کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم» ثبت شده است

۱۰
مرداد

«ـ آدم راجع به بقیه خیلی راحت می‌تونه بگه فراموشش کن. قاضی‌هایی هم که حکم اعدام اکبر و شاهین و این بروبچه‌ها رو دادن همین فکر رو می‌کردن.


ـ من چی کار کنم آقای غفوری؟


ـ من اگه جای تو بودم خواهر اکبر رو فراموش می‌کردم اما ممکنه یه روزی عاشق بشم خودم هم نتونم فراموش کنم. حتی به قیمت مرگ یه آدم دیگه باشه…»


من کل پیام «شهر زیبا» را در این دیالوگ‌های انتهایی فیلم خلاصه می‌کنم. ما خیلی راحت می‌توانیم در مورد موقعیتی که دیگران در آن هستند و تصمیمی که در آن لحظه می‌گیرند قضاوت کنیم اما به‌راستی وقتی خودمان در آن موقعیت باشیم چه کار خواهیم کرد؟


اصغر فرهادی فیلم‌نامه‌نویس توانمندی است اما به دور از اغراق فیلم‌نامه‌هایی را که خودش کارگردانی کرده باشد یک سروگردن از بقیه بالاتر هستند و این به خاطر نکته‌سنجی‌های فوق‌العاده و تمرکز بر همه‌ی جزئیات کارهایش می‌باشد.


«شهر زیبا» دومین ساخته‌ی سینمایی فرهادی با وجود برخی از ضعف‌های جدی مثل انتخاب نادرست بازیگر نقش «علا» که از باورپذیر بودن داستان کاسته است، از فیلم‌نامه‌ی محکم و دقیقی برخوردار است. علا در کنار بازی بسیار خوب فیروزه و ابوالقاسم، بازی متوسطی دارد اما بزرگ‌ترین مشکل نقش او چهره‌ی پاستوریزه در کنار دیالوگ‌ها و رفتار بسیار مثبت است.


ما در یک تقسیم‌بندی کلی دو موقعیت ویژه برای داستان انتخاب می‌کنیم:


اول آنکه شخصیت‌های اصلی همیشه بین دوراهی انتخاب هستند، انتخابی که گاه نه برای کاراکتر صددرصد رضایت‌بخش است و نه برای بیننده و مهم‌ترین دوراهی نیز در انتخاب علا برای ازدواج رقم می‌خورد. اما نکته‌ی مهم در این انتخاب‌ها آن است که انتخاب‌کننده هیچ‌گاه صددرصد آزاد نیست تا یک مسیر را برود.


دوم تغییر فاز احساسات از منفی به مثبت و از مثبت به منفی است. اولین تغییر جدی که بیننده با آن مواجه می‌شود، ناراحتی بعد از جشن تولد ابتدای فیلم است. در بقیه موقعیت‌ها نیز کاراکترها مدام بین خوشحالی و ناراحتی تغییر فاز می‌دهند و تا قرار است لحظه‌ای از موقعیتی که در آن هستند خوشحال شوند، اتفاق بدی برای آنها می‌افتد.


پایان‌بندی فیلم نیز هوشمندانه صورت گرفته است زیرا ما در مواجهه با برخی مسائل اخلاقی و عاطفی هیچ‌گاه مسیر روشنی برای انتخاب خودمان پیدا نمی‌کنیم.

هفته پنجم|شهر زیبا صفحه ی فیلم سینماکات

شهر زیبا

  • سید مهدی موسوی
۲۸
بهمن

در دو روز و یک شب ما باز هم با یک ساختار کلاسیک به نسبت مناسب روبه‌رو هستیم. به نظرم می‌توانیم این فیلم را در تقسیم‌بندی ژانر جزو «پیرنگ بلوغ» بدانیم اما بلوغ فقط برای شخصیت اصلی یعنی ساندرا با بازی بسیار خوب ماریون کوتیار؛ بقیه‌ی کارگران به نظر در یک شرایط احساسی، با بازی‌های معمولی و گاه با دلسوزی رای به ماندن ساندرا می‌دهند.

آنچه که سبب ایجاد حس همذات‌پنداری مخاطب با ساندرا می‌شود، ترس از دست دادن شغل و در نگاهی عمیق‌تر، ترس از دست دادن چیزی است که امکان جنگیدن برای آن وجود دارد.

ساندرا به یک بلوغ فکری می‌رسد، آن هم فقط به‌خاطر اینکه مطمئن می‌شود نهایت تلاش خودش را برای از دست ندادن شغلش انجام داده است و حتی در این لحظه راضی به اخراج یک کارگر دیگر به جای خودش نمی‌شود.

دو روز و یک شب

  • سید مهدی موسوی
۰۳
مهر

یادداشتی بر فیلم «پل چوبی»/ یادداشت اختصاصی برای وطن آنلاین

تحلیل یک فیلم بدون توجه به مقتضیات و شرایط مکانی و زمانی، تحلیلی ناقص و گاه اشتباه خواهد بود. به همین دلیل، برداشت‌های فرامتنی که عموما در دو حوزه‌ی سیاسی و اجتماعی نمود پیدا می‌کنند، بدون توجه به این شرایط، عملاً بی‌معنی خواهند بود.

