است؛

  • سید مهدی موسوی
۰۱
اسفند

خبر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل:

 اختتامیه بخش تجلی اراده ملی سی‌ویکمین جشنواره فیلم فجر با حضور حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سینماگران و مسئولان سینمایی کشور در تالار ایوان شمس برگزار شد و بیشترین جایزه ها از آن فیلم تنهای تنهای تنها ساخته احسان عبدی‌پور شد.

 اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه‌های سراسر کشور جایزه خود را به فیلم تنهای تنهای تنها ساخته احسان عبدی پور اهدا کرد.

 رضایتی دبیر اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل پس از اهدای جایزه خود به احسان عبدی‌پور گفت: فیلم تنهای تنهای تنها روایت ‌گر ایرانی است که دغدغه‌های ملت آن 34 سال مظلومانه در سینمای ایران سانسور شد و این فیلم از گفتن آن‌ها خجالت نکشید و جا داشت که این فیلم در بخش بین‌الملل هم مورد توجه قرار می گرفت.

متن بیانیه هیئت داوران اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل به شرح زیر است:

 انقلاب اسلامی ایران یگانه منادی اسلام ناب محمدی در زمانه‌ی حکومت نفس اماره است. سی و چهار سال پیش امام امت بنای انقلابی را نهاد که بن‌مایه‌ی اصلی آن دگرگونی فرهنگی و تحولات انفسی آحاد امت بود. تداوم این حرکت مبارک منوط به پافشاری بر نقاط قوت و مزیت‌های این حرکت مبارک می‌باشد؛ امری که رهبر فرزانه انقلاب در تمام مدت زعامت خویش بر این مهم تاکید داشته‌اند. دغدغه‌هایی از جنس فرهنگ که خواب را از چشمان مبارک ایشان ربوده است.

بیشک عرصه‌ی سینما یکی از مقولات تاثیرگذار در فضای خطیر فرهنگی است. امری که مدیریت آن علاوه بر جهت‌دهی افکار عمومی و الگوسازی زندگی مبتنی بر دین در داخل کشور می‌تواند موجبات صدور انقلاب اسلامی ایران را فراهم سازد و دل دلبستگان به اسلام ناب محمدی را در سراسر گیتی شاد نماید که گزاره دوم؛ امروز و در زمانه‌ی بیداری ملت‌های مسلمان از اهم موضوعات نظام اسلامی است.

 جشنواره فیلم فجر نمایان‌گر عملکرد یکساله سینمای کشور به مخاطبین است که گاهی مجالی برای خودنمایی و خودستایی جریان‌هایی بوده که کمترین قرابت را با گفتمان انقلاب پیر خمین داشته است و بر کسی پوشیده نیست که اصل قرابت گفتمانی علت‌العلل شکل‌گیری جشنواره‌ای بوده که مزین به نام فجر گردیده است. اما بعد از عبور از دهه اول تولد این جشنواره، خروج قطار سینمای ایران از ریل انقلاب باعث دلسردی شیفتگان گفتمان انقلاب شده بود.

 به یاری حضرت رب، جشنواره سی و یکم امتداد همان رویشی بوده که در جشنواره‌ی سی‌ام شاهد آن بوده‌ایم؛ حرمت حریم خانواده، جاری بودن روابط انسانی، گریز از تهرانیزه شدن، دارا بودن روح امید و نشاط و پر رنگ بودن نقش توکل از شاخصه‌هایی بوده‌اند که در غالب آثار جشن سینمایی امسال مشهود بوده‌اند؛ که می‌تواند این نهال را قوت بخشد.

 جنبش دانشجویی به عنوان دیدبان فرهنگی جامعه، با قضاوت‌های سیاسی و اظهار نظرهای قبیله‌ای در پدیده‌های فرهنگی از جمله عرصه مهم سینما و یا اینکه طومار یک فیلم را به دلیل انتقادی کوچک بپیچیم، مخالف است. اینکه تنها کسانی که در تشکیلات سینما صاحب عده و عده می‌باشند امکان بروز داشته باشند و کسانی که با وجود شایستگی‌های فنی و محتوایی از شارلاتانیزم تبلیغاتی و رانت‌های قبیله‌ای بی‌بهره‌اند، کنار گذاشته شوند، شایسته‌ی نظام اسلامی نمی‌باشد.

