کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

«خودزنی» دومین تجربه‌ی احمد کاوری در مقام کارگردانی یک فیلم سینمایی است. «نفوذی»، اولین فیلم سینمایی او توانست نظر بسیاری از منتقدان را به خودش جلب کند. وی به غیر از کارگردانی، در چند پروژه سینمایی دستیار کارگردان، نویسنده، برنامه‌ریز و حتی بازیگر نیز بوده است.

کاوری متولد 1344 در کشور عراق است که سال‌های زیادی را در خوزستان زندگی کرده و دوران دفاع مقدس را به خوبی درک کرده است. همین مسئله یکی از دلایل علاقه‌ی او به سینمای جنگ است. وی فعالیت هنری خود را از سال 64 با کار تئاتر شروع کرده و در سال 70 چند فیلم کوتاه مستند و گزارشی را کارگردانی کرده است. در این یادداشت قصد داریم تحلیلی کوتاه داشته باشیم بر آخرین اثر او که هم‌اکنون در حال اکران است.

خودزنی

«خودزنی» اقتباسی از رمان 144 صفحه‌ای «دزد و سگ‌ها» نوشته «نجیب محفوظ»، نویسنده مصری است که تبدیل آن به فیلمنامه خودزنی 7 ماه به طول انجامیده است.

کیانوش ذبیحی با بازی درخشان امیررضا دلاوری در زندان متوجه می‌شود که همسرش (در واقع همسر دوم او) طلاق غیابی گرفته و به ازدواج یکی از دوستانش درآمده است. وی پس از آزادی از زندان تلاش می‌کند تا دخترش را از همسر سابقش بگیرد. داستان در بستر این کشمکش‌ها شکل می‌گیرد.

شروع بسیار خوب و تاثیرگذار «خودزنی» که در واقع صحنه‌ی پایانی فیلم نیز هست، نمایش پایانی بر زندگی یک انسان بی‌هویت و تنهاست. به نظر نگارنده اولین چیزی که «خودزنی» از آن ضربه می‌خورد همین بی‌هویتی کیانوش است که باعث عدم همذات‌پنداری بیننده با شخصیت اصلی داستان می‌شود. کاوری هر چند به دقت و زیبایی، بی‌کسی کیانوش در بزرگسالی و زندگی او در کودکی را به تصویر می‌کشد اما هیچ اشاره‌ای به چگونگی ایجاد این شرایط تنهایی برای او نمی‌کند و این اولین سوال بیننده است که: چرا کیانوش حتی یک دوست و فامیل در این دنیای تیره و تاریک و کثیف ندارد؟! کیانوش ذبیحی ذبح‌شده‌ی دنیای تیره و تاریک فیلم است؛ بازی خورده دنیای سیاست؛ کسی که دیگر شرف، آبرو، دوست، خانواده، پول و به عبارتی هیچ چیز ندارد.

اگر از این سوال بی‌جواب اغماض کنیم، از زاویه دیگر «خودزنی» در تم اجتماعی و سیاسی خود به نقش خانواده و محیط امن آن برای هویت‌بخشیدن به انسان اشاره دارد و درست در جایی که ما هیچ پناهگاهی را برای کیانوش متصور نیستیم، بازگشت او به همسر اولش (با بازی لعیا زنگنه) و صحنه‌های عاشقانه‌ای که در اینجا خلق می‌شوند، حس امید را در بیننده زنده می‌کند و در پایان با احتمال به قتل رسیدن زن و نا امن شدن خانه، دوباره این حس امید از بین می‌رود.

«خودزنی» که تا حدودی مولفه‌های فیلم‌های نوآر را دارد سعی می‌کند چگونگی سوء استفاده قدرت‌طلبان از مردم جامعه و مظلوم‌نمایی آنها را به تصویر بکشد. صدرا پیرزاد نامزد انتخابات مجلس است و کیانوش متوجه می‌شود «از زندان بیرون آمدنش توسط یک فرد ناشناس»، «تلاش بی‌فایده برای دیدن دخترش» و حتی «زمینه‌سازی دعوای او و پیرزاد»، همه و همه نقشه‌هایی بوده است که پیرزاد برای سوء استفاده از وی کشیده است.

ساختن فیلمی چون «خودزنی» در شرایط فیلم‌سازی اجتماعی در ایران، جسارت ویژه‌ای می‌خواهد. یعنی دقیقاً همان جسارتی که برای ساختن فیلم حساسی چون «نفوذی» لازم بوده است. به نظرم اوج صحنه‌های دلخراش و غم‌انگیز نفوذی برای کسی که داستان فیلم را می‌داند یا برای بار دوم آن را می‌بیند، صحنه‌ی هجوم مردم به خانه‌ی اسیری است که خبر بازگشت او داده می‌شود. مردم چراغانی‌ها را می‌شکنند، روی دیوار خانه‌اش شعار می‌نویسند و به زن و بچه‌اش تعرض می‌کنند؛ چون او را یک فرد خائن و باعث شهادت دوستانش می‌دانند و در واقع اشتباه می‌کنند. ساختن «خودزنی» هم جسارت می‌خواهد و احمد کاوری در مصاحبه‌ای به تلخی از این مسئله یاد می‌کند:

«برای همه توضیح می‌دادم که منظورم از نوشتن و کار کردن این فیلمنامه چیست. از من خواستند که هر چه اسم مامور و افسر و سروان است از فیلمنامه دربیاورم و من قبول کردم. هواپیمایی درخواستش این بود که دژبان‌هایشان دنبال سگ‌های ولگردی که توی باند فرودگاه پلاس‌اند ندوند و من قبول کردم. طراح صحنه توضیح مستدل می‌خواست که منظورم از مردی که در قبرستان با تیر تفنگ سگ‌کش‌ها می‌میرد، قشر خاصی از مردم اجتماع نباشند و من توضیح می‌دادم.