«پل چوبی» چهارمین فیلم مهدی کرم‌پور را از دو منظر کلی می‌توان مورد بررسی قرار داد. تم اصلی کار که بر مبنای «عشق» و با جمله کلیدی «عشق یعنی اینکه حالت خوب باشه» شکل گرفته است، برخلاف نظر برخی از منتقدان تنها برای سرپوش گذاشتن بر دیالوگ‌های سیاسی استفاده نشده است. به عبارت دیگر «عشق قدیمی» یک موضوع مستقل در کنار موضوع «انتخابات سال 88 و حوادث پس از آن» است.

از منظر اول، «پل چوبی» با نگاهی به مثلث عشقی فیلم «کازابلانکا»ی مایکل کورتیز ساخته شده و قرار است تم سیاسی خودش را نیز در فضای قبل و بعد از انتخابات سال 88 تعریف کند و از منظر دوم فیلم یکی از راه‌های ماندگاری و حیات جنبش‌های سیاسی را در داشتن یک هدف مشخص و متعالی می‌داند. حال وقتی این هدف همانند اهداف مقدس انقلاب اسلامی سال 57 نباشد، باید هدفی دم دستی و قابل دسترس باشد؛ یعنی در این تفسیر، «عشق و دوستی» هم می‌تواند هم‌تراز گرایش‌های مذهبی و اعتقادی قرار گرفته و سبب زنده‌ماندن یک جنبش سیاسی گردد. اما «پل چوبی» این مسئله را چطور بیان می‌کند؟!

پل چوبی

  • سید مهدی موسوی
۲۶
تیر

«خودزنی» دومین تجربه‌ی احمد کاوری در مقام کارگردانی یک فیلم سینمایی است. «نفوذی»، اولین فیلم سینمایی او توانست نظر بسیاری از منتقدان را به خودش جلب کند. وی به غیر از کارگردانی، در چند پروژه سینمایی دستیار کارگردان، نویسنده، برنامه‌ریز و حتی بازیگر نیز بوده است.

کاوری متولد 1344 در کشور عراق است که سال‌های زیادی را در خوزستان زندگی کرده و دوران دفاع مقدس را به خوبی درک کرده است. همین مسئله یکی از دلایل علاقه‌ی او به سینمای جنگ است. وی فعالیت هنری خود را از سال 64 با کار تئاتر شروع کرده و در سال 70 چند فیلم کوتاه مستند و گزارشی را کارگردانی کرده است. در این یادداشت قصد داریم تحلیلی کوتاه داشته باشیم بر آخرین اثر او که هم‌اکنون در حال اکران است.

خودزنی

«خودزنی» اقتباسی از رمان 144 صفحه‌ای «دزد و سگ‌ها» نوشته «نجیب محفوظ»، نویسنده مصری است که تبدیل آن به فیلمنامه خودزنی 7 ماه به طول انجامیده است.

کیانوش ذبیحی با بازی درخشان امیررضا دلاوری در زندان متوجه می‌شود که همسرش (در واقع همسر دوم او) طلاق غیابی گرفته و به ازدواج یکی از دوستانش درآمده است. وی پس از آزادی از زندان تلاش می‌کند تا دخترش را از همسر سابقش بگیرد. داستان در بستر این کشمکش‌ها شکل می‌گیرد.

  • سید مهدی موسوی
۱۵
مرداد
دو سال از حضور دکتر حسینی در سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم می‌گذرد. دو سالی که خوشبختانه سیاست‌های دولت نیز رنگ و بوی فرهنگی به خود گرفت و اقدامات قابل توجهی برای ارتقای سطح فرهنگ و اندیشه‌ی ایرانی در جامعه و معرفی فرهنگ ایرانی – اسلامی به سایر ملت‌ها صورت گرفت. نکته‌ی مورد بحث بخش چشمگیری از سیاست‌های فرهنگی وزارت ارشاد دولت دهم است که در حوزه‌ی سینما متمرکز و گاهاً به جنجال‌های عجیبی در سطح رسانه‌ها منجر شدند.

هر کدام از برنامه‌های وزارت ارشاد از سوی عده‌ای از اهالی سینما مورد انتقاد قرار گرفت و این به نظر طبیعی می‌رسد که همواره نمی‌توان نظر مثبت همه‌ی سینماگران را نسبت به یک موضوع جلب نمود.

در این دو سال طرح‌های خوبی چون حمایت از بخش‌های فرهنگی در سراسر ایران و تشکیل سازمان سینمایی و... شروع به کار نمودند که بررسی میزان موفقیت آن‌ها فعلاً مورد بحث ما نمی‌باشد.

