مفهوم مردمپسندی «popularity» از اصطلاحات سده اخیر در میان پژوهشگران مسائل فرهنگی و اجتماعی است که پیشینهی آن به سالهای پس از پیروزی انقلاب صنعتی و بوجود آمدن شهرهای پرجمعیت و صنعتی بازمیگردد. باید دانست که تفاوت در تعریف فرهنگ و هنر موجب تغییر دیدگاه نسبت به فرهنگ و هنر مردمپسند خواهد شد. زیرا نخبهگرایان، پسندِ مردم را شرط خلق اثر هنری نمیدانند حتی آن را محدودکنندهی هنرمند به حساب میآورند. در نقطهی مقابل، آنهایی که بر کارکرد اجتماعی هنر تاکید دارند و اثر هنری را بازتاب جامعه میدانند، برای پسند مردم اعتبار خاص قائل هستند.
نکتهای در ترجمه واژه انگلیسی popular قابل ذکرست؛ کسانی که یکسره آن را نفی میکنند، اصطلاح «عامهپسندی» را به قصد تحقیر آن بهکار میبرند. از سوی دیگر، موافقان، آن را به «مردمی» بازمیگردانند، که با نوعی پیشداوری همراه است و غرض آنان اعتباربخشیدن به آن است. به نظر میرسد که هر دوی این پیشداوریها نیازمند نقد و بررسی است. زیرا، علیرغم اینکه هنر حقیقی از هر قید و بند، حتی پسند مردم، آزاد و رهاست اما در عین حال «مردمپسندی» دارای کارکرد فرهنگی و اجتماعی است و به وسیله آن هنر اصیل و حقیقی میتواند در میان عموم افراد جامعه گسترش یابد. از این رو، سازوکار آن، استفاده وسیع از رسانههای ارتباطی و نیز ساده کردن پیچیدگیهای هنر اصیل است.
«مردمپسندی» اصطلاحی خاص در مطالعات فرهنگی است و فرهنگشناسان به فرهنگی که مبتنی بر پسند مردم باشد، عنوان فرهنگ «پاپیولر» اطلاق کردهاند که ریشهی آن به تحولات اجتماعی شهرهای اروپای پس از انقلاب صنعتی بازمیگردد. در آن هنگام گروههای وسیعی از کشاورزان برای جستجوی کار به شهرها میآمدند و به عنوان کارگر در کارخانجات به کار مشغول میشدند. هر چند در ابتدا فرهنگ «پاپیولر» در میان طبقه کارگر شکل گرفت اما به مرور با پیدایی طبقه متوسط، معنا و مفهوم بسیار گستردهتری یافت.
در واقع، مردمپسندی، صفت اساسی «فرهنگ تودهای» است و مخالفان و موافقان فرهنگ تودهای نیز بر همین اساس به ردّ و اثبات یکدیگر مشغول شدهاند. در یک ارزیابی کلی میتوان مخالفان فرهنگ و هنر مردمپسند را از پیروان نخبهگرایی دانست که بر نقش خواص جامعه در پیشبرد فرهنگ و هنر تاکید دارند. اما، موافقان فرهنگ و هنر مردمپسند از موضع دیگری به این مقوله مینگرند که الزاماً به تضاد خواص و عوام اجتماع محدود نمیماند بلکه بیشتر بر گسترش مناسبات اجتماعی و تحقق مفهوم توسعه «development» استوار است.
برخی موافقان فرهنگ و هنر مردمپسند از نظام سرمایهداری به خاطر تولید محصولات مردمپسند تمجید میکنند؛ زیرا به زعم آنان، افزایش تولید و مصرف، توسعه فرهنگ جامعه را بدنبال دارد. البته در میان افراد این گروه، کسانی هستند که با نگاه نقادانه به چنین مناسباتی مینگرند و موافق مشروط هستند.
در هر حال، فرهنگ و هنر مردمپسند، باعث عمومی شدن «generalization» اموری میگردد که در گذشته فقط به طبقات ثروتمند و حاکم اجتماع تعلق داشت. نتیجه آنکه مشارکت «participation» مردم را در قالب سازمانها، گروهها و نوآوری در زمینههای مختلف افزایش میدهد.