 متاسفانه طی سال های گذشته شاهد آن بودیم که سینمای کشور دچار پدیده ی سانسور درونی شده بود. به این معنا که در طی بیست سال حتی یک فیلم در رابطه با انقلاب اسلامی ساخته نشد، شهیدان جبهه ی علمی انقلاب مغفول ماندند و هزار و یک غفلت دیگر! اما نکته ی محل تأمل اعتراض و پرچم داری عده ای نسبت به پدیده ی سانسور است که خود عامل این سانسوریسم شدند. در همین راستا اتحادیه‌ی انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل با توجه به مضامین عمیق اسلامی ـ ایرانی، جایگاه خانواده و نظام آموزشی، وجهه‌ی بین‌المللی فیلم و ابعاد انقلابی، فیلم «تنهای تنهای تنها» را به عنوان فیلم منتخب خود معرفی می کند.

 به هر سو جشنواره‌ی سی و یکم آغاز مسیری طولانی برای رسیدن به سینمای ملی ایران اسلامی است که باید تمام همّ و توجه مسئولین به حفظ و پرورش این فضا ـ که با میدان دادن به فیلمسازان جوان امکان پذیر است ـ معطوف باشد.

 محمدامین مهدی‌نژاد، سید مهدی موسوی، علی کرد و عطیه توسلی

25/11/1391

 

  • سید مهدی موسوی
۲۶
بهمن

توضیح: این مطلب روز گذشته در سایت دیدبان منتشر شد.

اشاره:

در بحث جریان‌شناسی سینما همواره با دو مقوله «سیاست‌گذاران» و «سینماگران» روبرو هستیم. "مخاطبان و تماشاگران سینما" گرچه جزو اصلی چرخه صنعت سینمایی می‌باشند اما تأثیر آنها بر این صنعت، غیر مستقیم و بر اساس میزان فروش محاسبه می‌شود. لذا تأثیرگذاری مستقیم و عاملیت با دو مقوله فوق‌الذکر یعنی "سیاستگذاران و سینماگران" است. با مروری بر تاریخ 34 ساله‌ی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، می‌توانیم به راحتی تأثیر سیاست‌های کلان دولت‌ها در حوزه سینما را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.

گرایش فیلم‌سازان به موضوعی خاص در جامعه متأثر از پارامترهای بسیاری است که یکی از آنها سرمایه‌گذاری‌های دولتی و فیلم‌های سفارشی است. تجربه نشان داده است که محصول نهایی یک پروژه سینمایی لزوماً در چارچوب سیاست‌های سرمایه‌گذار نیست. به عنوان مثال می‌توانیم فیلم‌های توقیف‌شده‌ی برخی از مراکز دولتی از جمله حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، شهرداری و نیروی انتظامی را مثال بزنیم.

در نگاه جزیی‌تر می‌توانیم تأثیر سیاست‌های دست‌اندرکاران جشنواره بر سینما را نیز مثال بزنیم. این مسئله از آنجا قابل اثبات است که انتخاب‌های جشنواره فیلم فجر و عدم پذیرش فیلم‌هایی که با سیاست‌های جشنواره هم‌خوانی ندارد، تأثیر مستقیمی بر مطرح شدن یا طرد شدن فیلم‌ها در نگاه عمومی جامعه داشته است. همین اعتراض سینماگرانی که فیلم آنها به جشنواره راه نیافته است، یا در بخش مسابقه مورد بی‌مهری هیات داوران قرار گرفته است، نشانی از اهمیت برگزاری جشنواره دارد.

در این یادداشت کوتاه سعی داریم با مروری بر فیلم‌های سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، این جشنواره را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. بدیهی است تحلیل پیش رو به هیچ عنوان نمی‌تواند به عنوان بررسی عملکرد یک ساله‌ی سینمای ایران تلقی شود. زیرا همان‌طور که پیش‌تر به آن اشاره کردم، مسئولین هر جشنواره‌ای تلاش می‌کنند حتی‌الامکان از اکران فیلم‌های مسئله‌دار و ایجاد جو رسانه‌ای منفی بعد از آن جلوگیری کنند.

نگارنده با مشاهده‌ی تمام فیلم‌های بخش «نگاه نو»، «سودای سیمرغ» و «خارج از مسابقه» سعی دارد تا نگاه «سیاست‌گذاران» و «سینماگران» این دوره جشنواره را تحلیل و بررسی نماید.

  • سید مهدی موسوی
۰۴
دی

میزگردی با عنوان «تحلیل اکران فیلم‌های پاییزی» در برنامه‌ی هفت جمعه 1 دی ماه، با حضور مسعود فراستی و امیر قادری برگزار شد که در این یادداشت، بررسی و تحلیلی بر صحبت‌های مطرح شده در آن خواهیم داشت.