شب گذشته یکی دیگر از این طرح‌های سینمایی با نام «طرح اکران فیلم‌های با مخاطب خاص» در برنامه‌ی هفت مورد نقد و بررسی قرار گرفت. صحبت‌هایی که به مشاجره‌ی مهمان برنامه با یکی از مسئولان حوزه هنری نیز منجر شد.

  • سید مهدی موسوی
۱۵
مرداد
توهین به اسلام و دادن نسبت‌های ناروایی چون خشونت، بی‌عدالتی و تحجر به مسلمانان، اقدام امروز و دیروز و بعد از انقلاب اسلامی دشمنان نیست که این دهن‌کجی‌ها به دینی که نوید عدالت‌گستری آن را تمام ادیان الهی پیشین داده‌اند از همان اوایل ظهور اسلام در عربستان شروع شده بود؛ منتهی ابزارهای آن روزبه‌روز پیشرفته‌تر شدند تا به قرن کنونی رسیدند.

ظهور سینما و همه‌گیرشدن این رسانه در سرتاسر جهان برخی از این معاندان و کافران را برآن داشت تا با زبانی دیگر با ادیان الهی به مبارزه بپردازند. زبانی که رنگ و لعاب بهتری داشت و مخاطب برای دریافت مفاهیم و پیام‌های آن به سواد چندانی نیاز نداشت.

قصد طولانی کردن نوشته و صحبت در مورد توانایی‌های این رسانه نیست. هر چند که هنوز هم گروه‌های تاثیرگذار و مرجع مثل برخی از مراجع و مجتهدان، یا برخی از مسئولان متدین و قضات مسلمان انقلابی نه تنها به سینما نمی‌روند بلکه در مورد محتوای فیلم‌های روز نیز چیزی نمی‌دانند. پس تعجبی هم ندارد که این افراد به ندرت و فقط موضع‌گیری‌هایی در مورد برنامه‌های تلویزیون داشته باشند.
  • سید مهدی موسوی
۱۵
ارديبهشت

مفهوم مردم‌پسندی «popularity» از اصطلاحات سده اخیر در میان پژوهشگران مسائل فرهنگی و اجتماعی است که پیشینه‌ی آن به سال‌های پس از پیروزی انقلاب صنعتی و بوجود آمدن شهرهای پرجمعیت و صنعتی بازمی‌گردد. باید دانست که تفاوت در تعریف فرهنگ و هنر موجب تغییر دیدگاه نسبت به فرهنگ و هنر مردم‌پسند خواهد شد. زیرا نخبه‌گرایان، پسندِ مردم را شرط خلق اثر هنری نمی‌دانند حتی آن را محدودکننده‌ی هنرمند به حساب می‌آورند. در نقطه‌ی مقابل، آن‌هایی که بر کارکرد اجتماعی هنر تاکید دارند و اثر هنری را بازتاب جامعه می‌دانند، برای پسند مردم اعتبار خاص قائل هستند.

نکته‌ای در ترجمه واژه انگلیسی popular قابل ذکرست؛ کسانی که یکسره آن را نفی می‌کنند، اصطلاح «عامه‌پسندی» را به قصد تحقیر آن به‌کار می‌برند. از سوی دیگر، موافقان، آن را به «مردمی» بازمی‌گردانند، که با نوعی پیشداوری همراه است و غرض آنان اعتباربخشیدن به آن است. به نظر می‌رسد که هر دوی این پیشداوری‌ها نیازمند نقد و بررسی است. زیرا، علی‌رغم اینکه هنر حقیقی از هر قید و بند، حتی پسند مردم، آزاد و رهاست اما در عین حال «مردم‌پسندی» دارای کارکرد فرهنگی و اجتماعی است و به وسیله آن هنر اصیل و حقیقی می‌تواند در میان عموم افراد جامعه گسترش یابد. از این رو، سازوکار آن، استفاده وسیع از رسانه‌های ارتباطی و نیز ساده کردن پیچیدگی‌های هنر اصیل است.

«مردم‌پسندی» اصطلاحی خاص در مطالعات فرهنگی است و فرهنگ‌شناسان به فرهنگی که مبتنی بر پسند مردم باشد، عنوان فرهنگ «پاپیولر» اطلاق کرده‌اند که ریشه‌ی آن به تحولات اجتماعی شهرهای اروپای پس از انقلاب صنعتی بازمی‌گردد. در آن هنگام گروه‌های وسیعی از کشاورزان برای جستجوی کار به شهرها می‌آمدند و به عنوان کارگر در کارخانجات به کار مشغول می‌شدند. هر چند در ابتدا فرهنگ «پاپیولر» در میان طبقه کارگر شکل گرفت اما به مرور با پیدایی طبقه متوسط، معنا و مفهوم بسیار گسترده‌تری یافت.

