ای داد بر من
نمی تونم باور کنم...
خود را به خلوتی رساند خورشید
از داغ، دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده اما انگار
رفتهست نماز شب بخواند خورشید
ـ میلاد عرفانپور
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چکچک، چکچک، چهکار با پنجره داشت؟!
ـ قیصر امینپور
لمس معجزه خدا
دستهای تو بود
که مدتهاست
گلوی مرا میفشارد
وقتی
شعر خاک را زمزمه میکنی
ـ سید مهدی موسوی
گفت هفتاد مرتبه حمد شفا بخوانید، خواندم... اما... چرا سوره توحید بر زبانم می آمد؟!
انا لله و انا الیه راجعون
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…
=================================
ضمن عرض تسلیت
به یاد آنان که بودند، راه می رفتند، می خندیدند... به یاد آنان که خاطره داشتند
رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات