نقش شادی و نشاط در رشد یک جوان و جامعه
در تحقیقات جدید روانشناسی مثبت، «شادی» به عنوان یکی از مولفههای اصلی و فراموششدهی علم روانشناسی نقش برجستهای پیدا کرده است. آنطور که مارتین سلیگمن (پدر روانشناسی مثبت) میگوید: این روانشناسی، روانشناسی قرن بیست و یکم است؛ علمی که به جای توجه به ناتوانیها و ضعفهای بشری، روی تواناییهای آدمها متمرکز شده است؛ تواناییهایی از قبیل شادزیستن، لذت بردن، قدرت حل مسأله و خوشبینی.
در قرآن کریم نیز مسئلهی شادزیستن در آیات مختلف مورد اشاره واقع شده است:
«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ» بگو: [این موعظه و شفا و هدایت و رحمت] به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتى که جمع مىکنند بهتر است. (آیه 58 سوره یونس ـ ترجمه استاد حسین انصاریان) و برخی آیات نیز به ناپسندی شادی اشاره دارد و انجام دهندگان آن را به جهنم و دخول در آن وعده میدهد: «ذَلِکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ» این [عذابها] براى آن است که به ناحق در زمین مغرورانه سرمستى مىکردید و به سبب آن است که بر اثر تکبر به پایکوبى و خوشحالى مىپرداختید. (آیه 75 سوره غافر ـ ترجمه استاد حسین انصاریان)
توجه به این دو دسته از آیات مشخص میکند که شادی از منظر قرآن دارای دو نوع مثبت و منفی است. در حقیقت قرآن به طور کلی و فی نفسه به شادی اصالت نمیدهد؛ بلکه معتقد است همین شادی به عنوان یک هیجان مثبت، اگر از سر کبر و دنیاپرستی و گناه باشد، یک هیجان ناپسند است. اما اگر مبنا و محتوای شادی مثبت باشد و هدفمندی و خردورزی را به همراه داشته باشد، هیجانی مثبت است و این بدان دلیل است که شادی عنصری از غفلت را نیز به دنبال دارد که باید از آن بر حذر بود (محمود اکبری، غم و شادی در سیره معصومین(ع)، نشر صفحه نگار)
برای بررسی نقش شادی در زندگی، به یک تعریف مناسب از این کلمه نیاز داریم. یکی از مورد قبولترین تعاریف توسط «روت وین هوون» هلندی ارائه شده است. وین هوون مینویسد: شادی به طور کلی به میزان و درجهای از مطلوبیت گفته میشود که انسان بر اساس آن کیفیت زندگی فردی خود را به عنوان یک کل ارزیابی میکند. به عبارت دیگر، مقدار علاقه فرد به زندگی شخصی خود، میزان شادی فرد محسوب میشود. (هوون به نقل از شهریار شهیدی، روانشناسی شادی، ص41)
مسئلهی بعدی آن است که در زندگی بسیاری از مردم ـ به واسطهی برخی از ارزشهای اجتماعی و اقتصادی ـ شادی محدود به موارد خاصی میشود. مثلا این افراد با خودشان میگویند: «اگر این ماشین را بخرم یا اگر کنکور قبول شوم یا اگر در اینجا استخدام شوم، شاد خواهم شد». نکتهی مهم آن است که فقط رسیدن به هدف نیست که برای ما شادی میآفریند بلکه حرکت در مسیر هدف و عدم توقف نیز باید باعث شادی و مسرت شود.
گاهی «چاپ کتاب» برای یک نویسنده، «ساخته شدن یک خانه» برای معمار یا صاحب خانه و... باعث شادی میشود اما در مسیر همین فعالیتها، آنچه که اهمیت پیدا میکند و سبب شادی خواهد شد، احساس رضایت از وضعیت موجود است. به عبارت دیگر ما «شادی» را در راستای هنر رضایت از زندگی میدانیم. البته احساس رضایت از وضعیت موجود به هیچ وجه به معنای راضی بودن به حداقل فعالیت نیست بلکه حداکثر تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف و عدم احساس شکست و ناتوانی در مقابل مشکلات و سختیهای راه، ارزشمند میباشد و اعتقاد به این امر سبب شادی و خوشحالی و یا به عبارتی احساس رضایتمندی برای فرد میشود.