در واقع، مردم‌پسندی، صفت اساسی «فرهنگ توده‌ای» است و مخالفان و موافقان فرهنگ توده‌ای نیز بر همین اساس به ردّ و اثبات یکدیگر مشغول شده‌اند. در یک ارزیابی کلی می‌توان مخالفان فرهنگ و هنر مردم‌پسند را از پیروان نخبه‌گرایی دانست که بر نقش خواص جامعه در پیشبرد فرهنگ و هنر تاکید دارند. اما، موافقان فرهنگ و هنر مردم‌پسند از موضع دیگری به این مقوله می‌نگرند که الزاماً به تضاد خواص و عوام اجتماع محدود نمی‌ماند بلکه بیشتر بر گسترش مناسبات اجتماعی و تحقق مفهوم توسعه «development» استوار است.

برخی موافقان فرهنگ و هنر مردم‌پسند از نظام سرمایه‌داری به خاطر تولید محصولات مردم‌پسند تمجید می‌کنند؛ زیرا به زعم آنان، افزایش تولید و مصرف، توسعه فرهنگ جامعه را بدنبال دارد. البته در میان افراد این گروه، کسانی هستند که با نگاه نقادانه به چنین مناسباتی می‌نگرند و موافق مشروط هستند.

در هر حال، فرهنگ و هنر مردم‌پسند، باعث عمومی شدن «generalization» اموری می‌گردد که در گذشته فقط به طبقات ثروتمند و حاکم اجتماع تعلق داشت. نتیجه آنکه مشارکت «participation» مردم را در قالب سازمان‌ها، گروه‌ها و نوآوری در زمینه‌های مختلف افزایش می‌دهد.

آنچه مسلم است، حضور مردم در تحولات اجتماعی در سده‌های اخیر روزبه‌روز بیشتر شده است؛ به طوری که مشروعیت داشتن نزد مردم از اهداف اصلی تمام حکومت‌های سیاسی گشته است. جالب آنکه نظام‌های متفاوت و گاه متضاد با یکدیگر، همگی مدعی مردمداری و برخورداری از حمایت مردمی هستند. به نظر می‌رسد که نقش مردم در روزگار ما، انکارناشدنی باشد. حال اینکه، چگونه می‌توان ضمن اعتقاد داشتن به نخبه‌گرایی بر مردم‌پسندی نیز تأکید کرد؟

مخالفان فرهنگ توده‌ای، شدیدترین حملات را بر رسانه‌های ارتباط جمعی که عامل اصلی در روند عمومی‌شدن فرهنگ و هنر محسوب می‌شوند، به عمل آورده‌اند. آنان، این رسانه‌ها را توده‌ای می‌نامند؛ زیرا که برای جلب نظر مخاطبان گسترده‌شان سطحی شدن فرهنگ و هنر را در میان مردم موجب می‌شوند. در نقد این دیدگاه باید به مطلبی خاص اشاره کرد و آن اینکه، تردیدی وجود ندارد که تمایل به کار هنری در نزد تمام ابنای بشر کمابیش وجود دارد و البته در برخی از افراد، این گرایش به صورت شغل و حرفه‌ی دائمی درمی‌آید. بنابراین می‌توان اذعان کرد که پرداختن به کار هنری فقط مختص سرآمدان جامعه و طبقات ممتاز نیست که بدلیل برخورداری از زندگی مرفه به کار هنری علاقمند باشند بلکه این علاقه، همگانی است و از خواص گرفته تا عوام را دربرمی‌گیرد.

اما یک نکته کاملاً روشن و بدیهی است و آن اینکه مردم معمولی به دلیل ضعف بنیه مالی و عدم برخورداری از سطح دانش کافی، از آثاری حمایت می‌کنند که اغلب سطحی و کم‌مایه از آب درمی‌آید. آن‌ها قادر نیستند همانند طبقه خواص از هنرمندان ممتاز استفاده کنند در نتیجه ذوق آنان پرورش نیافته به‌نظر می‌رسد و به همین دلیل است که تاریخ‌نویسان هنر در بررسی‌هایشان همواره هنر شاخص هر دروه را در میان کاخ‌ها، خانه‌های اشراف و یا اماکن مقدس مورد حمایت روحانیان جستجو می‌کنند و نه در میان آثار و لوازم برجای مانده از زندگی مردم معمولی؛ زیرا که کاربرد داشتن آثار هنری در نظر مردمی که از آن‌ها استفاده می‌کردند مهم‌تر است تا جنبه‌های زیبایی‌شناختی آنان.

به نظر موافقان نقش رسانه‌ها در عمومی شدن فرهنگ و هنر، تمایز آشکار میان «فرهنگ سطح بالا و پایین» در چند سده‌ی اخیر روزبه‌روز کمرنگ تر شده است. آغاز این روند با اختراع صنعت چاپ بود که باعث شد مطبوعات و کتب متعدد با قیمت به مراتب ارزان‌تری در اختیار همگان قرار گیرد. نتیجه این تحول، رشد سوادآموزی بود و افراد بیشتری از نعمت خواندن و نوشتن که قرن‌ها در انحصار اشراف و سرآمدان جامعه بود، برخوردار شدند. مطبوعات را باید آغاز رسانه‌های ارتباط جمعی دانست اما این فقط شروع روند روبه‌رشدی بود که بعدها به اختراع رسانه‌های الکترونیک منجر شد. هرچند آن‌ها به لحاظ ارتباط گسترده با مردم، به نام رسانه‌های ارتباط جمعی شناخته می‌شوند، اما در اساس، قابلیت استفاده فردی دارند. این تضادی است که کارشناسان، با عنوان تضاد میان فرایند یکپارچه‌سازی فرهنگی «cultural uniformity» توسط رسانه‌ها و افزایش قدرت انتخاب فردی یا دمکراسی فرهنگی مطرح کرده‌اند.

