کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روشنفکری» ثبت شده است

۱۰
خرداد

یادداشتی بر فیلم سر به مهر به بهانه‌ی انتشار در شبکه‌ی نمایش خانگی

«سر به مهر» روایت‌گر افکار پریشان دختری خجالتی به نام صبا است که تصمیم می‌گیرد نماز بخواند. این ایده‌ی یک خطی داستان فیلم، قرار است 92 دقیقه مخاطب را با خودش همراه کند اما در عمل «سر به مهر» مخاطب چندانی را جذب نمی‌کند.

 اولین مسئله در مواجهه با این فیلم آن است که نگارنده برخلاف آنچه که در رسانه‌ها از «سر به مهر» به عنوان یک فیلم دینی یاد می‌کنند، معتقد است که اولین ساخته‌ی هادی مقدم‌دوست در مقام کارگردانی یک فیلم سینمایی چندان هم دینی و مرتبط با نماز نیست.

«سر به مهر» بر دو محور کلی زیر شکل می‌گیرد:

اول آنکه صبا دختر تنهایی که تمام افکار روزانه‌اش را با اسم مستعار در وبلاگش می‌نویسد و با دوستان مجازی‌اش مشورت می‌کند، حتی با دیدن این دوستان مجازی در یک قرار وبلاگی، وبلاگ‌نویسی خودش را انکار می‌کند. گویا دنیای مجازی محرم‌تر از یک دنیای واقعی است.

دوم؛ ترس از یک عقیده که این عقیده می‌تواند هر چیزی باشد. فیلم بر روی مسئله‌ی نماز تاکید می‌کند اما تغییر این اعتقاد به هر چیز دیگری ـ حتی مثلا شیطان‌پرستی! ـ خللی به داستان وارد نمی‌کند و این یکی از نقاط ضعف فیلم است.

فیلم سر به مهر

به نظر با توجه به دو محور اصلی فوق، می‌توان «سر به مهر» را تا حدودی یک فیلم روان‌شناسانه دانست. می‌گویم تا حدودی چون ما از شخصیت صبا (لیلا حاتمی) فراتر نمی‌رویم. در فیلم اشاره‌ی چندانی به کنش‌های متقابل با شخصیت اصلی داستان نمی‌شود. یعنی سوال اصلی این است که رابطه‌ی دوستان صبا و خواستگار او با مسئله‌ی نماز چیست؟ آیا این موضوع که صبا قبلا نمازخواندن خواهرش را مسخره می‌کرده است، می‌تواند دلیلی بر خجالت از نمازخواندن باشد؟

مخاطب حتی موضعی منفی نسبت به نماز از خواستگار صبا نمی‌بیند. یعنی به اختلاف دیدگاه‌های این دو نفر فقط در یکی دو سکانس کوچک اشاره می‌شود. درصورتی که افزایش این پیرنگ‌های فرعی نه تنها باعث جذابیت داستان خواهد شد بلکه توجیه بهتری برای کشمکش درونی صبا می‌باشد.

هادی مقدم‌دوست می‌گوید: «آدم‌های خجالتی با این فیلم بهتر ارتباط برقرار می‌کنند. آنها به جای تکلیف به دنبال علت‌یابی و ریشه‌یابی خجالت‌شان هستند».

 حتی اگر این جمله‌ی به ظاهر درست را هم از کارگردان بپذیریم، فیلم برای تماشاگر عام جذابیت چندانی ندارد. ما نود دقیقه دیالوگ‌ها و نریشن‌های صبا را می‌شنویم تا تحول شخصیتی او را درک کنیم. درصورتی که تمرکز روی این موضوع و حذف پیرنگ‌های فرعی، داستان را به شدت دچار مشکل کرده است.

نویسنده برای پیشبرد داستان چشم خودش را بر المان‌های مذهبی می‌بندد. وی قصد دارد یک داستان دینی را به تصویر بکشد اما مخاطب جز نمازخانه فرودگاه و نمازخانه سینما و برج میلاد چیزی را به عنوان نماد مکانی نمی‌بیند. این اشکال نه از آن جهت که بگوییم یک فیلم دینی حتما باید شامل مسجد، روحانی، امامزاده و... باشد ـ که به هیچ وجه این‌ها شاخص‌های یک فیلم دینی نیست ـ بلکه پیشرفت منطقی داستان باید مبتنی بر استفاده از امکانات موجود متناسب با روایت باشد.