آنچه مسلم است، حضور مردم در تحولات اجتماعی در سدههای اخیر روزبهروز بیشتر شده است؛ به طوری که مشروعیت داشتن نزد مردم از اهداف اصلی تمام حکومتهای سیاسی گشته است. جالب آنکه نظامهای متفاوت و گاه متضاد با یکدیگر، همگی مدعی مردمداری و برخورداری از حمایت مردمی هستند. به نظر میرسد که نقش مردم در روزگار ما، انکارناشدنی باشد. حال اینکه، چگونه میتوان ضمن اعتقاد داشتن به نخبهگرایی بر مردمپسندی نیز تأکید کرد؟
مخالفان فرهنگ تودهای، شدیدترین حملات را بر رسانههای ارتباط جمعی که عامل اصلی در روند عمومیشدن فرهنگ و هنر محسوب میشوند، به عمل آوردهاند. آنان، این رسانهها را تودهای مینامند؛ زیرا که برای جلب نظر مخاطبان گستردهشان سطحی شدن فرهنگ و هنر را در میان مردم موجب میشوند. در نقد این دیدگاه باید به مطلبی خاص اشاره کرد و آن اینکه، تردیدی وجود ندارد که تمایل به کار هنری در نزد تمام ابنای بشر کمابیش وجود دارد و البته در برخی از افراد، این گرایش به صورت شغل و حرفهی دائمی درمیآید. بنابراین میتوان اذعان کرد که پرداختن به کار هنری فقط مختص سرآمدان جامعه و طبقات ممتاز نیست که بدلیل برخورداری از زندگی مرفه به کار هنری علاقمند باشند بلکه این علاقه، همگانی است و از خواص گرفته تا عوام را دربرمیگیرد.
اما یک نکته کاملاً روشن و بدیهی است و آن اینکه مردم معمولی به دلیل ضعف بنیه مالی و عدم برخورداری از سطح دانش کافی، از آثاری حمایت میکنند که اغلب سطحی و کممایه از آب درمیآید. آنها قادر نیستند همانند طبقه خواص از هنرمندان ممتاز استفاده کنند در نتیجه ذوق آنان پرورش نیافته بهنظر میرسد و به همین دلیل است که تاریخنویسان هنر در بررسیهایشان همواره هنر شاخص هر دروه را در میان کاخها، خانههای اشراف و یا اماکن مقدس مورد حمایت روحانیان جستجو میکنند و نه در میان آثار و لوازم برجای مانده از زندگی مردم معمولی؛ زیرا که کاربرد داشتن آثار هنری در نظر مردمی که از آنها استفاده میکردند مهمتر است تا جنبههای زیباییشناختی آنان.
به نظر موافقان نقش رسانهها در عمومی شدن فرهنگ و هنر، تمایز آشکار میان «فرهنگ سطح بالا و پایین» در چند سدهی اخیر روزبهروز کمرنگ تر شده است. آغاز این روند با اختراع صنعت چاپ بود که باعث شد مطبوعات و کتب متعدد با قیمت به مراتب ارزانتری در اختیار همگان قرار گیرد. نتیجه این تحول، رشد سوادآموزی بود و افراد بیشتری از نعمت خواندن و نوشتن که قرنها در انحصار اشراف و سرآمدان جامعه بود، برخوردار شدند. مطبوعات را باید آغاز رسانههای ارتباط جمعی دانست اما این فقط شروع روند روبهرشدی بود که بعدها به اختراع رسانههای الکترونیک منجر شد. هرچند آنها به لحاظ ارتباط گسترده با مردم، به نام رسانههای ارتباط جمعی شناخته میشوند، اما در اساس، قابلیت استفاده فردی دارند. این تضادی است که کارشناسان، با عنوان تضاد میان فرایند یکپارچهسازی فرهنگی «cultural uniformity» توسط رسانهها و افزایش قدرت انتخاب فردی یا دمکراسی فرهنگی مطرح کردهاند.