امروزه، رسانه‌هایی مانند رادیو، تلویزیون، سینما، صفحات موسیقی، ویدئو و حتی بتازگی رایانه‌ها نقش بسیار مهمی در انتقال هنر سطح عالی به میان مردم معمولی پیدا کرده‌اند. اصطلاح هنر رسانه‌ای «media art» از مفاهیم جدیدی است که بتازگی به سبب نوآوری‌های الکترونیک در این زمینه به کار می‌رود. در این میان یک نکته را باید پذیرفت که رسانه‌ها ویژگی‌های خاصی دارند و باعث می‌شوند در محتوای پیامی که انتقال می‌دهند، تغییراتی ایجاد کنند؛ چنین خصلتی یادآور سخن مشهور «رسانه، پیام است» از مک لوهان می‌باشد. کاملاً روشن است یا دست کم سابقه تاریخی نشان می‌دهد که رسانه‌ها ابزار سودجویی مادی و القای ایدئولوژی بوده و هنوز هم هستند اما این به معنای آن نیست که این رسانه‌ها ذاتاً قابلیت توسعه دانش و فرهنگ و هنر در میان مردم و جوامع مختلف را ندارند و نمی‌توانند فواصل فرهنگی میان خواص اجتماع را با اکثریت عوام کم کنند. از آن‌جائی که هنرهای رسانه‌ای برخلاف هنرهای پیشین و باستانی، جنبه تکنولوژیک قویی دارند، باعث شده است که چنین نتیجه‌گیری شود که فی‌نفسه مذموم و ابزار سلطه هستند. چنین هراسی از تکنولوژی، واکنشی تاریخی از سوی روشنفکران اروپایی بود که در برابر انبوه تولیدات کارخانه‌ای احساس خطر می‌کردند. آن‌ها در دود سیاه دودکش‌های بلند کارخانه‌ها، چیزی شوم و تهدیدکننده برای فرهنگ بشر و ارزش‌های انسانی می‌دیدند. البته نگرانی آن‌ها بی‌مورد نبود. وقوع دو جنگ بزرگ جهانی با آن ویرانی که در تاریخ بشری سابقه‌ای نداشت، نشان می‌دهد که آن‌ها به‌خوبی دریافته بودند که امری هراس‌آور در تکنولوژی نهفته است. البته امروزه ما با آن سال‌های جنگ و ویرانی فاصله زیادی پیدا کرده‌ایم ولی همچنان نابودی انسان‌ها را در نقاط مختلف جهان شاهدیم، اسباب مشاهده‌ی ما نیز همین رسانه‌هاست. از این رو به نظر می‌رسد که ما به سازوکارهایی برای کنترل رسانه‌ها نیازمندیم.

(بخشی از مقدمه‌ی کتاب «تعامل فرهنگی- اجتماعی فیلم مردم‌پسند» نوشته‌ی علی شیخ‌مهدی که انتشارات سوره آن را در سال 1383 چاپ نموده است و پیشنهاد می‌کنم که برای مطالعه عمیق‌تر در مورد مباحث مردم‌پسندی این کتاب را مطالعه فرمایید.)

کسانی که علاقمند به این نوع مباحث هستند، برای مطالعه‌ی بیشتر در زمینه‌ی فرهنگ می‌توانند به کتاب «مقدمه‌ای بر نظریه‌های فرهنگ عامه» نوشته‌ی دومینیک استریناتی، ترجمه‌ی خانم ثریا پاک‌نظر که انتشارات گام نو آن را منتشر کرده است، مراجعه نمایند.

بعدنوشت1: ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض می‌کنم.

بعدنوشت2: مدتی نه‌چندان کوتاه مهمان مردم استان کرمانشاه خواهم بود و از این به بعد نوشته‌های من را احتمالاً در فضایی دیگر شاهد خواهید بود، التماس دعای فراوان از همه‌ی دوستان... بلکه از این سفرهای طولانی رهایی پیدا کنیم...