بحث اصلی این میزگرد که اختصاص به جایگاه مخاطب در سینمای ایران داشت وارد بحث خصوصی‌سازی و ممیزی در سینما شد. به نظر نگارنده این جمله‌ی مسعود فراستی که «ما نمی‌توانیم بگوییم فیلمی می‌سازیم که ارزش‌ها را مطرح می‌کند اما مخاطب ندارد. چون ما داریم سلیقه خودمان را به جای سلیقه مخاطب تحمیل می‌کنیم» یکی از مهم‌ترین نکات کلیدی در این صحبت‌ها بود. این مسئله از دو منظر قابل بررسی است:

اول آنکه ما سینماگرانی داریم که با دغدغه‌های دینی و اعتقادی فیلم‌های با محتوای بسیار خوب و بدون فرم سینمایی می‌سازند و نفروختن فیلم را به عدم حمایت موسسات و مراکز فرهنگی! ربط می‌دهند. چرا که همان کسانی که بودجه‌ی هنگفتی برای تولید یک فیلم پرداخت می‌کنند، متأسفانه گاهی انگیزه‌ای برای تبلیغات و فروش همان فیلم ندارند و خود سینماگر نیز با اعتقاد به اینکه «ما باید از جاذبه‌ی کاذب سینما عبور کرده و به فرم سینمایی خودمان برسیم»، بدون در نظر گرفتن جایگاه مخاطب در همین سینما، فیلم تولید می‌کنند. البته این مسئله جاذبه نیاز به بررسی در یادداشتی دیگر دارد که بعداً به آن خواهیم پرداخت.


  • سید مهدی موسوی
۳۰
مهر

* این مطلب به سفارش سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شده است:

بوسیدن روی ماه سومین تجربه همکاری مشترک همایون اسعدیان و منوچهر محمدی در مقام کارگردان و تهیه‌کننده می‌باشد. هر چند به زعم نگارنده فیلمی چون «ده رقمی» ـ با اینکه به مذاق بعضی‌ها خوش نیامد ـ هم یک سر و گردن از آثار سخیف و بی محتوای به اصطلاح طنز امروزی بالاتر بود، هر دو فیلم «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» در جایگاه فیلم‌های خوب و با ارزش سینمای ایران قرار می‌گیرند.

 بانک جامع اطلاعات سینمای ایران (سوره سینما) در مورد این دو سینماگر با تجربه می‌گوید:

«همایون اسعدیان متولد 1337 اصفهان، فارغ التحصیل سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است. وی فعالیت هنری را سال 1353 با ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با شرکت در کلاس های آموزش فیلمسازی و ساختن فیلم‌های 8 م.م آغاز کرد و فعالیت در سینمای حرفه‌ای را از سال 1365 با فیلم «دبیرستان» به عنوان عکاس تجربه کرد.» و «منوچهر محمدی متولد 1335 آبادان، فارغ التحصیل جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت سینمایی را سال 1358 آغاز کرد. از فعالیت‌های او می‌توان به تهیه تولید سریال‌های متعدد تلویزیونی، فیلم‌های کوتاه، مستند و سینمایی، مدیرعامل خانه سینما، تأسیس مؤسسه «فرادین»، مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیریت گروه‌های تولیدی در تلویزیون اشاره کرد.»

طرح اولیه داستان «بوسیدن روی ماه» از منوچهر محمدی و فیلم‌نامه نهایی کار همایون اسعدیان می‌باشد.

 

بوسیدن در یک کلمه

با وجود گذشت بیش از 20 سال از جنگ، دو زن سالخورده شنبه‌ی اول هر ماه، برای گرفتن خبری در مورد فرزندانشان به بنیاد شهید می‌روند تا اینکه پیکر یکی از شهدا پیدا می‌شود. اما مادر او به واسطه دلایلی که در فیلم به آن اشاره می‌شود، سعی می‌کند این شهید را با نام فرزند دوست دیرینه‌اش فروغ معرفی کند. داستان این فیلم درباره‌ی دو مادر است. مادرانی که سال‌هاست انتظار بازگشت فرزندشان را می‌کشند.

«بوسیدن روی ماه» به شدت در یک فضای ایرانی و گرم سیر می‌کند و از این منظر دست کمی از فیلم «طلا و مس» ندارد. هر چند که فیلم گوشه‌هایی از زندگی امروزی را نیز به تصویر می‌کشد (مانند رفتار جوان‌ها و اتفاقات داخل شهر) اما روح ایرانی بودن و فضای صمیمیت فیلم، بر این موارد سایه می‌اندازد.

