کیانوش؛ از پادویی سیاسی تا لگدمال شدن توسط سیاسیون
«خودزنی» دومین تجربهی احمد کاوری در مقام کارگردانی یک فیلم سینمایی است. «نفوذی»، اولین فیلم سینمایی او توانست نظر بسیاری از منتقدان را به خودش جلب کند. وی به غیر از کارگردانی، در چند پروژه سینمایی دستیار کارگردان، نویسنده، برنامهریز و حتی بازیگر نیز بوده است.
کاوری متولد 1344 در کشور عراق است که سالهای زیادی را در خوزستان زندگی کرده و دوران دفاع مقدس را به خوبی درک کرده است. همین مسئله یکی از دلایل علاقهی او به سینمای جنگ است. وی فعالیت هنری خود را از سال 64 با کار تئاتر شروع کرده و در سال 70 چند فیلم کوتاه مستند و گزارشی را کارگردانی کرده است. در این یادداشت قصد داریم تحلیلی کوتاه داشته باشیم بر آخرین اثر او که هماکنون در حال اکران است.
«خودزنی» اقتباسی از رمان 144 صفحهای «دزد و سگها» نوشته «نجیب محفوظ»، نویسنده مصری است که تبدیل آن به فیلمنامه خودزنی 7 ماه به طول انجامیده است.
کیانوش ذبیحی با بازی درخشان امیررضا دلاوری در زندان متوجه میشود که همسرش (در واقع همسر دوم او) طلاق غیابی گرفته و به ازدواج یکی از دوستانش درآمده است. وی پس از آزادی از زندان تلاش میکند تا دخترش را از همسر سابقش بگیرد. داستان در بستر این کشمکشها شکل میگیرد.
شروع بسیار خوب و تاثیرگذار «خودزنی» که در واقع صحنهی پایانی فیلم نیز هست، نمایش پایانی بر زندگی یک انسان بیهویت و تنهاست. به نظر نگارنده اولین چیزی که «خودزنی» از آن ضربه میخورد همین بیهویتی کیانوش است که باعث عدم همذاتپنداری بیننده با شخصیت اصلی داستان میشود. کاوری هر چند به دقت و زیبایی، بیکسی کیانوش در بزرگسالی و زندگی او در کودکی را به تصویر میکشد اما هیچ اشارهای به چگونگی ایجاد این شرایط تنهایی برای او نمیکند و این اولین سوال بیننده است که: چرا کیانوش حتی یک دوست و فامیل در این دنیای تیره و تاریک و کثیف ندارد؟! کیانوش ذبیحی ذبحشدهی دنیای تیره و تاریک فیلم است؛ بازی خورده دنیای سیاست؛ کسی که دیگر شرف، آبرو، دوست، خانواده، پول و به عبارتی هیچ چیز ندارد.
اگر از این سوال بیجواب اغماض کنیم، از زاویه دیگر «خودزنی» در تم اجتماعی و سیاسی خود به نقش خانواده و محیط امن آن برای هویتبخشیدن به انسان اشاره دارد و درست در جایی که ما هیچ پناهگاهی را برای کیانوش متصور نیستیم، بازگشت او به همسر اولش (با بازی لعیا زنگنه) و صحنههای عاشقانهای که در اینجا خلق میشوند، حس امید را در بیننده زنده میکند و در پایان با احتمال به قتل رسیدن زن و نا امن شدن خانه، دوباره این حس امید از بین میرود.
«خودزنی» که تا حدودی مولفههای فیلمهای نوآر را دارد سعی میکند چگونگی سوء استفاده قدرتطلبان از مردم جامعه و مظلومنمایی آنها را به تصویر بکشد. صدرا پیرزاد نامزد انتخابات مجلس است و کیانوش متوجه میشود «از زندان بیرون آمدنش توسط یک فرد ناشناس»، «تلاش بیفایده برای دیدن دخترش» و حتی «زمینهسازی دعوای او و پیرزاد»، همه و همه نقشههایی بوده است که پیرزاد برای سوء استفاده از وی کشیده است.
