کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشکلات جوانان» ثبت شده است

۱۸
آبان

در تحقیقات جدید روانشناسی مثبت، «شادی» به عنوان یکی از مولفه‌های اصلی و فراموش‌شده‌ی علم روانشناسی نقش برجسته‌ای پیدا کرده است. آن‌طور که مارتین سلیگمن (پدر روانشناسی مثبت) می‌گوید: این روان‌شناسی، روان‌شناسی قرن بیست و یکم است؛ علمی که به جای توجه به ناتوانی‌ها و ضعف‌های بشری، روی توانایی‌های آدم‌ها متمرکز شده است؛ توانایی‌هایی از قبیل شادزیستن‏، لذت بردن، قدرت حل مسأله و خوش‌بینی. 

در قرآن کریم نیز مسئله‌ی شادزیستن در آیات مختلف مورد اشاره واقع شده است: 

«قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیفْرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمَّا یجْمَعُونَ» بگو: [این موعظه و شفا و هدایت و رحمت] به فضل و رحمت خداست، پس باید مؤمنان به آن شاد شوند که آن از همه ثروتى که جمع مى‏کنند بهتر است. (آیه 58 سوره یونس ـ ترجمه استاد حسین انصاریان) و برخی آیات نیز به ناپسندی شادی اشاره دارد و انجام دهندگان آن را به جهنم و دخول در آن وعده می‌دهد: «ذَلِکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ» این [عذاب‏ها] براى آن است که به ناحق در زمین مغرورانه سرمستى مى‏کردید و به سبب آن است که بر اثر تکبر به پایکوبى و خوشحالى مى‏پرداختید. (آیه 75 سوره غافر ـ ترجمه استاد حسین انصاریان)

توجه به این دو دسته از آیات مشخص می‌کند که شادی از منظر قرآن دارای دو نوع مثبت و منفی است. در حقیقت قرآن به طور کلی و فی نفسه به شادی اصالت نمی‌دهد؛ بلکه معتقد است همین شادی به عنوان یک هیجان مثبت، اگر از سر کبر و دنیاپرستی و گناه باشد، یک هیجان ناپسند است. اما اگر مبنا و محتوای شادی مثبت باشد و هدفمندی و خردورزی را به همراه داشته باشد، هیجانی مثبت است و این بدان دلیل است که شادی عنصری از غفلت را نیز به دنبال دارد که باید از آن بر حذر بود (محمود اکبری، غم و شادی در سیره معصومین(ع)، نشر صفحه نگار)

برای بررسی نقش شادی در زندگی، به یک تعریف مناسب از این کلمه نیاز داریم. یکی از مورد قبول‌ترین تعاریف توسط «روت وین هوون» هلندی ارائه شده است. وین هوون می‌نویسد: شادی به طور کلی به میزان و درجه‌ای از مطلوبیت گفته می‌شود که انسان بر اساس آن کیفیت زندگی فردی خود را به عنوان یک کل ارزیابی می‌کند. به عبارت دیگر، مقدار علاقه فرد به زندگی شخصی خود، میزان شادی فرد محسوب می‌شود. (هوون به نقل از شهریار شهیدی، روانشناسی شادی، ص41)

  • سید مهدی موسوی
۱۶
مهر

ویل دورانت می‌گوید: شرم‌رویی نوعی عقب‌نشینی مدبرانه است که از ترس و پاکی می‌زاید و با لطف و زرنگی گسترش می‌یابد (ویل دورانت، لذات فلسفه، ص128). هر چند که در معادل فارسی، «شرم‌رویی» به معنای خجالت از انجام یک عمل نادرست تعبیر می‌شود و حیا عکس‌العملی قبل از انجام یک کار می‌باشد، اما ما در اینجا به جای کلمه «شرم‌رویی» می‌توانیم از واژه «حیا» استفاده کنیم. 

شاید بپرسید وقتی در فرهنگ اسلامی و دینی ما تعاریف بسیار دقیق‌تر و کامل‌تری از واژه «حیا» آمده است، چرا به سراغ متفکران غربی رفته‌ایم؟ نکته‌ی مهم در پاسخ به این سوال ـ که البته تبیین و توضیح آن مربوط به این یادداشت نمی‌باشد ـ آن است که «حیا» خصلتی غریزی در وجود انسان است و در همه ادیان و آیین‌های روی زمین نیز به این مسئله اشاره شده است. نگارنده با چنین پیش‌فرضی تصمیم دارد در این یادداشت به رابطه‌ی بین «حیا» و «آسیب‌های اجتماعی» بپردازد. به نظر شما آیا حیا می‌تواند از گسترش فساد در جامعه جلوگیری کند؟

بگذارید بحث آسیب‌های اجتماعی را از منظری دیگر بررسی کنیم. در یک تقسیم‌بندی کلی، قوا و نیروهای موجود در انسان را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد: قوه‌ی شهوت، قوه‌ی غضب و قوه‌ی عقل. شهوت و غضب پیوسته با عقل درگیرند و به دنبال دست‌یافتن بر لذات خویش هستند. حال چه چیزی می‌تواند بر این لذات غلبه کند؟ طبیعی است که هر چه نیروی عقل قوی‌تر باشد می‌تواند بین این نیروها تعادل ایجاد کند. می‌گوییم تعادل چون این نیروها هر کدام در جای خودشان کاربرد دارند و عدم تعادل‌شان هست که آسیب می‌رساند، حتی عدم تعادل عقل! از طرف دیگر «حیا» در مورد کسانی که عقل داشته باشند تعریف می‌شود نه در مورد کودکان و دیوانگان. 