طراحی صحنه ـ خصوصاً داخل خانه ـ از المان‌های یک خانه‌ی قدیمیِ ایرانی حکایت می‌کند. چه آنکه محبت‌های احترام سادات به فرزندانش ـ مثل آماده کردن غذا برای سفر بچه‌ها و... ـ این حس مادرانه را بیش از پیش گسترش می‌دهد.

اگر بخواهیم «بوسیدن روی ماه» را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم «مادر». «مادر»ی که در شکاف بین نسل گذشته و نسل امروز، برتری‌های خودش را به اثبات می‌رساند و ذهن بیننده را درگیر این تفاوت بین نسلی می‌کند. بنابراین بوسیدن روی ماه فیلم با موضوع شهدا نیست بلکه در مورد مادران شهید است.

 

روی ماهش را ببوس

برتری‌های نسل گذشته در رفتارهای انسانی کاراکترها و تفاوت نمای داخلی خانه و نمای شهر خود را نشان می‌دهد. پیرنگ اصلی داستان با پیدا شدن پیکر یکی از شهدا شروع می‌شود و در کنار این پیرنگ، داستان‌هایی فرعی شکل می‌گیرند.

نگار دختر جوانی که علاقمند به پسری می‌باشد در انتهای یکی از پیرنگ‌های فرعی دچار تغییر و تحول می‌شود. اما این داستان فرعی سعی در بیان چه نکته‌ای دارد؟ بگذارید تمام رفتارهای درون فیلم را از دیدی مادرانه بنگریم.

مادر نگار فردی به شدت سخت‌گیر است که البته از دروغ گفتن هم ابایی ندارد. همین رفتارهای سخت‌گیرانه سبب می‌شود که نگار به بهانه‌ی درس خواندن و البته برای آنکه راحت‌تر بتواند با پسر مورد علاقه‌اش ارتباط داشته باشد، به خانه احترام سادات (مادر بزرگش) می‌رود. اما رفتار مادر بزرگ پس از فهمیدن این موضوع چگونه است؟ رفتار وی از دو جنبه قابل بررسی است.

اول آنکه فهمیدن این رابطه زمانی است که احترام سادات پسری را در کوچه می‌بیند و بعد پی به ماجرا می‌برد. پس از این نظر که چرا احترام سادات در مقابل تلفن‌های نگار سخت‌گیری نمی‌کند و فقط تذکراتی را در مورد زیاد خندیدن و سنگین رفتار کردن و با ادب بودن می‌دهد، نمی‌توان او را محکوم به بی‌تفاوتی در مقابل این رفتار زشت دختر در رابطه با یک نفر دیگر کرد. چه آنکه پس از دیدن پسر، ابتدا از او می‌خواهد که به پدر و مادرش سلام برساند (تاکید بر جایگاه والدین) و دوم آنکه رفتارهای فرزندان شهیدش را در زمان جوانی و عاشق بودنشان پر رنگ می‌کند. (یکی از تفاوت‌های نسل گذشته و نسل امروز)

اما سوالی که فیلم به آن جواب نمی‌دهد این است که چرا مادربزرگ اقدامی عملی در این رابطه انجام نمی‌دهد؟ یک پاسخ آن است که داستان اصلی ما چیز دیگری است نه یک داستان عاشقانه، و دوم آنکه تغییر رفتار دختر در انتهای فیلم، نشانه‌ای از تاثیر رفتارهای مادربزرگ بر او می‌باشد.

نگار نماینده بخشی از جامعه امروزی است با بخشی از خوبی‌هایی که فراموش کرده است. اما به نظر جواب چند سوال ناتمام در انتهای این پیرنگ فرعی به عهده‌ی بیننده گذاشته می‌شود:

1) آیا مادربزرگ در قبال نوه‌اش، وظیفه خود را تا انتها انجام داد؟

2) آیا عکس‌العمل رفتارهای والدین باعث ایجاد رابطه دختر و پسر شده است؟

بگذارید به پیرنگ اصلی بازگردیم. احترام سادات پس از آنکه متوجه می‌شود فروغ به دلیل بیماری خاصی که دارد، عمر چندانی نخواهد داشت، تصمیم می‌گیرد فرزند شهیدش را به جای فرزند فروغ معرفی کند و در این راه با مشکلاتی روبرو می‌شود که داستان «بوسیدن روی ماه» را شکل می‌دهند.

در این بخش از داستان با تفاوت دیگری از نسل گذشته با نسل امروز مواجه می‌شویم. «حاج آقا مصطفوی» که زمانی طولانی در بنیاد شهید بوده است، رابطه‌ای عاطفی و خارج از ساختارهای سفت و سخت اداری و وظایف خودش با مراجعه‌کنندگان دارد اما در مقابل فرد جوانی که جای او را گرفته است نه تنها این رابطه صمیمانه را با مراجعه‌کنندگان ایجاد نمی‌کند بلکه خصلت‌های منفی زیادی را هم از خودش نشان می‌دهد.