سازندگان «سر به مهر» برای گرفتن پروانه‌ی ساخت این فیلم چندین بار به مشکل خورده بودند و دلیل رد این فیلمنامه «ضد نماز بودن آن» عنوان شده بود. جالب است که دیدگاه‌ها در مورد این فیلم دقیقا صد و هشتاد درجه با هم اختلاف دارند. عده‌ای آن را اولین فیلم در مورد نماز می‌دانند (که بدون شک اعتقاد نادرستی است) و عده‌ای آن را توهین به نماز.

آنها که معتقدند «سر به مهر» اولین فیلم در مورد نماز است، پیرنگ اصلی فیلم را نمازخواندن می‌دانند که با این پیش‌فرض، خجالت‌کشیدن از نماز مسئله‌ی اصلی آنها است! در حالی که فیلم مبتنی بر زندگی شخصی یک آدم خجالتی است.

«سر به مهر» هرچند که با دو نگاه کاملاً متفاوتِ ضدنماز بودن و یا تبلیغ دین‌داری قضاوت می‌شود اما اثر متوسطی است که تا حدودی به دو مسئله‌ی خجالت از دین‌داری و وبلاگ‌نویسی می‌پردازد.

 

یادداشت اختصاصی برای سینماکات


  • سید مهدی موسوی
۲۱
دی

مروری کوتاه بر مهم‌ترین اتفاقات جشنواره‌های فیلم فجر

اولین دوره (1361):

فیلم‌های مهم این دوره: «مرگ یزدگرد» بهرام بیضایی و «خط قرمز» مسعود کیمیایی.

در این دوره 160 عنوان فیلم در بخش‌های مسابقه سینمای ایران، چشم انداز سینمای کوبا، سینمای ایتالیا از نئورالیسم تا امروز، سرخ‌پوستان و سیاه‌پوستان در سینما، سینمای کودکان و نوجوانان و سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی به نمایش درآمد.

در دوره‌ی اول جشنواره، جایزه‌ای اهدا نشد.

دوره دوم (1362):

کارگردانانی چون رسول صدرعاملی، محمدعلی سجادی و محسن مخملباف به جامعه هنری معرفی شدند و فیلم‌هایی چون «توبه نصوح» و «استعاذه» رگه‌هایی از سینمای دینی ـ انقلابی را تجربه کردند.

جایزه بهترین کارگردانی را خسرو سینایی برای فیلم «هیولای درون» گرفت.

دوره سوم (1363):

آغاز حکومت ده دوره‌ای سید محمد بهشتی به عنوان دبیر جشنواره بود.

«مترسک» به کارگردانی حسن زاهدی جایزه بهترین فیلم و یدا... صمدی برای «مردی که زیاد می‌دانست» جایزه بهترین کارگردانی را گرفت.

از دیگر فیلم‌های این دوره می‌توان به «گل‌های داوودی»، «تاتوره» و «کمال الملک» اشاره کرد.

دوره چهارم (1364):

کیانوش عیاری برای «تنوره دیو» جایزه بهترین کارگردانی را گرفت.

چند فیلم دیگر این دوره: «اولی‌ها» عباس کیارستمی، «بهار» ابوالفضل جلیلی، «جاده‌های سرد» مسعود جعفری جوزانی، «پدربزرگ» مجید قاری‌زاده، «خط پایان» محمدعلی طالبی و «اتوبوس» یدا... صمدی.

دوره پنجم (1365):

فیلم‌های جشنواره‌ای با مخاطبین خاص که عمدتاً معناگرا بودند، متولد شدند. از جمله «خانه دوست کجاست» اثر عباس کیارستمی.

«پرواز در شب» اثر رسول ملاقلی‌پور جایزه بهترین فیلم را گرفت.

چند فیلم دیگر این دوره: «گزارش یک قتل»، «دست‌نوشته‌ها»، «شیر سنگی» و «ناخدا خورشید».

جشنواره فیلم فجر

  • سید مهدی موسوی
۱۱
آذر

در بخش اول «توهین به مقدسات نامقدسان» اشاره کوتاهی به شهرت ناگهانی صادق هدایت و دلایل ناآگاهی نسل کنونی با حقیقت و ماهیت داستان‌ها و آثار وی داشتیم. در این یادداشت پا را کمی فراتر گذاشته و به مسئله‌ی اختلاف روشنفکران و روحانیان قبل از انقلاب می‌پردازیم و در آخر هم اشاره‌ای به آثار صادق هدایت خواهیم داشت.

