معاونت سینمایی باید پاسخگوی این بیعدالتیها باشد
شنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۵۱ ب.ظ
توهین به اسلام و دادن نسبتهای ناروایی چون خشونت، بیعدالتی و تحجر به مسلمانان، اقدام امروز و دیروز و بعد از انقلاب اسلامی دشمنان نیست که این دهنکجیها به دینی که نوید عدالتگستری آن را تمام ادیان الهی پیشین دادهاند از همان اوایل ظهور اسلام در عربستان شروع شده بود؛ منتهی ابزارهای آن روزبهروز پیشرفتهتر شدند تا به قرن کنونی رسیدند.
ظهور سینما و همهگیرشدن این رسانه در سرتاسر جهان برخی از این معاندان و کافران را برآن داشت تا با زبانی دیگر با ادیان الهی به مبارزه بپردازند. زبانی که رنگ و لعاب بهتری داشت و مخاطب برای دریافت مفاهیم و پیامهای آن به سواد چندانی نیاز نداشت.
ظهور سینما و همهگیرشدن این رسانه در سرتاسر جهان برخی از این معاندان و کافران را برآن داشت تا با زبانی دیگر با ادیان الهی به مبارزه بپردازند. زبانی که رنگ و لعاب بهتری داشت و مخاطب برای دریافت مفاهیم و پیامهای آن به سواد چندانی نیاز نداشت.
قصد طولانی کردن نوشته و صحبت در مورد تواناییهای این رسانه نیست. هر چند که هنوز هم گروههای تاثیرگذار و مرجع مثل برخی از مراجع و مجتهدان، یا برخی از مسئولان متدین و قضات مسلمان انقلابی نه تنها به سینما نمیروند بلکه در مورد محتوای فیلمهای روز نیز چیزی نمیدانند. پس تعجبی هم ندارد که این افراد به ندرت و فقط موضعگیریهایی در مورد برنامههای تلویزیون داشته باشند.
چه بسیار فیلمهایی بودهاند که بدون کوچکترین حمایت مادی و معنوی در چند سئانس محدود در تهران! اکران شدهاند و مدتی بعد به فراموشی سپرده شدهاند؛ بدون آنکه حتی یکی از این گروههای مرجع، دیگران را تشویق به دیدن آن فیلم کرده باشند؛ یا اینکه فیلمهای بیمحتوا و مبتذلی بودهاند که خواص در مقابل آن موضعی نگرفتهاند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اعلام برائت ایران از کشورهای اشغالگر و زورگو و مخالفت صددرصدی با اشغال کشور فسلطین، ایران با شعارهای مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل خود جایگاه ویژهای در بین سایر کشورها پیدا کرد. اما آیا زمان آن نرسیده است که از تولیدات فرهنگی و هنری ضد صهیونیستی و ضد امریکایی نیز دفاع گستردهتری انجام دهیم؟ آیا اکتفا کردن به موضعگیریهای سیاسی صرف در مقابل تولیدات هنری و رسانهای ضد اسلامی و گاهاً ضد ایرانی کافی است؟ تا کی میخواهیم در مقابل فیلمهایی چون 300، پرسپولیس، سنگسار ثریا، فتنه و... بیانیه صادر کنیم و کنفرانس و همایش جنگ نرم و سمینار برگزار کنیم؟
شاید تا اینجای متن من هم به شعارگویی و بیانیه صادر کردن متهم گردم. اما بگذارید با شواهد و مدارکی حقیقی روبهرو گردیم.
