استخاره
در این پست برخلاف پست های قبلی و قولی که برای نوشتن یک مقاله در مورد استخاره داده بودم، به معرفی کتابی در این موضوع بسنده می کنم. ان شاء الله که مسمر ثمر واقع شود.
نام کتاب: کند و کاوى درباره استخاره و تفال ناشر: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى
نویسنده: ابوالفضل طریقه دار نوبت چاپ: پنجم/1379
قطع: رقعى شمارگان: 3000 نسخه
قیمت: 8500 ریال تعداد صفحه: 216
بخشی از این کتاب را با هم بخوانیم:
خردورزى
یکى از نعمتهاى بزرگى که خداوند متعال به بشر ارزانى داشته «عقل» است. انسان با چراغ عقل مىتواند راههاى تاریک زندگى را به سهولت طى کند و از خطرگاههاى آن به سلامتبگذرد. هر کس که این چراغ را در خود فروزان نگه داشت دنیا و آخرت او روشن و پرفروغ است. در قرآن، سفارش زیادى به بارورى عقل و هم بهرهورى از آن شده است; در این کتاب عظیم، بدترین موجودات آنانند که اندیشهگر نیستند:
«ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون». (1)
اساسا یکى از علل مهم بعثت پیامبران نیز همین بوده است که عقلهاى آدمیان را شکوفا سازند و دفینههاى آن را استخراج کنند;
چنان که امام علىعلیه السلام مىفرماید: «و یثیروا لهم دفائن العقول; (2) پیامبران آمدند تا گنجهاى پنهانى عقلها را آشکار سازند.»
تکیه بر عقل و استفاده از این چراغ روشنى بخش، تا آن حد پراهمیت است که در شرع هم یکى از منابع استنباط احکام به شمار مىرود و رابطه تنگاتنگى میان آن دو برقرار است; تلازم بین عقل و شرع با این قاعده مشهور بیان شده است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع; هر چه را عقل بدان حکم کند شرع نیز حکم خواهد کرد.»
پس عقل، چراغى است همدوش شرع که در مسیر استنباط احکام، نور مىپاشد و فقیهان را در عبور از قلههاى صعب العبور اجتهاد، مدد مىرساند. همچنین قامتبلند ایمان و عقیده در علم کلام، سراپا جامهاى از تعقل به تن کرده است و متکلمان، اندیشورانى هستند که مبانى استدلالى ایمان را به کمک عقل، آشکار مىسازند. و بالاتر از همه، فیلسوفان اسلامى، خداوندگاران عقلند که شناخت هستى را تنها با ریاضتهاى عقلانى، میسور مىدانند. عارفان نیز که از آبشخور قلب، سیراب مىگشتند و حقایق را منحصرا در آینه صیقلى شده دل مىدیدند و بىباکانه بر عقل، طعن مىزدند سرانجام از سر آشتى در آمدند و کشف و شهودهاى قلبى خود را در قالب استدلال بیان کردند و بدین سان، عرفان نظرى را پى افکندند.
خلاصه این که: تار و پود فرهنگ و باورهاى دینى ما با تعقل و اندیشهگرى درهم تنیده است، به طورى که هیچ روزنهاى را براى ورود عوامل اندیشه سوز، باقى نگذاشته است.
باز در اعتقادات اسلامى به عواملى که عقل را در حقیقتیابى و شفاف اندیشى، مدد مىرسانند، تاکید فراوان شده است که مهمترین آنها «مشورت» است. مشورت - که همان «اندیشه جمعى» است - بسیارى از گرههاى کورى را که عقل فردى، قادر به گشودن آنها نیستبه راحتى مىگشاید و بر نقاط تاریک، نور مىتاباند. پیامبر خداصلى الله علیه وآله وسلم - که عقل کل نامیده شده - از طرف خدا موظف بود که در برخى از کارها با اصحاب خود مشورت کند:
«وشاورهم فى الامر; (3) اى پیامبر، در کارها با آنان مشورت کن».
در احادیث نیز مشورت، بهترین پشتیبان و برترین عامل دلگرمى است: «لاظهیر کالمشاورة». (4)
با مشورت، نقص عقل فردى تا حدود زیادى، جبران مىشود و مجموعهاى از اطلاعات و تجربیات گرانبها، که دیگران در طى سالهاى بسیارى بدانها دستیافتهاند، به آسانى در دسترس قرار مىگیرد. کسانى که به مشورت معتقدند و حاصل آن را در عمل به کار بستهاند از زیانهاى مادى و معنوى فراوانى جستهاند.
در این مشورتها ما در واقع، خیر و خوبى خود را مىجوییم; کارى را در نظر گرفته و درباره آن، اندیشه کردهایم ولى از یک سو به خاطر پیچیدگى موضوع و از سوى دیگر، برد محدود تفکر، هنوز در تردیدیم، پس بناچار، عقلهاى دیگر را هم به یارى مىطلبیم تا ما را در جهت ادراک و هشیارى، کمک کنند:
مشورت، ادراک و هشیارى دهد
عقلها را عقلها یارى دهد
امر شاورهم براى آن بود
کز تشاور، سهو و کژ کمتر شود
اما بسیار اتفاق افتاده است که پس از تفکر و مشورت، باز هم در تردیدیم و توان تصمیم قاطع را در خود نمىبینیم، در این هنگام، و در این حالتشک و دو دلى عذاب دهنده، عقل و شرع توصیه مىکنند که به مشورتى دیگر، دست زنیم ولى این بار با خالق عقل و آگاه مطلق و خداوندگار هستى; همو که بر نیک و بد بندگان، آگاه است و خیر همگان را مىخواهد. این گونه مشورت و خیرطلبى، همان چیزى است که در فرهنگ اسلامى، «استخاره» نام دارد.
استخاره در میان تعداد کثیرى از اقشار مختلف جامعه از زن و مرد، شهرى و روستایى از پزشک و مهندس تا روحانى و مرجع تقلید، از کارگر و تاجر و کاسب تا حقوقدان و نویسنده و معلم و روشنفکر، معتقدان پر و پا قرصى دارد. ولى تعداد قابل ملاحظهاى از این افراد، اولا: هنگام رجوع به استخاره را نمىدانند و یا به پیش شرطهاى آن، وقوف و توجه چندانى ندارند، به طورى که قبل از تفکر و سنجش و مشورت، فورا به استخاره متوسل مىشوند. ثانیا: از انواع استخاره، فقط استخاره با قرآن و تسبیح و کاغذ را مىدانند و از گونههاى دیگر آن بىاطلاعند. (5) شاید از همین روست که استخاره در نزد مخالفان، دعوت به ترک اندیشه و مشورت، تلقى شده است، حال آن که استخاره به موقع و بجا و با رعایت تمامى آداب و پیش شرطهاى آن، مرحله نهایى خردورزى است و به هیچ رو، ذبح تفکر و ترک مشورت و دعوى غیب دانى و آینده خوانى نیستبل مرحله تکمیلى و ضرورى هر تصمیمگیرى عاقلانه و سنجیده است. عقل سلیم، حکم مىکند که کارها با اراده قوى و دلگرمى و «گواهى خاطر» آغاز شود تا فرجامى نیکو داشته باشد; به قول صائب:
مرا زخضر طریقت، نصیحتى یاد است
که بى «گواهى خاطر» به هیچ راه مرو
دیدگاهها
اساسا در باب استخاره و تفال، سه دیدگاه وجود داشته و دارد: افراطى، تفریطى و معتدل. دیدگاه نخست، از آن کسانى است که با عقل از سر خصومت درآمدهاند و در هر کار جزیى، پیش از سنجش و استشاره به تفال و استخاره، رو آوردهاند. این دسته، عملا مىگویند: عقل محدود، قادر نیستخیر ما را نشان دهد، و مشورت نیز در واقع، رایزنى با عقلهاى محدود دیگر است، پس چه بهتر که در همان ابتداى کار، با گشودن مصحف و یا چنگ زدن به تسبیح، از آگاه مطلق و خداوندگار هستى، راه درست و خیر واقعى خود را بخواهیم!