روشنفکر چیست یا کیست؟

روشنفکر تعبیری است که به طور نادرست از واژه انتلکتوئل (فهمیدن، درک‌کردن یا هوشمندی) گرفته شده است. (در خدمت و خیانت روشنفکران، ص15)

رمون آرون می‌گوید: «روشنفکر کسی است که زیستن به تنهایی راضیش نمی‌کند؛ بلکه درصدد توجیه «بودن» خویش است و این توجیه بودن خویش، لازمه‌اش توجیه «وجود و بودن» دیگران نیز هست؛ یعنی تحقیق در نوع و چگونگی بودن دیگران؛ یعنی اجتماع. (همان، ص69)

جلال آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، روشنفکر ایرانی را مورد ناقص و نادرست روشنفکر غربی می‌داند و در بیان مشخصات روشنفکری فرنگی مآبی، بی‌دینی یا تظاهر به آن و درس‌خواندگی را بیان می‌کند. اما وی در ادامه این سه مورد را برداشت عوام و برخی از روشنفکران می‌داند و می‌گوید: این‌ها ساده‌شده‌ی بیگانه بودن نسبت به محیط بومی و سنتی و جهان‌بینی علمی‌داشتن است. (همان، صص 39 و 40)

جلال آل احمد در بخش دیگری از این کتاب که جزو آخرین نوشته‌ها و آثار او است و قبل از انقلاب امکان چاپ آن بوجود نیامد، از پشتوانه‌های روشنفکران در معارضه با روحانیت سخن می‌گوید که به واسطه‌ی اهمیت بحث و طولانی بودن متن کتاب، خلاصه‌ای از این مباحث را که از صفحات 221 تا 229 انتخاب شده است، می‌آوریم:

پشتوانه‌های روشنفکران در معارضه با روحانیت:

نخستین پشتوانه‌ی رفتار ضد مذهبی روشنفکران عصر روشنایی که به انقلاب کبیر فرانسه انجامید، انقلاب صنعتی ناشی از تحول علوم بود؛ یعنی روشنفکر فرانسوی (و اروپایی به طور اعم) در آن دوره عالم بود و در حال کسب تخصص هم بود و آن وقت روشنفکر ایرانی که از صد سال پیش به این طرف، به تعارض با روحانیت برخواسته، کی و کجا از نتایج انقلاب صنعتی برخوردار بوده است؟ و جز در حوزه‌ی استعمار و مصرف، چه سهمی از علوم جدید دارد؟


  • سید مهدی موسوی
۰۶
آذر

سید علی موسوی گرمارودی: «شرم بر خودم می‌کنم اگر در این ماه محرم بر او لعنت نفرستم. لعنت به نویسنده‌ای که «توپ مرواری» را می‌نویسد و در آن سراسر به اهل بیت(ع) توهین می‌کند. اگر ما مسلمانیم و روبه قبله می‌ایستیم و شهادتین می‌گوییم، وظیفه ما است که بگوییم چه انسان‌های بی‌شرفی در روزگار ما در مورد ائمه(ع) قلم زده‌اند که حتی رفتارشان از امویان هم با ائمه (ع) بدتر بود».

شنبه 27 آبان ماه و فردای آن روز خبری بر روی خبرگزاری‌ها قرار گرفت که در آن نسبت به جملات بالا موضع‌گیری‌هایی صورت گرفته بود. جدا از اینکه بعضی از سایت‌های خبری داخلی و روزنامه‌ها نسبت به این سخنان اظهار لطف نموده و توهین به صادق هدایت را یکی از گناهان کبیره! دانستند، در این یادداشت قصد داریم گوشه‌ای از دلایل محبوبیت صادق هدایت را بیان کنیم.

تاریخ چه می‌گوید

در طول تاریخ همواره در حوزه‌های گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و... افراد خاصی به اصطلاح «چهره»ی زمانه خودشان شدند و نام آن‌ها ـ چه به عنوان آدم خوب و چه به عنوان آدم بد ـ در تاریخ ثبت شد. بر کسی پوشیده نیست که در حوزه‌های علمی، امکان چهره‌سازی‌های دروغ یا وجود ندارد و یا بسیار نادر اتفاق می‌افتد.