تولیدات ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی ایران تا آنجا که به ذهن نگارنده میرسد تعداد محدودی هستند که علت آن را هم بیان خواهم کرد. برای نمونه فیلمهایی چون عروس افغان و جنگ کودکانه ابوالقاسم طالبی را میتوان مثال زد که اولی در مورد جنگ افغانستان و دومی در مورد جنگ عراق است، فیلمهایی که چندین و چند سال مجوز اکران و حتی پخش از صداوسیما نگرفتند تا اینکه 2 ماه پیش عروس افغان از شبکه یک سیما پخش شد! این مجوز ندادن معنایی غیر از توقیف یک فیلم دارد؟
وقتی اکثر نویسندگان و کارگردانان سینما اذعان میکنند که اگر فیلمی با تفکرات سیاسی بسازیم، قطعاً در هنگام تولید یا اکران دچار مشکل خواهیم شد، منِ فیلمنامهنویس یا کارگردان نیز به دنبال فیلمی خواهم رفت که به سوددهی سریعتری برسم، چون سرمایهای ندارم که خرج فیلمم بکنم. و جای تاسف و شگفتی است که در دولت جمهوری اسلامی ایران، تولیدات ارزشی، ضد امریکایی و ضد صهیونیستی توقیف شوند و فیلمهایی بیمحتوا با ساختاری معمولاً کمدی و موزیکال روانهی بازار شوند و مروج عشقهای خیابانی و دروغین باشند!
نمونهی دیگری که در اینجا میتوانم از آن یاد کنم فیلم «شکارچی شنبه» ساختهی پرویز شیخطادی است که 2 سال از تولید آن میگذرد اما هنوز که هنوز است خبری از اکران این فیلم نیست. فیلم بسیار خوشساخت شکارچی شنبه با ساختار داستانی بسیار قوی و دکوپاژهای جذابی که در اکثر کارهای این کارگردان دیدهایم بدون شک پس از اکران، در حوزهی بینالملل سروصدای خاصی بهراه خواهد انداخت.
این فیلم با محوریت آیینهای سفت و سخت و قطعاً انحرافی یهودیان که میتوان از آن به عنوان طالبانیزم یهود یاد کرد خشونتهای وحشیانه صهیونیستها نسبت به فلسطینیان را به تصویر میکشد. حال چرا عدهای مانع اکران آن میشوند و قصد دارند با دادن مجوز اکران محدود به آن، تکلیف را از سر خود باز کنند، مسئلهای است که هنوز در این سالها به آن پاسخ داده نشده است.
کارگردانهایی از این دست بسیارند که قصد دارند بنا به وظیفه شرعی و ملی خود قدمی در راه معرفی جنایات دشمنان این مرز و خاک بردارند اما به چند دلیل یا از تصمیم خود برای ساختن فیلم منصرف میشوند و یا در وسط راه تسلیم سیاستهای پشت پردهی عدهای از خواص میشوند:
1) انجام چنین پروژههایی نیاز به سرمایههایی ویژه دارد که متاسفانه مراکزی چون سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری، موسسه شهید آوینی و خیلی از مراکز فرهنگی و دینی یا بودجهای برای این کار اختصاص نمیدهند یا مثل موسسه شهید آوینی که تولیدکنندهی فیلم «شکارچی شنبه» بوده است، بعد از تولید هیچ اقدامی برای اکران فیلم انجام نمیدهند، گویا آمدن تنها اسمی از فیلم در بیلان کاری این نوع موسسات تکلیف شرعی، دینی و اداری! آنان را ادا کرده است.
2) عدم دادن مجوز اکران بدون آنکه دلیلی قطعی و مشخص آورده شود هر کارگردانی را از ادامهی مسیر دلسرد خواهد کرد. آیا کارگردانی که قصد دارد فیلمی اینچنینی بسازد با دیدن عاقبت فیلمهای گذشته مثل عروس افغان، جنگ کودکانه و یا شکارچی شنبه جرأت ساختن فیلمی دیگر را پیدا میکند؟
3) اعمال فشار بر این کارگردانان از طرف کسانی که دستی در سینما دارند و نمیخواهند که فیلمهایی بر ضد اربابانشان ساخته شود! و طرد کردن این سینماگران و هنرمندان ارزشی.
جای بسی خوشحالی دارد که پیگیریهای چندین ماههی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاون سینمایی وی مبنی بر حمایتهای گسترده از سینمای ایران به جاهای خوبی رسیده است که برای نمونه میتوان ابلاغ سیاستهای سینمایی در سال 89 و یا تشکیل سازمان سینمایی انقلاب اسلامی را نام برد منتهی موفقیت این برنامهها نیاز به موشکافی عمیقتری دارد.