معتقدان این روش، از اشارتهاى صریح و روشن خداوندگار هستى و آگاه مطلق، در جهت ایمان به پیامبر باطنى (عقل) (6) که یاور نیرومند پیامبر بیرونى (رسول) است، غافل شده و از توانهاى عظیم آن، چشم پوشیدهاند، از این رو به کم تدبیرى، گرفتار آمده و در پیچ و تابهاى زندگى روزمره، زمینگیر شدهاند، که این خود جزاى نادیده گرفتن عقل است و خداوند، پشتبه عقل کنندگان را دوست ندارد.
متاسفانه آنچه استخاره و تفال را در چشم برخى، ضعف عقل و نیاز غیب دانى، جلوه داده، کردارهاى نسنجیده همین متشرع مآبانى است که به پیامبر باطنى - که همان عقل است - ایمان محکمى نداشته و رسالت آن را در هدایت و رهبرى بشر، نادیده انگاشتهاند.
دیدگاه دوم با وجود مسلمانى، به کلى منکر استخاره و تفال است و این دو را دریچههایى مىداند که دست پندار آدمى به روى دنیاى غیب گشوده است. این دیدگاه معتقد است: «تا وقتى انسان ظلوم جهول، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر مىداند و از توانهاى خویش، بىاطلاع است و تا هنگامى که انسان، سرنوشتخود را فرآورده «کارگاه غیب» و به هم بافته «تقدیر و گناه» مىشناسد و از تاثیر وجود خود، غافل است، در هر جا که دریچهاى به دنیاى غیب سراغ گیرد چارهاى ندارد جز آن که گردن دراز کند و از آن جا با بیم و امید، نقش سرنوشت ناپیداى خویش را در آفاق دور دست دنیاى دیگر، جستجو کند.» (7)
این دیدگاه، نسبتبه استخاره و تفال تصورى به مراتب پراشتباهتر از دیدگاه اول، دارد، زیرا اولا: انسانى که پس از تعقل و مشورت، و در حالت تردید و دو دلى، استخاره مىکند، دست پندار به سوى دنیاى غیب نگشوده است و سر غیبدانى و راز دانى ندارد بلکه براى انجام و یا ترک کار خود، گواهى خاطر و اطمینان قلب و قوت اراده مىطلبد. ثانیا: گذشته از استخاره، هر انسان با ایمانى، دیوان طالع خود را به دست منشیان قضا و قدر و فرآورده کارگاه غیب مىداند، و این از اصول اولیه ایمان به خداست.
دیدگاه سوم با وقوف بر منزلت عقل و شناخت از جایگاه مشورت، به گونهاى استخاره و تفال را تبیین و سپس تایید مىکند که عین خرد ورزى و در راستاى اندیشهگرى است. یکى از طرفداران دانشمند و خرافه ستیز این دیدگاه، علامه طباطبایى، فیلسوف و مفسر بزرگ اسلامى است، که نظریه خود را این گونه تبیین مىکند:
«حقیقت امر این است که انسان وقتى بخواهد، دستبه کارى بزند ناچار است زیر و روى آن را بررسى نماید و تا آن جا که مىتواند فکر خود را - که موهبتى خدادادى است - به کار اندازد و چنانچه از این راه نتوانست صلاح خود را در آن کار، تشخیص دهد ناگزیر باید از دیگران، کمک فکرى بگیرد و تصمیم خود را با کسانى که صلاحیت مشورت و قوه تشخیص صلاح و فساد دارند در میان بگذارد تا به کمک فکر آنها خیر خود را در انجام و یا ترک آن کار، تشخیص دهد. و اگر از این راه هم چیزى دستگیرش نشد، چارهاى ندارد جز این که به خداى خود متوسل شده، خیر خود را از او مسالت نماید، که این همان «استخاره» است. و نباید این کار را «دعوى علم غیب» دانست و نیز نباید آن را «تعریض به شؤون الوهیت پروردگار» نام نهاد، همچنان که مشورت را هم نباید، به خیال این که تشریک خداى متعال در امور خود است، شرک نامید.
