رشد روز افزون جوامع بشری در حوزههای مختلف علوم نظری و عملی در سالهای اخیر و تغییر سبک زندگی بیشتر انسانها به نوعی که آن را به اصطلاح غلط مدرن نامیدند، نتوانست از احساس نیاز این موجود دوپا به معنویت خواهی بکاهد. گواه روشن این مدعا گسترش خودکشیها و بیماریهای روحی و روانی در سراسر دنیا بود که به نوعی به کشورهای اسلامی نیز در سطحی نازلتر سرایت نمود. به طور کلی غفلت از هر بعدی از ابعاد وجودی، رشد و ترقی انسان را ناموزون میکند.
به اقتضای بازار گرم معنویتخواهی، عرفانهای جدید نیز پا به عرصه ظهور نهادند که میتوان آنها را در دو گروه عرفانهای قدیمی و کهن مثل بودایی و هندو و آیینهای نوظهور تقسیمبندی نمود. البته معنویتگرایی نوپدید درونمایهای شرقی دارد که با قالبی نو و مدرن عرضه شده است.
در جلد سوم کتاب «روش نقد»، تعریف خاصی از عرفان آمده است:
«در تمام ادیان هند و بودایی و زردشتی و مسیحی، به یک نقطه مشترک و حلقه رابطی برخورد میکنیم که در تمام اینها جریان دارد و با تمام اینها همراه است، میتوانیم این حلقه را عرفان یا تصوف بنامیم. شاید این جامع مشترک، بخاطر اشتراک در زمینهها و حادثههایی است که همراه این مکتبها و مذهبها، نمودار گردیدهاند.»
دین شناسان، محققان و برنامهریزان فرهنگی یک کشور، از جمله افرادی هستند که باید رابطهی بین فطرت و مکاتب جدید را بخوبی دانسته و با دلایل منطقی شبهات موجود را پاسخ گویند. موسسان و مبدعان این عرفانها در بیشتر موارد از دادن پاسخ صحیح و دقیق عاجز میمانند؛ آیت الله سید محمد صادق بنی حسینی در جلد دوم کتاب ادیان و مذاهب جهان دادگاه علیمحمد باب را میآورد، دادگاهی که در آن باب از پاسخ دادن به بیشتر سوالات عاجز و ناتوان بوده و همین امر یکی از دلایل محکومیت وی به اعدام بود.
پیدایش این عرفانهای سکولار، دو علت اصلی داشت؛ یکی بحران عاطفی و بحران معنویت در غرب و دیگری بروز نهضتهای دینی، بویژه انقلاب ایران در شرق. غرب که نمیتوانست جلوی گسترش دین را بگیرد، ابتدا به سراغ بودیزم که درونگرا و سکولار است رفت، اما آداب قدیمی آن را تغییر داد.
راه شناخت تفاوت بین معنویات جدید و اصیل:
1) توجه به مبانی فکری آن دو؛ فرقههای اومانیستی برخلاف معنویت دینی که خدا محور هستند، اومانیستی میباشند. این فرقهها 4 محور دستیابی به تواناییهای روح و قوای باطنی، شادی و شاد زیستن، آرامش و درمان را به عنوان اهداف اصلی خود قرار دادهاند. اما نکته جالب توجه در آنها صحبت از تواناییهای انسان است، نه قرب به خداوند.
2) معنویات نوپدید سکولار و در نتیجه اباحیگرا هستند و به هوادارانشان آزادباش میدهند؛ یعنی تو از هیچ خط قرمزی و از هیچ لذتی منع نمیشوی. برخلاف عرفانهای دینی که باید و نباید دارند.