شاید بتوان مخالفت برخی از سینماگران معلوم الحال از تشکیل سازمان سینمایی، با بهانههایی چون جلوگیری از پیشرفت سینما، مستقل بودن و غیر دولتی بودن سینما و... را نشانههایی از موفقیت این طرحها دانست چون اینگونه بهانهجوییها به سازمانی که میتواند حامی همهی سینماگران از هر طیفی باشد، ترس از به قدرت رسیدن سینماگران ارزشی و فروش فیلمهایی با محتوای انقلابی و اسلامی است. البته ناگفته نماند که اهداف این سازمان و برنامههایی که تاکنون اعلام شدهاند اگر در حد شعار باقی بمانند یا بیعدالتیهایی صورت گیرد این سازمان قطعاً به آینده سینمای ایران ضربه خواهد زد.
خوب است در اینجا به بنیاد سینمایی فارابی نیز اشارهای داشته باشیم. با توجه به اهدافی که برای این بنیاد آمده است، در حال حاضر بخش بینالملل آن باید یکی از حمایتکنندگان فیلمهایی مثل «شکارچی شنبه» باشد، زیرا با تاریخچهای که از فارابی به خاطر داریم میتوان اثبات نمود که شهرت اکثر کسانی که اکنون در جشنوارههای بینالمللی حضور دارند به خاطر حمایتهایی بوده است که این بنیاد برای معرفی فیلمهای آنان در خارج از مرزهای ایران انجام داده است. اما سوال اینجاست که چرا اقدام موثری انجام نمیشود؟ آیا کارگردانان به اصطلاح روشنفکری که فیلمهای مثلاً هنری میسازند با حمایتهای فارابی جهانی نشدهاند؟
صحبت از دردهای سینماگران ارزشی در یک مقاله نمیگنجد. گاه انتقادهایی که از سینما و فیلمهای بسیار خوب و موفق میشود از جانب همین به اصطلاح خودیها هم هست. به طور مثال کسانی که روحانیت را منطقهی ممنوعه میدانند و ساخت هر فیلمی در مورد روحانیون را توهین میدانند یا کسانی که فکر میکنند نشان دادن رفتن فردی به جبهه که اعتقادات درستی ندارد – با این وجود که میدانند چنین افرادی هم در جبهه بودند که پس از مدتی اعتقاداتشان نیز درست شد- خیانت به جنگ است؛ همه و همه حکایت از این دارد که ما گاهاً باید جواب انتقاد افرادی را بدهیم که فکر میکنند واقعاً دلسوز این نظام هستند. و باز هم باید بگوییم متاسفانه مشتریهای سینما مشخص و محدود هستند و مشتریهای تئاتر بسیار بسیار محدودتر.
حمایت از تولیدات ارزشی و اسلامی که یکی از اهداف جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی است، در بعضی از موارد همچنان به صورت شعار باقی مانده است و این حمایتها گاه به عنوان حقالسکوت به کسانی میرسد که لایق این همه توجه نیستند.
این سوال عدهای از روشنفکران و متفکران که «چرا فیلمهایی چون ماتریکس، نارنیا، جومونگ و... که مفاهیمی گاهاً عجیب و برخلاف عقاید ما دارند چندین بار از رسانهی ملی پخش میشوند؟» هنوز بدون جواب مانده است. البته این برنامهها فقط محدود به فیلمهای خارجی نمیشوند و در 2 سال اخیر شاهد چند مجموعهی تلویزیونی یا فیلم سینمایی با تفکرات ضد اسلامی در رسانهی ملی و سینما بودهایم که فعلاً از ذکر نام آنها خودداری میکنیم.
نمیدانم سکوت بعضی از کسانی که برای این انقلاب تمام عمر خود را صرف نمودهاند نیز مثل آنهایی که دلسرد شدند و تغییر مسیر دادند، خواهد شکست؟ هر چند که میدانم این دوستان به خاطر افراد و اشخاص کار نمیکنند که بخواهند از این بیتوجهیها دلسرد شوند. آنها واقعاً برای معرفی اسلام به جهانیان و به نسل کنونی خودمان، از تمام آنچه که میتوانستهاند با باج دادن به بعضیها بدست بیاورند، گذشتهاند.