خلاصه این که: هیچ مانع و محذور دینى در استخاره و مشورت نیست، چون استخاره، کارى جز تعیین یکى از دو طرف تردید را انجام نمىدهد; نه غیر واجبى را واجب، نه حلالى را حرام، نه حکمى از احکام خدا را تغییر مىدهد و نه آدمى را به آنچه در پس پرده غیبت است، خبردار مىکند، بلکه فقط و فقط مىگوید: خیر صاحب استخاره در فعل استیا در ترک، و بدین وسیله او را از تردید، نجات مىدهد. ولى این که اثر فعل و ترک کار، در آینده چه خواهد بود و چه حوادثى را به بار خواهد آورد از عهده استخاره بیرون است. استخاره از تعیین این جهت، ساکت است و آینده صاحب استخاره از خیر و شر، عینا مانند کسى است که استخاره نکرده و کار خود را با فکر و مشورت، انجام داده است.
همین اشکال را ممکن است کسى در استخاره با قرآن هم بکند، به توهم این که: «استخاره با قرآن، به دست آوردن عالم غیب است، چرا که نفس صاحب استخاره از استخاره با قرآن و تفال به آن و امثال آن، نحوست و میمنتى را احساس مىکند که اگر استخارهاش خوب بود، انتظار خیر و نفعى را مىکشد و اگر بد بود، مترصد شر و ضررى مىشود.»
این اشکال نیز، توهمى بیش نیست، زیرا به طریق صحیح - هم از شیعه و هم از اهل سنت - روایاتى داریم که پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم خودش تفال به خیر مىزد و مردم را هم به این عمل، توصیه مىفرمود و از فال بد زدن، نهى مىنمود و مىفرمود: «هرجا که فال بد زده شد، به خدا توکل کنید و در پى کار خود بروید». بنابراین، هیچ مانعى از تفال زدن با قرآن کریم و امثال آن، به نظر نمىرسد، چون اگر استخاره، خوب بود، صاحب استخاره، عمل را با طیب نفس و دل پاک، انجام مىدهد و اگر بد بود، به خدا توکل کرده، در پى کار خود مىرود.
پس استخاره با قرآن، جز همان طیب نفس و رفع تردید و سرگردانى و امید به نفع و سعادت، اثر دیگرى ندارد.» (8)
نکتهاى ظریف
این اشارهاى بود به سه دیدگاه مهم در خصوص استخاره و تفال. ولى در این مورد یک نکته ظریف را - که در واقع اصل و اساس استخاره است - همیشه باید در نظر داشت و آن، این که: استخاره، صرفا یک تضرع شدید درونى و شخصى و یک نوع حالت عرفانى است که در لحظه تردید و دودلى به فرد استخاره کننده دست مىدهد، به طورى که با همه وجود، خود را از درون با مبدا اعلى پیوند مىزند و از او راه و چاره مىطلبد. از همین روست که در احادیث معصومینعلیهم السلام وارد شده است که: «هر کس خودش استخاره کند.» چنان که علامه مجلسىرحمه الله مىگوید: «سید بن طاووسرحمه الله گفته است: «من حدیث صریحى ندیدهام که کسى براى دیگران استخاره کند و اصل، آن است که هر کس براى خودش، استخاره نماید.» (9)
علامه مجلسى در بیان این مطلب مىگوید: «اولى و احوط آن است که هر کس براى خودش استخاره کند، زیرا ما هیچ حدیثى نداریم که شخصى به وکالت از دیگرى استخاره نماید، و اگر وکالت در استخاره، جایز و یا بهتر بود، شایسته و سزاوار بود که اصحاب، از امامانعلیهم السلام تقاضاى استخاره نمایند و اگر چنین چیزى مىبود، نقل مىشد و دست کم، یک روایت در این مورد به ما مىرسید. به علاوه آن کس که مضطر و حاجتمند است، اگر خودش استخاره کند به اجابت، نزدیکتر است و دعاى او به اخلاص در نیت، نزدیکتر است. (10)
نباید فراموش کرد که استخارههایى که علما براى مردم انجام مىدهند، به خاطر آن است که آن فرزانگان با قرآن مانوساند و به علت آشنایى با تفسیر، بهتر از مردم عادى فضاى آیات را از نظر مثبت و منفى بودن استخاره درک مىکنند.