بعدنوشت3:

دردواره‌ها(2)

در میان آفتاب و دل

مرز مشترک کجاست؟

چشم‌های من

میزبان نقشه‌هاست:

نقشه‌ها و مرزهای روبه‌رو

مرزهای درد، آرزو

مرزهای مبهم خیال

مرزهای ممکن و محال

نقشه‌های فاصله

مرزهای خاکی و غریب

بین آفتاب و دل کشیده‌اند

مرزهای شرقی دلم کجاست؟

چشم‌های من

میزبان نقشه‌هاست

کوه‌ها

روی نقشه سر به اوج می‌زنند

رودها

روی نقشه موج می‌زنند

مرزهای بین آفتاب و دل

ناگهان خراب می‌شوند

(آینه‌های ناگهان-قیصر امین‌پور)

  • سید مهدی موسوی
۲۸
فروردين

فروش میلیاردی سه‌گانه‌ی اخراجی‌ها که حاصل تلاش‌های تعدادی از بچه‌های ارزشی در حوزه‌ی سینما بود، ضربه‌ی عجیبی به انحصارطلبان سینما وارد کرد و مشوقی بود برای تازه‌کارانی که از غول بادکنکی سینما می‌ترسیدند.

آیا کسانی که ادعا می‌کردند فروش بالای یک فیلم به معنای خوب بودن آن فیلم است، شروع به فحاشی نسبت به اخراجی‌ها و کارگردان آن نکردند؟ آیا همین به اصطلاح روشنفکران و مدعیان سینما، مخاطبان این فیلم‌ها را نفهم و بی‌سواد معرفی نکردند؟ بماند اینکه چه سنگ‌اندازی‌هایی کردند تا از فروش این فیلم جلوگیری کنند و چه نقدهای غیر منصفانه‌ای نسبت به این فیلم نوشتند. این سنگ‌اندازی‌ها را که نشان از حسادت عده‌ای قلیل می‌باشد به فال نیک می‌گیریم.

غرض از نوشتن این یادداشت گله و شکایت از این افراد نیست بلکه مسئله‌ی ما طیف‌هایی هستند که مثلاً آن‌ها را خودی می‌دانیم. (البته می‌رسیم به جایی که این خودی‌ها از آن غیر خودی‌ها هم غیر خودی‌تر بودند).

اخراجی‌های یک حرف و حدیث‌های زیادی داشت که سربسته می‌گویم، عده‌ای از این به ظاهر مذهبی‌ها را حسابی کفری کرده بود! خب همین‌ها هم صدایشان درآمد که جنگ به مسخرگی و الواتی نشان داده شده است و از این مزخرفات. همین حرف‌ها را هم توی اخراجی‌های 2 و3 زدند.

گروه دیگری که خودشان را منتقد حزب اللهی می‌دانستند و از قضا تازه کار هم بودند، شروع کردند به ژست سینماگری گرفتن و نقدهای تند نوشتن در مورد فیلم‌ها و شستن سر تا پای فیلم. دمشون گرم از اینکه جرأت کردند و قلم به‌دست گرفتند؛ اما با عرض معذرت خیلی بی‌جا کردند که بدون حمایت از یک کارگردان ارزشی به قول خودمان دهنش را هم سرویس کردند... اصلاً کار ما همین هست... رها کردن دوستان و فحش دادن به غیر دوستان!این گروه هم بگذارید در خواب خودشان بمانند.

گروه دیگریآنآن که الان هم کاسه‌ی داغ‌تر از آش شده‌اند با تیترهای خنده‌داری مثل «اخراجی‌ها آبروی سینمای ایران»، قصد دارند حمایت همه جانبه‌ی خودشان را از این کارگردان ارزشی اعلام کنند. همین قلم به دستان خوش خیال فیلم رقیب را به باد فحش‌ و ناسزا می‌گیرند و نه تنها از محتوای کار ایراد می‌گیرند، بلکه گاهاً نقدهای فنی و کارشناسانه‌ی خنده‌داری هم از آن‌ها می‌کنند. من فعلاً کاری به سابقه‌ی کارگردان و اطرافیان او ندارم. عزیز من! رفیق! منتقد! یادداشت‌نویس فلان و بهمان روزنامه و سایت و مجله! تو را خدا یک کم انصاف داشته باش!

درست هست که بعضی از این آدم‌های نفهم و بی‌شعور! به خاطر حسادتی که نسبت به طیف خاصی از جامعه دارند، تماشاگران یک فیلم را آدم‌های بی‌فرهنگی معرفی می‌کنند، اما شما چرا از شیوه‌ی آن‌ها برای حمایت از کارگردان خودتان استفاده می‌کنید؟! اصلاً من بی‌سواد! هیچ ادعایی هم در مورد سینما ندارم. ولی به عنوان یک یادداشت‌نویس و خواننده وقتی نقدهای برخی از دوستان را می‌بینم، حسابی کفری می‌شوم.

در کنار این گروه‌ها، گروه دیگری وجود دارند که منصفانه و بدون غرض‌ورزی‌های سیاسی! و غیر سیاسی، در کنار حمایت از کارگردان خودشان، اشکالات فیلم مورد نظرشان را نیز محترمانه و کارشناسانه بیان می‌کنند و بدون اینکه به آن فیلم فحش و ناسزا بدهند و کارگردان آن را تحقیر کنند، در این رقابت سالم دست به قلم می‌برند.