امروزه، رسانههایی مانند رادیو، تلویزیون، سینما، صفحات موسیقی، ویدئو و حتی بتازگی رایانهها نقش بسیار مهمی در انتقال هنر سطح عالی به میان مردم معمولی پیدا کردهاند. اصطلاح هنر رسانهای «media art» از مفاهیم جدیدی است که بتازگی به سبب نوآوریهای الکترونیک در این زمینه به کار میرود. در این میان یک نکته را باید پذیرفت که رسانهها ویژگیهای خاصی دارند و باعث میشوند در محتوای پیامی که انتقال میدهند، تغییراتی ایجاد کنند؛ چنین خصلتی یادآور سخن مشهور «رسانه، پیام است» از مک لوهان میباشد. کاملاً روشن است یا دست کم سابقه تاریخی نشان میدهد که رسانهها ابزار سودجویی مادی و القای ایدئولوژی بوده و هنوز هم هستند اما این به معنای آن نیست که این رسانهها ذاتاً قابلیت توسعه دانش و فرهنگ و هنر در میان مردم و جوامع مختلف را ندارند و نمیتوانند فواصل فرهنگی میان خواص اجتماع را با اکثریت عوام کم کنند. از آنجائی که هنرهای رسانهای برخلاف هنرهای پیشین و باستانی، جنبه تکنولوژیک قویی دارند، باعث شده است که چنین نتیجهگیری شود که فینفسه مذموم و ابزار سلطه هستند. چنین هراسی از تکنولوژی، واکنشی تاریخی از سوی روشنفکران اروپایی بود که در برابر انبوه تولیدات کارخانهای احساس خطر میکردند. آنها در دود سیاه دودکشهای بلند کارخانهها، چیزی شوم و تهدیدکننده برای فرهنگ بشر و ارزشهای انسانی میدیدند. البته نگرانی آنها بیمورد نبود. وقوع دو جنگ بزرگ جهانی با آن ویرانی که در تاریخ بشری سابقهای نداشت، نشان میدهد که آنها بهخوبی دریافته بودند که امری هراسآور در تکنولوژی نهفته است. البته امروزه ما با آن سالهای جنگ و ویرانی فاصله زیادی پیدا کردهایم ولی همچنان نابودی انسانها را در نقاط مختلف جهان شاهدیم، اسباب مشاهدهی ما نیز همین رسانههاست. از این رو به نظر میرسد که ما به سازوکارهایی برای کنترل رسانهها نیازمندیم.
(بخشی از مقدمهی کتاب «تعامل فرهنگی- اجتماعی فیلم مردمپسند» نوشتهی علی شیخمهدی که انتشارات سوره آن را در سال 1383 چاپ نموده است و پیشنهاد میکنم که برای مطالعه عمیقتر در مورد مباحث مردمپسندی این کتاب را مطالعه فرمایید.)
کسانی که علاقمند به این نوع مباحث هستند، برای مطالعهی بیشتر در زمینهی فرهنگ میتوانند به کتاب «مقدمهای بر نظریههای فرهنگ عامه» نوشتهی دومینیک استریناتی، ترجمهی خانم ثریا پاکنظر که انتشارات گام نو آن را منتشر کرده است، مراجعه نمایند.
بعدنوشت1: ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض میکنم.
بعدنوشت2: مدتی نهچندان کوتاه مهمان مردم استان کرمانشاه خواهم بود و از این به بعد نوشتههای من را احتمالاً در فضایی دیگر شاهد خواهید بود، التماس دعای فراوان از همهی دوستان... بلکه از این سفرهای طولانی رهایی پیدا کنیم...
بعدنوشت3:
دردوارهها(2)
در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست؟
چشمهای من
میزبان نقشههاست:
نقشهها و مرزهای روبهرو
مرزهای درد، آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال
نقشههای فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیدهاند
مرزهای شرقی دلم کجاست؟
چشمهای من
میزبان نقشههاست
کوهها
روی نقشه سر به اوج میزنند
رودها
روی نقشه موج میزنند
مرزهای بین آفتاب و دل
ناگهان خراب میشوند
(آینههای ناگهان-قیصر امینپور)