این موضوع وقتی قابل اثبات خواهد بود که بدانیم رسانه‌ای که وظیفه آن معرفی این چهره‌های علمی و اندیشه‌های آنان می‌باشد، نشریات علمی معتبری هستند که هیچ‌گاه سابقه علمی و کاری خود را مخدوش نمی‌کنند. اما آیا در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و هنری هم می‌توان به این صراحت صحبت کرد؟

گراهام هوف، نویسنده‌ی کتاب گفتاری درباره نقد اشاره بسیار خوبی به معروف شدن نویسندگان در طول تاریخ دارد: «امروزه امپریالیسم فرهنگی و تمایلات تجارتی صرف، سعی در ایجاد این‌گونه قضاوت‌ها دارند. اگر پروفسور فولبرایت‌های زیادی به همین نحو به اطراف و اکناف جهان سفر کنند و به همه‌ی دنیا اعلام کنند که ناتالی هاثورن به خوبی داستایوسکی است، و اگر شما جراید متعددی چاپ کنید و در آن‌ها بگویید که سال بلو یک رمان‌نویس بزرگ است، بسیاری از مردم باور خواهند کرد. امروزه رمان‌نویسان بزرگ، مانند نقاشان بزرگ، به‌وسیله تبلیغات و بازاریابی خلق می‌شوند. در آینده برای اعتماد به توافق عامِ نوعِ بشر ـ نسبت به گذشته ـ ایمان بیشتری لازم است.» (گفتاری درباره نقد، ترجمه‌ی نسرین پروینی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1365، ص 177)

اگر بخواهیم کاملاً بی‌طرفانه و موشکافانه، علت شهرت برخی از نویسندگان مطرح دوران معاصر و یا بازیگران سینما را تحلیل و بررسی کنیم، به نتایج جالبی خواهیم رسید. همه‌ی ما با نویسنده‌ای چون صادق هدایت آشنا هستیم و شاید نوشته‌ای از او نیز خوانده باشیم. نکته‌ی مورد بحث ما اینجاست که چطور رسانه‌های بیگانه و بعد از آن! رسانه‌های داخل کشور سبب شهرت یک شبه‌ی او شدند؟ آیا واقعاً صادق هدایت بزرگ‌ترین نویسنده‌ی آن زمان بود؟

م.ف.فرزانه دوست بسیار نزدیک هدایت، در کتاب خود می‌نویسد:


  • سید مهدی موسوی
۲۹
خرداد

سخن گفتن از شخصیتی چون شریعتی، در روزگاری که هر کس با جهان‌بینی شخصی خودش و اغراض و امیال سیاسی‌اش به همه چیز و همه کس نگاه می‌کند، کاری بسیار سخت و طاقت‌فرساست.

سخت از آن جهت که وقتی بخواهی حقایق را بگویی، در هر جبهه‌ای که باشی از طرف اطرافیان خودت مورد ملامت قرار خواهی گرفت. چه بسیار سخن به جایی را مقام معظم رهبری فرمودند که:

«شریعتی بر خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند یک چهره همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پر شور را ناشناخته نگه دارند و این ظلمی به اوست». (روزنامه‌ی جمهوری اسلامی ـ 30 خرداد 1360 ـ مصاحبه با آیت الله خامنه‌ای)


  • سید مهدی موسوی
۰۱
اسفند

در بررسی مفهوم شهرت و حس شهرت‌طلبی در انسان‌ها، به واژه‌ای چون رسانه خواهیم رسید. شاید بهتر باشد بگوییم تا وقتی که رسانه‌ای نباشد عملاً مفهوم شهرت شکل نخواهد گرفت و البته این «رسانه» مفهومی بسیار عمیق دارد.

اینکه حس شهرت‌طلبی در انسان‌ها مذموم و یا پسندیده می‌باشد و یا اینکه چرا در همه‌ی افراد به یک اندازه و با یک سازوکار خاص ظهور پیدا نمی‌کند در این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد. نگارنده با هدف تحلیل انگیزه صاحبان رسانه‌ها در طول تاریخ برای به شهرت‌رساندن افراد و تاثیری که این شهرت بر زندگی انسان‌های مشهور داشته است، به سراغ برخی از چهره‌های دوران معاصر رفته است.

تاریخ چه می‌گوید

در طول تاریخ همواره در حوزه‌های گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و... افراد خاصی به اصطلاح «چهره»ی زمانه خودشان شدند و نام آن‌ها ـ چه به عنوان آدم خوب و چه به عنوان آدم بد ـ در تاریخ ثبت شد. بر کسی پوشیده نیست که در حوزه‌های علمی، امکان چهره‌سازی‌های دروغ یا وجود ندارد و یا بسیار نادر اتفاق می‌افتد.