ای کاش همه‌ی ما اخلاق رسانه‌ای را رعایت می‌کردیم!

بعدنوشت1: ایام شهادت بی‌بی فاطمه زهرا(س) را به همه‌ی شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم.

بعدنوشت2: به این یادداشت‌های گله‌آمیز من خرده نگیرید که دلم خیلی بیشتر از این حرف‌ها خون است! اما دیگر از این جور نوشته‌ها هم از من نخواهید دید.

بعدنوشت3: مشکلی برایم پیش آمده است که امیدوارم با دعای شما دوستان و عزیزان هر چه زودتر برطرف گردد و ما از این همه سفر به این ور و آن ور ایران خلاص شویم! چون هنوز که هنوز است پایان این سفرها مشخص نیست... هر چه خدا بخواهد...

بعدنوشت4: خواهش می‌کنم دوستان عزیز در نظراتی که به مطالب می‌دهند و ایمیل‌هایی که برایم ارسال می‌کنند، اسم واقعی خودشان را ذکر کنند... اگر هم می‌خواهید نظر شما نمایش داده نشود(مثل خیلی از دوستان)، گزینه‌ی نظر خصوصی را حتماً تیک بزنید و اسم واقعی خودتان را هم ذکر کنید! نترسید من اسم شما را جایی نخواهم گفت!

بعدنوشت5: دیروز وبلاگ کمرنگ یکساله شد. یعنی دقیقاً 23 سال کوچکتر از من. وبلاگی که از دل وبلاگ «پس از طوفان» بیرون آمد ولی هیچگاه نتوانست مخاطب آن را در این یک سال پیدا کند.

  • سید مهدی موسوی
۲۱
فروردين

با نگاهی کلی به سینمای سال گذشته ایران، ما بجز دعواهای بین خانه‌ی سینما، صنوف سینمایی و معاونت سینمایی وزارت ارشاد، نکته‌ی شاخص و مهمی را نمی‌توانیم ذکر کنیم. دعواهایی که طبق معمول جنبه‌ی سیاسی داشته و تنها ضرر آن متوجه سینماگران و هنر کشور خواهد شد. در این یادداشت قصد ندارم تا خوب و بد این دعواها را بیان کنم بلکه اشاره‌ای کوتاه خواهم داشت به وضعیت کنونی سینمای ایران.

سال 89 سال خوبی برای سینمای ایران نبود، سالی که تنها فیلم میلیاردی آن در تهران، ملک سلیمان شهریار بحرانی بود. هر چند فیلم‌هایی مثل «طلا و مس»، «صبح روز هفتم»، «نفوذی»، «کیفر» و... را می‌توان جزو خوب‌های سال گذشته دانست، اما اگر بخواهیم از نظر فروش سینمای سال گذشته را بررسی کنیم، متاسفانه سال پر فروشی را برای سینماگران نمی‌بینیم.

بر خلاف سال گذشته، ترکیب نسبتاً خوب فیلم‌های نوروز امسال رونق بسیار خوبی به سینمای ایران داد. اخراجی‌های 3 با توجه به پیش‌بینی‌های گذشته و با دارا بودن امتیازات خوبی چون ترکیب مناسب بازیگران، فروش بسیار بالا در نسخه‌های گذشته، زمان اکران مناسب، دارا بودن سالن‌های زیاد در سراسر کشور، تبلیغات بسیار زیاد در رسانه‌ها!، جنجال‌های پشت پرده و گاهاً جلوی پرده و... توانست فروش بسیار بالایی را کسب کند.

در کنار اخراجی‌های 3، فیلم «جدایی نادر از سیمین» با امتیازات دیگیری چون جوایز بسیار، سابقه‌ی کارگردان، تبلیغات خاص و... توانست با یک پله پایین‌تر، فروش بسیار خوبی را از آن خود کند. برخلاف کسانی که می‌خواهند این دو فیلم را در مقابل یکدیگر قرار دهند، بنده با نگاهی منصفانه و بدون جنجال‌های سیاسی این دو فیلم را دیده‌ام و در مورد آن نظر می‌دهم.

جنجال‌هایی که بعد از جشنواره بر سر این دو فیلم به راه افتاد، جنجال‌های پوچی بود که در نگاه کلی تأثیر چندانی هم بر فروش آن‌ها نداشته است. تحریم اخراجی‌ها از سوی جریان فتنه، افتراها و تحلیل‌های عجیب و غریب و بعضاً ناعادلانه نسبت به «جدایی نادر از سیمین» و «اخراجی‌ها» نتوانست خدشه‌ای بر پیش‌بینی‌های گذشته وارد کند؛ هر دو فیلم بسیار خوب و در رقابتی سالم در حال فروش بودند، منتهی اقدام بسیار زشت برخی از افراد بی‌ظرفیت و حسود! برای جلوگیری از فروش اخراجی‌های 3، باعث شد تا نسخه‌ی کپی شده‌ی آن وارد بازار شود.