ساختن فیلمی چون «خودزنی» در شرایط فیلمسازی اجتماعی در ایران، جسارت ویژهای میخواهد. یعنی دقیقاً همان جسارتی که برای ساختن فیلم حساسی چون «نفوذی» لازم بوده است. به نظرم اوج صحنههای دلخراش و غمانگیز نفوذی برای کسی که داستان فیلم را میداند یا برای بار دوم آن را میبیند، صحنهی هجوم مردم به خانهی اسیری است که خبر بازگشت او داده میشود. مردم چراغانیها را میشکنند، روی دیوار خانهاش شعار مینویسند و به زن و بچهاش تعرض میکنند؛ چون او را یک فرد خائن و باعث شهادت دوستانش میدانند و در واقع اشتباه میکنند. ساختن «خودزنی» هم جسارت میخواهد و احمد کاوری در مصاحبهای به تلخی از این مسئله یاد میکند:
«برای همه توضیح میدادم که منظورم از نوشتن و کار کردن این فیلمنامه چیست. از من خواستند که هر چه اسم مامور و افسر و سروان است از فیلمنامه دربیاورم و من قبول کردم. هواپیمایی درخواستش این بود که دژبانهایشان دنبال سگهای ولگردی که توی باند فرودگاه پلاساند ندوند و من قبول کردم. طراح صحنه توضیح مستدل میخواست که منظورم از مردی که در قبرستان با تیر تفنگ سگکشها میمیرد، قشر خاصی از مردم اجتماع نباشند و من توضیح میدادم.
خیلیها هم هیچ کس و هیچ چیزی را قبول نداشتند، چهار ساعت تمام با طراح گریم بحث کردیم که قصد من فقط ساخت فیلم خوب در بلبشوی این صنعت آشفته است. شب که میآمدم خانه مثل قحطیزدهها که هاج و واج و بیهدف به دور و برشان نگاه میکنند و از هیچ کاری هیچ منظوری ندارند به سقف کوتاه اتاق خودم که در یک آپارتمان زیر همکف بود، زل میزدم»
به راستی چرا باید ساختن یک فیلم اجتماعی در ایران اینقدر مسئلهساز باشد؟ باید تمام نشانههایی که در فیلم وجود دارد و احتمال برداشتهای فرامتنی از آن میشود را حذف کنیم که به کسی برنخورد! حالا بماند که جایی هم نقد مینویسند و تخریب میکنند که کاوری همهی سیاستمداران را افرادی کثیف و قدرتطلب میداند.
ضربهی دیگری که خودزنی به غیر از برداشتهای فرامتنی نادرست خورده، وضعیت اکران آن است. فیلم با سرمایهگذاری فارابی ساخته شده یعنی دقیقاً جایی که هیچ وقت به اکران فیلمهایش اهمیت نداده است. گویا در بیلان کاری مراکز سینمایی دولتی ـ خصوصاً فارابی ـ فروش فیلم و بازگشت سرمایه مسئلهی چندان مهمی نیست. البته مسائل دیگری چون اکران فیلم در زمان انتخابات، عدم پوشش رسانهای منتقدان، فاصله دو ساله بین اکران در جشنواره و در سینما و خارج از بخش مسابقه بودن فیلم در جشنواره سیام نیز در فروش پایین آن بیتأثیر نبودهاند و این مورد آخر به واسطه فیلمهای عجیب و ضعیفی که در آن جشنواره در بخش مسابقه اکران شدند، یکی از نشانههای کج سلیقگی و یا ترس هیات انتخاب جشنواره نیز بوده است.
خودزنی هر چند فیلم بدون عیب و نقصی نیست اما دیدن سرسری آن باعث میشود که مخاطب لایههای عمیق این فیلم را درک نکند و نتواند رابطهای بین فلش بکها و فلش فورواردهای آن برقرار کند و همین امر سبب سردرگمی او شود. به نظر برخی از داستانهای فرعی ـ هر چند کوتاه ـ مثل پرداختن به زندگی امین حیایی و صحنههای عجیب و غریب ضبط موسیقی زیرزمینی، کمک چندانی به داستان اصلی فیلم نکرده و تنها برای جذب مخاطب صورت گرفته است.
کیانوش در طول داستان، چند خاطره از پدرش تعریف میکند که در واقع نکتهی کلیدی فیلم خودزنی است. او خاطرهای از باغ وحش رفتن با پدرش را تعریف میکند و عبارتی با این مضمون دارد: یک روز با پدرم به باغ وحش رفتیم. دور قفسی خیلی شلوغ بود. پدرم من را روی شونههای خودش گذاشت و گفت حالا تو به جای من بگو چه چیزی میبینی؟ گفتم: شیری در قفس هست که نعره میکشه و پدرم گفت: حتماً ازش عکس گرفتهاند.
این مطلب در دیگر رسانهها:
ـ خبرنامه دانشجویان ایران
چون اگه بشه می خوام فیلم رو ببینم مطلبت رو نخوندم:)
انشالله بعدا نظر میدم