این موضوع وقتی قابل اثبات خواهد بود که بدانیم رسانه‌ای که وظیفه آن معرفی این چهره‌های علمی و اندیشه‌های آنان می‌باشد، نشریات علمی معتبری هستند که هیچ‌گاه سابقه علمی و کاری خود را مخدوش نمی‌کنند. اما آیا در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و هنری هم می‌توان به این صراحت صحبت کرد؟ چرا زمانی که یک هنرمند به عنوان چهره سال انتخاب می‌شود، این انتخاب می‌تواند صددرصد با استفاده از مفهومی عامیانه به نام «پارتی بازی» باشد؟

جواب این سؤالات بسیار ساده است. زمانی که ابزاری به نام «سلیقه» مطرح می‌شود، این چهره‌ها می‌توانند بدون هیچ مشکلی بزرگ و بزرگ‌تر شوند؛ چون می‌توانند سلیقه تحمیل شده‌‌ی یک نخبه و یا یک چهره‌ی شاخص دیگر به توده مردم باشند. گراهام هوف، نویسنده‌ی کتاب گفتاری درباره نقد اشاره بسیار خوبی به معروف شدن نویسندگان در طول تاریخ دارد:


  • سید مهدی موسوی
۱۵
مرداد
دو سال از حضور دکتر حسینی در سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم می‌گذرد. دو سالی که خوشبختانه سیاست‌های دولت نیز رنگ و بوی فرهنگی به خود گرفت و اقدامات قابل توجهی برای ارتقای سطح فرهنگ و اندیشه‌ی ایرانی در جامعه و معرفی فرهنگ ایرانی – اسلامی به سایر ملت‌ها صورت گرفت. نکته‌ی مورد بحث بخش چشمگیری از سیاست‌های فرهنگی وزارت ارشاد دولت دهم است که در حوزه‌ی سینما متمرکز و گاهاً به جنجال‌های عجیبی در سطح رسانه‌ها منجر شدند.

هر کدام از برنامه‌های وزارت ارشاد از سوی عده‌ای از اهالی سینما مورد انتقاد قرار گرفت و این به نظر طبیعی می‌رسد که همواره نمی‌توان نظر مثبت همه‌ی سینماگران را نسبت به یک موضوع جلب نمود.

در این دو سال طرح‌های خوبی چون حمایت از بخش‌های فرهنگی در سراسر ایران و تشکیل سازمان سینمایی و... شروع به کار نمودند که بررسی میزان موفقیت آن‌ها فعلاً مورد بحث ما نمی‌باشد.

شب گذشته یکی دیگر از این طرح‌های سینمایی با نام «طرح اکران فیلم‌های با مخاطب خاص» در برنامه‌ی هفت مورد نقد و بررسی قرار گرفت. صحبت‌هایی که به مشاجره‌ی مهمان برنامه با یکی از مسئولان حوزه هنری نیز منجر شد.

  • سید مهدی موسوی
۲۷
شهریور

سلام

در این چند روز اخباری را که در رسانه ها در مورد تئاتر اتللو منتشر شده بود چک می کردم و همینطور کامنتهای را که برای این مطلب منتشر شده بود، از بعضی از کامنتها خوش حال شدم، انصافا جوابهای به حقی بود و حقیر از آنها استقبال میکنم اما بعضی ها فقط فحش داده بودند که اگر تخصص ندارید صحبت نکنید، این را هم دوستانه میپذیرم که در مواردی صحبت میکنم که تخصص دارم! پس گله و شکایتی نیست، راهکارهای اجرایی و به قول بچه ها گفتنی کار ایجابی خواسته شده بود که اون هم به چشم، این مطالب هنری همچنان ادامه دارد، مطلب قبلی صرفا ایرادی بود که به قسمت نظارت وزارت ارشاد گرفته شده بود اما آخرین بازتابی که از اون مطلب در اینترنت دیدم جوابیه سایت تئاتر شهر بود  که برام واقعا خنده دار بود، نگاه موشکافانه کارشناسان خبره!!! دمشون گرم با نگاه موشکافانه شون! اما خنده دارتر از اون این خبر بود که یکی از سایتهای ضد انقلاب منتشر کرده بود و در اون نگارنده مطلب را مورد عنایت قرار داده بود که با نگاه موشکافانه این تئاتر را دیدم و...
منتظر مطالب جدید من باشید...

به قول اونها جوابیه به شبهات


اصل مطلب که در این وبلاگ و در برخی از سایت ها منتشر شد:

جوکی به نام ابتذال در تئاتر


  • سید مهدی موسوی
۱۷
شهریور

نگاه مسئولان به تئاتر کشور: جوکی به نام ابتذال در تئاتر

اشاره: عده‌ای از ابتذال هنر می‌گویند و اصل و کار هنر را برمبنای ابتذال می‌دانند! اما این مسئله‌ به نظر می‌رسد که جز توهین به هنر چیز دیگری نیست؛ که هنر ما بسیار متعالی و پاک‌تر از این حرف‌هاست.