  • سید مهدی موسوی
۲۴
خرداد

سر و صدایی شبیه دعوای چند نفر از سالن می‌آید و پس از آن مسئول دفتر که انگار بدجور کلافه شده است، بدون اینکه اجازه داده باشم، به داخل اتاق هجوم می‌آورد. می‌گویم هجوم می‌آورد چون تنها نیست و پشت سرش لشگری از نور و هوای خنک بیرون، کل اتاق را پر می‌کنند.

مسئول دفتر که حرف توی دهان بسته‌اش گیر کرده و به «اوممم» تبدیل شده است، نگاهی به در و دیوار اتاق می‌اندازد و خوشحال از این شبیخون ناگهانی می‌گوید: «دکتر! چرا پرده‌ها رو کشیدی؟ کولر چرا خاموشه؟ حالتون خوبه؟» بعد که نگاه گیج من را می‌بیند پرده‌ها را کنار می‌زند و کولر اتاق را روشن می‌کند.

از جسارتش خوشم می‌آید. تنها مسئول دفتری است که در این چند سال این‌قدر با من رک و راست بوده است. شاید هم به خاطر این باشد که سنش تفاوت چندانی با دانشجوهایی که صبح تا شب لنگه‌ی در دفتر را کنده‌اند ندارد.

مسئول دفتر می‌گوید:

ـ با اینکه به آقای شکوهی چند بار گفتم شما گفتید تلفنی رو وصل نکنم اما تا حالا 4 بار تماس گرفته. الانم گفت «جلسه بعدازظهر رو فراموش نکنید، باید امروز حتما مدیرتولید رو جایگزین کنیم». یه آقایی هم به اسم نوروزی اومده برای مصاحبه.

ـ پسره‌ی پر رو! بهش گفتم از تیتر اون دفعه‌شون خوشم نیومده! به این خبرنگاره بگو بره به مدیرعاملشون بگه خودش برای مصاحبه بیاد.

مسئول دفتر سری تکان می‌دهد و بعد می‌گوید:

ـ راستی ساعت 11 با رئیس دانشگاه جلسه دارید، یادتون نره.

از دفتر که بیرون می‌رود، فکر می‌کنم «چرا ناصری می‌خواد خودش رو بازنشسته کنه؟ آخه من مدیرتولید از کجا پیدا کنم؟»

ناصری ده سال از من کوچک‌تر است و تازه پنجاه سالش تمام شده است. آدم شاد و سرزنده‌ای که روحیه‌ی خوبی هم به کارگران می‌دهد. به نظرم از بین این پنج شرکتی که عضو هیات مدیره‌ی آن هستم، بهترین مدیرتولید کارخانه است.

از اتاق بیرون می‌آیم و اولین چیزی که می‌بینم رضایی دانشجوی ترم آخر مکانیک است که مثل همیشه شاد و شنگول جلوی من ایستاده است. پسر زرنگی که توی این سه سال، زیردست شکوهی چهار پروژه‌ی تحقیقاتی برای شرکت انجام داده که همه‌ی آنها به مرحله‌ی تولید رسیده است. هفته‌ی پیش که از کارخانه برمی‌گشتیم با شوخی گفت:

ـ استاد نمیشه بعد از این ترم من همین جا توی کارخونه، تمام وقت کار کنم؟ حاضرم حتی به جای کار تحقیقاتی، پیش کارگرا باشم.

ـ لازم نکرده... بشین برای ارشد بخون. می‌خوای بعد 11 ترم درس‌خوندن کارگری کنی؟!

ـ بابای منم 30 ساله کارگر ساختمونه. شما که می‌دونید برای خرج دانشگاه و کمک به بابام دارم کار می‌کنم.

این را گفت و تا آخر مسیر هیچ کدام‌مان حرفی نزدیم. حالا روبروی من ایستاده است و با همان لبخند همیشگی‌اش رشته‌ی افکارم را پاره می‌کند و می‌گوید:

ـ یه راهی پیدا کردم که بهره‌وری خط A کارخونه رو 10درصد بالا می‌بره...

وسط حرف‌هایش می‌پرم و می‌گویم:

ـ ساعت 4 بیا باید بریم جایی.

بعد فکر می‌کنم: «یعنی هیات مدیره، رضایی رو که اندازه سن نوه‌شون هست، قبول می‌کنن؟»


  • سید مهدی موسوی