3) فرقههای معنویتگرای نوپدید اغلب انسان را از تفکر منع میکنند. به عنوان مثال اوشو فکر را بزرگترین نیرنگ و حقه میداند و یا پائولوکوئیلو میگوید برای رسیدن به سعادت باید از دام فکر کردن رهید. اما معنویت دینی سفارش اکید به تفکر میکند، چون سلاح سالک را ذکر میداند و ذکر که یعنی به یاد آوردن، ریشه در تفکر دارد. (الا بذکر الله تطمئن القلوب)
دنیای غرب برای رساندن بشر به آرامش 3 تجربه را آزمایش کرده است که در هر سه یک قدر مشترکی را میبینیم و آن فکر نکردن است:
نخست آنکه به دنبال الکلیسم رفت، ولی مشکل آن مست شدن و خرابکاریهای بیشتر بود. دوم اعتیاد را گسترش داد که آرامش بیشتری ایجاد میکند و سوم مدیتیشن یا TM را پیشنهاد کرد. البته ممکن است این مورد آخر آسیب الکل و مواد مخدر را نداشته باشد اما دقیقا با خالی کردن ذهن همراه است. یعنی «فکر نکن تا آرام شوی!»
اما سوال اصلی اینجاست که این عرفانها با این مبانی سکولار و اومانیستی چطور توانستند در جامعه ما نفوذ کنند؟ برای رسیدن به این هدف آنها سعی در از بین بردن دافعه کردند یعنی اولا خود را پلورالیستیکال معرفی کردند و ثانیا گفتند نه تنها ما بلکه شما هم دینی پلورالیستی دارید. بعد از رسیدن به این هدف آنها شباهتهای خود با دین اسلام را نشان دادند؛ که نمونه آن تفسیر به رای قرآن است. و در آخر آموزههای عرفان دینی را با تعالیم خودشان تلفیق کردند، یعنی هم دعا میخواندند و هم مدیتیشن میکردند.
اگر بخواهیم معنویت دینی را مدیریت کنیم نیاز به 3 پارامتر کلیدی داریم:
الف) لزوم مخاطبشناسی در ارائه عرفان ناب اسلامی امری است اجتنابناپذیر که تخطی از آن مشکلاتی جدی در برقراری ارتباط موثر با نسل امروزی ایجاد مینماید. معنویتهای نوظهور با آنکه ساختار، اهداف و محتوای مناسبی ندارند ادبیات سهل و دلپذیری دارند، که آشنایی با روشهای آنان، پژوهشگران را در بازخوانی و بازتولید عرفان اسلامی کمک میکند. بطور مثال رمانهای پائولوکوئیلو بعد از انجیل، پرتیراژترین کتاب در غرب است که متاسفانه در ایران هم تیراژهایی صدهزارتایی دارد.
ب) ابزار مهم دیگر در رد این عرفانهای کاذب، شناخت نقاط ضعف، کژیها و کاستیهای آنان است. یعنی ما باید تفاوتها را بازگو کنیم تا حقه استفاده از مشابهتها از بین برود.
ج) نهادینه کردن تفکر در جامعه.
بر خلاف بعضی از رسم و رسومات جدید، شاید پارهای از اعتقادات انسانها، همچون آنیمیسم یا ارواح پرستی برای ما خندهدار باشد ولی در برخی دیگر در صورت آگاهی نداشتن از جنبههای مختلف یک آیین و مسلک شاید براحتی آن را پذیرفته و به اجرا در بیاوریم، کما اینکه خیلی از این عرفانها رنگ و بوی اسلامی نیز به خود گرفتهاند. در این میان مسئولان فرهنگی کشور باید بیش از پیش به مقابله با این جریانهای انحرافی بپردازند که روز به روز هم مریدان بیشتری پیدا میکنند.
منابع مورد استفاده در این پژوهش:
کتاب ادیان و مذاهب جهان به تالیف آیت الله بنی حسینی
کتابهای «روش نقد» علی صفایی حائری
کتاب جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور
مصاحبه مرکز هماندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی با حجتالاسلام شریفزاده مدیر گروه اخلاق و عرفان پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی.
بعدنوشت1:
پرنده
بی خیال از هر چه صیاد بود
پر کشید در اوج آسمان
در اوج یک خیال شیرین
آنجا که هر روز چه در بیداری و چه در خواب میدید.
شکارچیان اما
از این همه بیباکی گنجشک،
انگشت حیرت به دهان گرفتند و هیچ نگفتند.
دو مرغ عاشق در آسمان خیال اوج میگرفتند
هر چند که بیبال و پر بودند ...
(خیال پر کشیدن - سید مهدی موسوی در جمعه شبی بارانی و نمناک – 4/11/87)