 

عادت همه ما مدیران است که وقتی هنوز به جایگاه مدیریت خود نرسیده‌ایم چنان از کم‌کاری‌ها و گاه از بی‌بندوباری‌ها آه و ناله سر می‌دهیم که مدعیانه مدیران وقت را در جایگاه متهم نشانده و بازخواست می‌کنیم؛ اما چه بازخواستی؟! آیا حاضریم کسی همین بازخواست را از ما بکند؟

بگذارید کمی واضح‌تر و بدور از حاشیه‌رفتن سخن بگویم. همه ما به این نکته واقفیم که بحث چالشی هنر امروز ما چیزی جز فیلم و سینما نیست و هرآنچه که از سروصدای رسانه‌ها به‌گوش می‌رسد و اعتراض مسئولان در آن بیشتر به چشم می‌آید مربوط به این شاخه از هنر است؛ بگذریم که بخشنامه‌ها و قوانینی هم که تصویب می‌شود همه و همه از این هیاهوها تأثیر می‌گیرد.

 چندی پیش در ضیافت افطار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با تشکل‌های دانشجویی، یکی از سخنرانان اعتراضی را نسبت به وضعیت نظارت بر تئاتر در ایران مطرح کرد و پاسخی که از دکتر حسینی شنیده شد ابراز تأسف از این کم‌کاری‌ها و اطلاع‌رسانی نسبت به برنامه‌ای بود که از اوایل مهرماه در سطح کشور و در حوزه تئاتر انجام خواهد شد اما اجرای این دستورالعمل چه بازخوردهایی خواهد داشت؟!

بیایید کمی به عقب برگردیم؛ اعتراض اهالی تئاتر نسبت به قوانین سرسختانه! و ناجوانمردانه! شورای نظارت و ارزشیابی اداره کل هنرهای نمایشی موضوع تازه‌ای نیست اما روی کار آمدن دولت دهم که داعیه‌دار انجام کار فرهنگی گسترده در همه حوزه‌ها است موضع‌گیری‌های جدیدی را بوجود آورد؛ اعتراضاتی چون عدم شفافیت در قوانین، مشخص نبودن اعضای شورای ناظران، عدم توقیف کتبی نمایشنامه‌ها و بسنده‌کردن به توقیفات شفاهی و مواردی از این دست که فعلا با صحت آن‌ها کاری نداریم.

تقریبا 10 روز پیش بود که جناب سجادپور مدیر کل اداره ارزشیابی و نظارت بر سینما در تماسی که با برنامه هفت شبکه سوم سیما داشت از بخشنامه‌ای با موضوع حجاب بازیگران سینما گفت و از عدم ابلاغ آن اما در همین برنامه درست یک هفته بعد صحت چنین بخشنامه‌ای رد شد؛ بگذریم که خود آقای سجادپور این بخشنامه را مسئله‌ای قدیمی و مربوط به چند سال قبل دانست لکن مشکل جای دیگری است!

مشکل صبحت‌های آقای سجادپور در این است که رعایت حجاب بازیگران را راه‌حلی برای پخش تلویزیونی! آثار سینمایی معرفی کرد و این کار را به نفع سینماداران دانست اما آیا مسئله ابتذال در سینمای ما با وعده آنکه فیلم شما در تلویزیون هم نمایش داده خواهد شد برطرف می‌شود؟ آیا کارگردان ما با وجود شبکه نمایش خانگی که نظارت بر آن هم تفاوتی با سینما ندارد مشکلی برای فروش فیلم خود حس می‌کند؟ اصلاً تهیه‌کننده و کارگردان چه اهمیتی به نمایش فیلم خود در تلویزیون می‌دهند!

این موضوع سینما بر همین یادداشت هم اثر گذاشت و ما را از مسئله اصلی دور کرد. در بحث تئاتر نظارت‌ها به‌گونه‌ای دیگر است! در همین سال گذشته ما در بحبوحه حوادث پس از انتخابات تئاتر گالیله را به‌روی صحنه داشتیم؛ تئاتری که دقیقاً به محاکمه‌ی گالیله اشاره می‌کند و مسائلی که مجال پرداختن به آن نیست. اما فقط به همین نکته اشاره می‌شود که پخش فیلم گالیله از تلویزیون سبب اخراج مدیر مربوطه شد اما آیا در حوزه تئاتر برخوردی از مسئولین صورت گرفت!