گرچه اخراجی‌های 3 به نسبت از نسخه‌ی قبلی آن بهتر بود، اما ضعف‌های بسیاری چون ضعف در فیلمنامه، دکوپاژ، دیالوگ‌ها و... در آن بیداد می‌کرد. فیلم شلوغی که قصد داشت تا با نگاهی طنزگونه، حوادث انتخابات سال 88 را به تصویر بکشد.

البته ناگفته نماند که اگر کس دیگری قصد ساختن این فیلم را داشت حتماً با آن مخالفت جدی می‌شد، نه تنها این فیلم، بلکه ساختن هر فیلم دیگری که بخواهد اشاره‌ای به مسائل سیاسی داشته باشد معمولاً با مشکلاتی همراه خواهد بود و کمتر کارگردانی به سمت ساختن این نوع فیلم‌ها می‌رود. حتی اگر شما بگویید که در سال‌های اخیر مجوزهای بسیاری به فیلم‌هایی که به طور غیر مستقیم به مسائل سیاسی، دینی و فرهنگی خرده می‌گیرند، داده شده است، باز هم نمی‌توان عدم تمایل دیگر کارگردانان را به ساختن این فیلم‌ها کتمان کرد. البته کارگردانان دیگری نیز مثل ابوالقاسم طالبی قصد ساختن فیلم در مورد انتخابات را دارند که امیدوارم این نوع فیلم‌های سیاسی و اجتماعی جایگاه بهتری در ایران پیدا کنند.

اخراجی‌های 3 به غیر از موضوع و محتوای فیلم که اشاره‌ی درستی به پشت پرده‌ی سیاست‌بازی‌ها و جنجال‌های انتخابات داشت، نکته‌ی مثبت و چشمگیری برای دفاع ندارد. اما در مقابل «جدایی نادر از سیمین» با ساختار دراماتیک فوق‌العاده قوی، بازیگران مناسب، دیالوگ‌های قوی و... فیلم بسیار خوبی بود که قطعاً لایق جوایز جشنواره امسال هم بود.

باز هم می‌گویم که مقایسه‌ی بنده در مورد این دو فیلم نه نقد کارشناسانه‌ی آن‌هاست و نه بازی به نفع گروه خاصی در این دعواهای اخیر. که به شدت از نوشتن توهین! نسبت به فیلم‌ها، کارگردانان و... که به نام نقد! نوشته می‌شود فراری هستم. بله کاملاً هم بر سر حرف خود هستم که بسیاری از نقدهایی که نسبت به این دو فیلم می‌شود، جز توهین‌هایی سطحی و احساسی نیست و ضرر این کارها را هم سینمای بدبخت باید ببیند.

نه جوش آوردن ده‌نمکی نسبت به نقدهای فیلمش قابل تحمل است و نه نقدهای احساسی که جز فحش و توهین چیز دیگیری نیست.

 

بعدنوشت1: قصد من از نوشتن این یادداشت کوتاه، تنها گله و شکایت از دست برخی از دوستانم هست که بی‌خود و بی‌جهت تحت تأثیر جو رسانه‌ای شروع به نوشتن نقدهای مضحکانه نسبت به سینما می‌کنند! نقدهایی که به‌دور از نگاه کارشناسانه است. خواهش می‌کنم از این دوستان که دست از سر سینما بردارند.

بعدنوشت2: منتظر جواب‌های تند برخی از دوستان هم هستم. اصلاً هم ناراحت نمی‌شوم! این یادداشت را هم به حساب طرفداری از هر کسی که می‌خواهید بگذارید!

بعدنوشت3: به‌زودی به فضای رسانه‌ای و سینمایی باز خواهم گشت! (قابل توجه برخی از دوستان نامرد)

  • سید مهدی موسوی
۱۴
فروردين

خبر فروش دو و نیم میلیاردی اخراجی های 3 در کمتر از دو هفته را امروز در روزنامه ی "وطن امروز" دیدم و بسیار خوشحال شدم که پس از مدت ها بالاخره فیلمی آمد و به این سینمای کوفتی یک جونی داد؛ هر چند شاید تنها فیلم چند میلیاردی امسال باشد اما باز هم جای خوشحالی است که فیلمی میلیاردی می شود که لیاقت آن را دارد. این روزها حوصله ی چندانی برای نوشتن نقد فیلم ندارم اما فقط نظر شخصی ام را می گویم که اخراجی های 3 یک سر و گردن از اخراجی های 2 بالاتر بود. سه شنبه ی این هفته بعد از ظهر برای دیدن "جدایی نادر از سیمین" خواهم رفت. ببینیم این فیلم ارزش گرفتن آن همه جایزه را داشت یا نه؟!

دلم برای دیدن همه ی دوستان تنگ شده است... حالی هم که از ما نمی پرسند... خیلی بی مرامید ما را توی یه شهر غریب تنها گذاشتید... بابا شماره ام را نمیتونم بهتون بدم، ایمیل را که ازتون نگرفتم!!! یا حتی کامنت این وبلاگ...



  • سید مهدی موسوی