اول آنکه حضور خود در این سمت را پلی برای رسیدن به جاهای بالاتر می‌داند، دوم؛ با اینکه با شهدا و بازماندگان جنگ در ارتباط است، هیچ عاطفه و ارتباطی با این مقولات ندارد و حتی از آثار به جامانده از شهدا هم با عنوان خرت و پرت یاد می‌کند و سوم؛ در سمت فعلی تمرکزی ندارد و به قول معروف «دل به کار نمی‌دهد».

فیلم در بیان این تفاوت نسل گذشته و نسل امروز نکته‌های دیگری را هم بیان می‌کند که ذکر همه‌ی آنها از چارچوب یک یادداشت کوتاه خارج خواهد شد. مثلاً این مسئله که حضور یک مدیر جوان در یک مرکز با تغییر یک سری شرایط ثابت و مغفول‌مانده مثل تعمیر ساختمان فرسوده نیز همراه خواهد شد که در جای خود امری نادرست و اشتباه نیست.

به همان نگاه مادرانه‌ی قبل بازگردیم. احترام سادات با مشاهده‌ی صحنه‌ی تصادف در خیابان می‌گوید: «خدا به مادرش صبر بدهد»، همین نگاه مادرانه در جزء جزء داستان خودنمایی می‌کند به طوری که وقتی فروغ بر سر تابوت فرزند احترام سادات می‌رود، با حسی مادرانه متوجه می‌شود که این فرزند خودش نیست و این مسئله با اینکه در شرایط عادی غیر واقعی جلوه می‌کند اما با فضاسازی‌های گذشته چیزی جز بیان یک حس مادرانه نخواهد بود.

 

حاشیه‌های نه چندان کمرنگ رسانه‌ها بر فیلم

«بوسیدن روی ماه» مثل تمام فیلم‌های این سال‌های سینمای ایران، موافقان و مخالفان خودش را داشته است. اما در این میان با وجود اینکه این فیلم را می‌توان در زمره‌ی آثار ارزشی جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی دانست ـ حتی با وجود ضعف‌هایی که در پرداخت داستان وجود دارد یا جملاتی که بیان می‌شود ـ گروهی از مخالفان آن را فیلمی ضد ارزش‌های دفاع مقدس می‌دانند.

این گروه از مخالفان که به طرز جالبی از مخالفان «طلا و مس» هم بوده‌اند! با معرفی و نقد فیلم سعی می‌کنند مادران نشان داده شده در فیلم را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند. مادرانی که همچنان که پیش تر توضیح داده شد در برخی از صحنه های فیلم بنا بر غریزه مادری‌شان برای مردم کوچه و بازار به ویژه برای جوانان دلسوزی نشان می دهند. اینکه این دلسوزی ها را به پای مقابله با جمهوری اسلامی بگذاریم براستی صحیح است؟ آیا بی‌توجهی نسل امروز به نسل دل‌سوخته‌ای چون خانواده شهدا که در جای جای فیلم با صحنه‌های مختلفی چون اتوبوس، خیابان، خود بنیاد شهید! و... نشان داده می‌شود ضدیت با ارزش‌های انقلاب اسلامی است؟


  • سید مهدی موسوی
۱۰
تیر

«قیدار پر است از توهین به روحانیت، پر است از سکوت، رخوت و منفعل بودن... قیدار ساخته یک ذهن {...} است. ادامه سکوت فتنه است... ادامه...».

برای کسی که قیدار را نخوانده است، این حرف‌ها چه معنی می‌تواند داشته باشد؟! برای کسی که خوانده است مثل سید مهدی، خنده‌دار است و گاه گریه‌دار! اما واقعاً «قیدار» چه حرف‌هایی دارد؟

قیدار حرف‌هایی است که از فکر و زبان نویسنده به داستان آمده‌اند و چه داستانی!

مگر می‌شود آدم قیدار امیرخانی را بخواند و با دانه دانه‌ی دردهای نویسنده گریه نکرده باشد؟ مگر می‌شود آدم فصل آخر کتاب را به همین سادگی و آسانی مثل فصل‌های قبل‌تر بخواند و از آن عبور کند؟ کیست که معنای نخ قبای «سید گلپا» را بفهمد و گریه‌اش نگیرد؟ برای ندیدن آدم‌هایی مثل «قیدار» ناراحتم و گاه برای کم‌دیدن «سید گلپا»ها گریه می‌کنم...


  • سید مهدی موسوی