حقیر هیچ اعتقادی به برخورد سرسختانه‌ای که باعث ضربه خوردن به گسترش تئاتر در ایران شود ندارم، اما با نگاهی مختصر به آثار در حال اجرا و آثاری که در این چند ساله اخیر به روی صحنه رفته‌اند پیشرفت خاصی دیده در این حوزه دیده نمی‌شود.

بیشتر تئاترهای ما یا اجرای نمایشنامه‌هایی چون هملت، اتللو، مکبث و... هستند -که بارها و بارها در طول سال اجرا می‌شوند- و یا آنکه اقتباسی از همین نمایشنامه‌ها هستند. البته هستند کسانی که نمایشنامه‌های جدیدی را به‌روی صحنه ببرند اما متأسفانه موضوع خیلی از تئاترهای ما بر اساس یأس و ناامیدی می‌باشد.

جدای از این داستان‌های عجیب و غریب، مشکل دیگری نیز در کارهای پرفروش وجود دارد و آن بازیگر چهره و خصوصاً بازیگر سینمایی است. سود سرشار سینما کارگردان تئاتر را هم وسوسه کرده است که از بازیگر سینمایی برای فروش کارهای خود استفاده کند؛ انتخاب نابه‌جایی که مثلاً در «منهای دو» داوود رشیدی شاهد آن بودیم و بازی بسیار ضعیف پگاه آهنگرانی و باران کوثری از ارزش کل کار نیز کاسته بود و بر صحت گیشه‌ای بودن این نمایش تاکید می‌کرد.

البته مشکل بدست آوردن گیشه تنها با بازیگر ستاره حل نمی‌شود! بلکه بیان موضوعات غیر اخلاقی، لباس‌های نامتعارف و غیر اسلامی، دیالوگ‌های سطحی و گاهاً رکیک ابزاری برای جذب مخاطب شده است.

راه دوری نرویم و به یکی از همین تئاترهایی که در حال اجرا است اشاره کنیم؛ حدود 3 هفته‌ای می‌شود که نمایش اتللو عاطفه تهرانی در تئاتر شهر اجرا می‌شود البته به سبک فیزیکال و پرفورمنس که بر مبنای حرکات بدن می‌باشد و در ایران عاطفه تهرانی و یاسر خاسب به این سبک علاقه خاصی دارند البته چون کار سنگینی است معولاً کارگردانان کمتری علاقه به انجام چنین کارهایی دارند.

متأسفانه از نام این نوع از تئاترها می‌توان نوع اجرا را نیز کاملاً درک کرد، نمایش‌هایی که بر مبنای حرکات موزون صورت می‌گیرد و عده‌ای آن را در ردیف رقص‌های باله تعریف می‌کنند؛ بدیهی‌است وقتی دیالوگی در نمایش وجود ندارد بازیگر مجبور به استفاده از تمام توان حرکتی در صورت و بدن خود است تا حس خود را منتقل کند و جالب‌تر اینجاست که نمایش‌های شکسپیر همگی بر مبنای دیالوگ‌های سنگین و طولانی است و حذف دیالوگ و تأکید خانم تهرانی بر بیان داستان اتللو – تأکیدی که اکثر کارگردانان این‌گونه نمایش از آن امتناع می‌کنند- حرکات فیزیکی خاصی را پدید آورده است.

البته کم نیستند از این تئاترهایی که جدای از مشکل اصلی آن در اختلاط زن و مرد، پوشش‌های نامتعارفی را هم ترویج می‌کنند.

به‌نظر می‌رسد وقتی که هنری مخصوص قشری خاص شود نوع نظارت مسئولان هم تغییر می‌کند و آن‌ها احساس آرامش بیشتری می‌کنند؛ همان آرامشی که ما در سینما بدلیل عام بودن آن نمی‌بینیم! نکته بسیار خنده‌دار اینجاست که عده‌ای از کارگردانان و بازیگران همواره بر نظارت‌های سرسختانه خرده می‌گیرند! آیا عدم نظارت دقیق مسئولان و سهل‌انگاری برخی از آن‌ها، حداقل‌های ارزش ما را تغییر داده است؟! آیا دیدن صحنه‌های رقص زنان، رقص زنان و مردان و رقص مردان در حد شرع و عرف ما بوده است؟! اگر حداقل‌های ما اینجاست که مسائل حادتر و غیراخلاقی دیگری را نیز خواهیم دید و آن روز زیاد دور نیست.