کاری به شادیهای کاذب مثلا خوردن قرصهای روانگردان، نشاطآور و... نداریم که این نوع شادی و نشاط آنقدر زودگذر است و گاهی احساس ناخوشایند ایجاد میکند که در دستهبندی شادزیستن قرار نمیگیرند.
احساس، ناشی از تفکر انسان است. احساسات و عواطف ما آنگونه شکل میگیرند که میاندیشیم. به عبارت دیگر احساس غم از تفکرات غمگینانه نشأت میگیرد. اپیکور، فیلسوف یونان باستان میگوید: «نگرش و برداشت انسانها از رویدادها بسی مهمتر و تعیینکنندهتر از خود رویدادها هستند». (عباس پسندیده، هنر رضایت از زندگی، ص 12)
غم و ناراحتی ناشی از احساس کمبود یا فقدان چیزی در زندگی است. پس اگر غم را در مقابل شادی بدانیم، آیا شادی حس داشتن همه چیز است؟! بدیهی است که جواب این سوال «خیر» میباشد. نوع مواجههی انسان با این کمبودها است که وضعیت روانی و عاطفی او را رقم میزند.
به جهت کارکرد این نگرش، امروزه یکى از راههاى درمان بیمارىهاى روانى، معنادرمانى است. فرانکل مىگوید: یکى از اصول اساسى معنادرمانی این است که توجه انسان را به این مسئله جلب کند که انگیزه و هدف اصلى زندگى، گریز از درد و لذت بردن نیست، بلکه معناجویى زندگى است که به زندگى مفهوم واقع مىبخشد. (ویکتور فرانکل، انسان در جستوجوى معنا، ترجمه مهین میلانى) فرانکل نشان داد که انسان این توان را دارد که در سایه ایمان دینی در دشوارترین شرایط نیز به زندگی خود معنا، جهت و هدف بدهد.
آیا شادی و نشاط انسان فقط جنبهی شخصی دارد؟
وقتی نیروهای انسانی شاغل در سازمانها و کارخانهها شاد و سالم باشند، بیتردید میزان کارآیی آنها نیز افزایش مییابد. سالها پیش پژوهشگران کشورهای صنعتی دریافته بودند که تنظیم میزان روشنایی، دما، رطوبت و سر و صدای محیط بر افزایش کارآیی افراد اثر مستقیم دارد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که یک راه بسیار موثر در افزایش بهرهوری در محیط کار، استفاده از نیروی انسانی شاد است.
شادبودن رابطهی مستقیمی با حس «امید به زندگی» دارد و از آن طرف هر چه تعداد افراد شاد در جامعه بیشتر باشد، تاثیر متقابل این شادی بر روحیه دیگران و ایجاد انگیزه شخصی و جمعی برای کار، فعالیت و زندگی بیشتر خواهد شد.
به طور طبیعی این فعالیت مثبت انسانها در جامعه، از بروز ناهنجاریهای اخلاقی و رفتاری نیز جلوگیری میکند. به عبارت دیگر وقتی بخش اعظم جرم و جنایت به خاطر احساسات نادرست افراد همچون حس مفیدنبودن در جامعه، حرص و طمع نسبت به زندگی، حسادت به دیگران و... ناشی میشود و یا اکثر افراد معتاد به جهت رفع ناراحتی و غم به سراغ مواد مخدر میروند (هر چند که هیچ کدام نیز با این مواد احساس آرامش و شادی نمیکنند) آیا احساس شادبودن و شادزیستن از گرایش به این ناهنجاریها جلوگیری نخواهد کرد؟
نکتهی پایانی آنکه تاثیر متقابل شادبودن جامعه بر فرد و فرد بر جامعه، مسئولیت هر دو طرف را برای ایجاد محیطی شاد، با نشاط و حذف موارد استرسزا و ناراحتکننده دوچندان میکند.