همین جا باید گفت: کسانى که با قرآن، انس و الفتى ندارند و محکم و متشابه آن را نمىشناسند و از علم تفسیر، بهرهاى ندارند، باید از استخاره و تفال با قرآن، سختبپرهیزند و آیات خدا را به بازى نگیرند چرا که این کار فقط بر عهده پرواپیشگان رازدانى است که از جانب حق، عنایتى بر آنان شده تا بدین وسیله حاجت مؤمنان را برآورده سازند.
شاید این حدیثشریف در«اصولکافى»، خطاب به این دسته از افراد باشد که:
«به قرآن، تفال مزن». (11)
در جایى که فقیهبزرگ شیعى، آیة الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حایرى یزدىرحمه الله از استخاره با قرآن مىپرهیخت و مىفرمود: «من درست نمىفهمم مثلا «یسبح لله ما فى السموات و الارض» نسبتبه موضوع استخاره، خوب استیا بد» (12) دیگران باید صد چندان بترسند و تا مىتوانند از این کار، دورى جویند.
نکته آخر این که: انسانى که عمیقا از درون با خدا پیوند برقرار کرده، در وقت اضطرار، نه فقط با آیات قرآن و یا دانههاى تسبیح بلکه با تمامى پدیدههاى هستى، خود را از تردید مىرهاند و خداوند با تک تک پدیدهها و با جزیىترین آنها راه را به او نشان مىدهد.
امید آن که قلوب ما با یاد خدا مانوس گردد تا در هنگام تردید، اتصال و ارتباط قلبى، آسان شود و لغزشگاههاى تردید و دودلى را به سلامت، پشتسر بگذاریم.
پىنوشتها:
1) انفال (8) آیه23.
2) نهج البلاغه، خطبه اول.
3) آل عمران (3) آیه159.
4) نهج البلاغه، کلمات قصار 54.
5) براى اطلاع از انواع استخاره ر.ک: کندوکاوى درباره استخاره و تفاءل، اثر نگارنده.
6) ان لله على الناس حجتین: حجة ظاهره و حجة باطنه; فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمةعلیهم السلام - و اما الباطنه فالعقول. «بحارالانوار، ج1، ص137».
7) دکتر عبدالحسین زرین کوب، یادداشتها و اندیشهها (چاپ چهارم: سازمان انتشارات جاویدان، تهران، 1362)، ص272.
8) علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى (چاپ سوم: بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبائى، تهران، 1367) ج6، ص185 و 188.
9) بحارالانوار، ج91، ص285.
10) همان.
11) اصول کافى، ج2; ص29. باید گفت که: استخاره و فال معمولا معناى یکسانى دارند، چنان که در دعاى استخاره با قرآن کریم مىگوییم: «اللهم تفالتبکتابک; یعنى خدایا به کتاب تو فال مىزنم» شاید بتوان این فرق را هم قائل شد که از میان انواع استخاره، استخارههایى که ابزار محسوس مثل قرآن، دیوان شعر، تسبیح، کاغذ و... دارند، آنها را فال هم مىگویند، و استخارههایى که هیچ ابزارى جز دعا و قلب ندارند، آنها را فقط استخاره مىگویند.
12) على کریمى جهرمى، آیة الله مؤسس، (چاپ اول: دارالحکمه، قم، 1372)، ص55.
امیدوارم موفق به کارتون ادامه بدین
به ما هم سر بزنین نظر یادتون نره