بازتاب این مطلب در خبرنامه دانشجویان ایران به همراه عکس‌های تئاتر اتللو

بازتاب این مطلب در جهان‌نیوز

بازتاب در رجانیوز

بازتاب در سایت خبری تحلیلی بی‌باک


  • سید مهدی موسوی
۰۲
مرداد

مطلب ارسالی برای خبرنامه دانشجویان ایران:

خبرنامه دانشجویان ایران- سرویس فرهنگی: به روزهای پایانی اجرای «منهای دو» نزدیک می‌شویم، نمایشی که به گفته‌ی عده‌ی زیادی از منتقدان و اهالی تئاتر، کاری متوسط و در برخی از موارد ضعیف بیان شده است.


داود رشیدی پس از مدتی طولانی نمایشی را به صحنه آورده است که برگرفته از نمایشنامه «منهای دو» ساموئل بنشتریت است. می‌گوییم برگرفته زیرا بخشی از متن اصلی بخاطر تضادهایی! که با فرهنگ ما ایرانی‌ها داشته است حذف شده است و دیالوگ‌های اضافه بر متن دو بازیگر اصلی این کار «سیامک صفری» و «محمدحسن معجونی» مایه طنز نمایش را بالا برده است.

تا اینجای کار مشکلی از این جهت دیده نمی‌شود؛ مشکل اصلی اینجاست که رشیدی که به تئاتر حرفه‌ای پایبند است، سعی کرده است ضعف‌های زیاد این کار را با استفاده از ستاره‌های سینما جبران کند، اما نتیجه چیز دیگری شده است، بازی آقای صفری و آقای معجونی فوق‌العاده زیباست که هر دو این دوستان از چهره‌های مطرح نمایش ما هستند، اما دیگر بازیگران این کار یعنی لیلی رشیدی، پگاه آهنگرانی و باران کوثری با بازی ضعیفی که از خود نشان می‌دهند آنچه را که ما از تسلط صفری و معجونی در بازی می‌بینیم، کمرنگ کرده‌اند. اشتباهی که به گفته‌ی برخی فقط برای بالا بردن تعداد تماشاگران و به دست آوردن گیشه انجام شده است.

شاید بتوان گفت آهنگرانی و کوثری تنها پشت دوربین توانسته‌اند کار در حد قابل قبولی از خود نشان دهند، اما روی صحنه ما چیز مطلوبی از آن‌ها نمی‌بینیم.

به گفته‌ی داود رشیدی بخش‌هایی از این کار حذف شده است، چه خوب! اما حضور «فرشته رستمی» به عنوان مربی رقص در این نمایش چه مفهومی دارد؟! شوخی‌های بسیار زشت و زننده، رقص روی صحنه و دیگر موارد غیر اخلاقی، در کنار بازی‌های ضعیف، منهای دو را به یک نمایش متوسط روبه‌پایین تبدیل کرده است که در مقایسه با نمایشی چون «روال عادی» که با یک میزانسن و دو بازیگر به روی صحنه رفت، ارزش یک بار دیدن را هم ندارد.

طبیعی است که استفاده از بازیگران سینما در تئاتر به مذاق اهالی تئاتر هم خوش نمی‌آید؛ البته برعکس آن چیز شناخته شده‌ای است و بازیگران قوی سینمای زیادی داریم که در شروع کار خود در تئاتر بازی می‌کرده‌اند.

صحبت از روال عادی شد؛ در روال عادی ما نه شاهد میزانسن‌های مختلف هستیم و نه پرسوناژهای متعدد. مسعود دلخواه و ایوب آقاخانی در یک فضای بسته و در قالب یک گفتگو با کمترین امکان برای تحرک صحنه‌ای، بخوبی از پس نمایش ژان کلود کری‌ یر برآمده‌اند و کارگردانی فوق‌العاده دکتر خاکی زیبایی‌های این کار را دوچندان کرده است.

قصد مقایسه بین نمایش‌های در حال اجرا را نداریم که منهای دو و روال عادی در خیلی از حوزه‌ها با یکدیگر فرق دارند. بحث زیر سؤال بردن طنز منهای دو هم نیست؛ که در بین نمایش‌های در حال اجرا در تئاتر شهر فقط منهای دو در قالب طنز ساخته شده است. مسئله‌ی ما طنز شریفی است که بدور از شوخی‌های سبک و لوس بتواند تماشاگر را تا آخر اجرا همراه خود نگه دارد؛ چه آنکه در برخی از شوخی‌های! منهای دو کسی نمی‌خندید و حتی باعث تعجب عده‌ای هم شده بود که این نمایش با چه مجوزی در حال اجرا است؟!

لینک مطلب در iusnews:

منهای دو، منهای اخلاق

  • سید مهدی موسوی