خیلی‌ها هم هیچ کس و هیچ چیزی را قبول نداشتند، چهار ساعت تمام با طراح گریم بحث کردیم که قصد من فقط ساخت فیلم خوب در بلبشوی این صنعت آشفته است. شب که می‌آمدم خانه مثل قحطی‌زده‌ها که هاج و واج و بی‌هدف به دور و برشان نگاه می‌کنند و از هیچ کاری هیچ منظوری ندارند به سقف کوتاه اتاق خودم که در یک آپارتمان زیر همکف بود، زل می‌زدم»

به راستی چرا باید ساختن یک فیلم اجتماعی در ایران این‌قدر مسئله‌ساز باشد؟ باید تمام نشانه‌هایی که در فیلم وجود دارد و احتمال برداشت‌های فرامتنی از آن می‌شود را حذف کنیم که به کسی برنخورد! حالا بماند که جایی هم نقد می‌نویسند و تخریب می‌کنند که کاوری همه‌ی سیاست‌مداران را افرادی کثیف و قدرت‌طلب می‌داند.

ضربه‌ی دیگری که خودزنی به غیر از برداشت‌های فرامتنی نادرست خورده، وضعیت اکران آن است. فیلم با سرمایه‌گذاری فارابی ساخته شده یعنی دقیقاً جایی که هیچ وقت به اکران فیلم‌هایش اهمیت نداده است. گویا در بیلان کاری مراکز سینمایی دولتی ـ خصوصاً فارابی ـ فروش فیلم و بازگشت سرمایه مسئله‌ی چندان مهمی نیست. البته مسائل دیگری چون اکران فیلم در زمان انتخابات، عدم پوشش رسانه‌ای منتقدان، فاصله دو ساله بین اکران در جشنواره و در سینما و خارج از بخش مسابقه بودن فیلم در جشنواره سی‌ام نیز در فروش پایین آن بی‌تأثیر نبوده‌اند و این مورد آخر به واسطه فیلم‌های عجیب و ضعیفی که در آن جشنواره در بخش مسابقه اکران شدند، یکی از نشانه‌های کج سلیقگی و یا ترس هیات انتخاب جشنواره نیز بوده است.

خودزنی هر چند فیلم بدون عیب و نقصی نیست اما دیدن سرسری آن باعث می‌شود که مخاطب لایه‌های عمیق این فیلم را درک نکند و نتواند رابطه‌ای بین فلش بک‌ها و فلش فورواردهای آن برقرار کند و همین امر سبب سردرگمی او شود. به نظر برخی از داستان‌های فرعی ـ هر چند کوتاه ـ مثل پرداختن به زندگی امین حیایی و صحنه‌های عجیب و غریب ضبط موسیقی زیرزمینی، کمک چندانی به داستان اصلی فیلم نکرده و تنها برای جذب مخاطب صورت گرفته است.

کیانوش در طول داستان، چند خاطره از پدرش تعریف می‌کند که در واقع نکته‌ی کلیدی فیلم خودزنی است. او خاطره‌ای از باغ وحش رفتن با پدرش را تعریف می‌کند و عبارتی با این مضمون دارد: یک روز با پدرم به باغ وحش رفتیم. دور قفسی خیلی شلوغ بود. پدرم من را روی شونه‌های خودش گذاشت و گفت حالا تو به جای من بگو چه چیزی می‌بینی؟ گفتم: شیری در قفس هست که نعره می‌کشه و پدرم گفت: حتماً ازش عکس گرفته‌اند.


این مطلب در دیگر رسانه‏ها:

ـ خبرنامه دانشجویان ایران

ـ پایگاه جریان شناسی دیدبان


نظرات  (۱۸)

نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند

سلام بلا. اومدم که نگی بی معرفتی!
چون اگه بشه می خوام فیلم رو ببینم مطلبت رو نخوندم:)
انشالله بعدا نظر میدم
پاسخ:
سلام
خوب کاری میکنی که اول فیلم را میبینی.
بلاخره تو چه کاره ای؟
نقد فیلم؟
نویسندگی؟
اداری؟
.
.
.
موفق باشی
پاسخ:
همه اینها با هم نمیتونن جمع بشن؟ (:

ای کاش آدم ها میتونستن برن دنبال علایق خودشون...
شیر در قفس...
):
پاسخ:
):
سلام
فرصت نکردم فیلم را ببینم. نمیدونستم کارگردانش، کارگردان نفوذی هست.
پس حتما باید برم ببینم!
پاسخ:
سلام
نبینی از دست دادی ها
سلام سید عزیز
فیلم رو ندیدم هنوز
بعد از اینکه ببینم میام دوباره اینجا :)

پاسخ:
سلام
مخلص داش مهدی گلم.
  • سید مهدی حسینی
  • سلام

    پاسخ:
    سلام
  • محمدرضا داداشت
  • دلم برات تنگ شده زودتر زن بگیر ببینم اونوقت وقت میکنی مطالب قشنگ قشنگ بنویسی
    پاسخ:
    (((:
  • نمیشناسید..
  • سلام اگر بتونیم اینقدر فضای سینمای کشورمون رو سیاست زده نکنیم که راحت تر به راه خودش ادامه بده خیلی بهتره....
    البته همه باید بخوایم
    پاسخ:
    سلام
    اگه بشه که خیلی خوبه (:
  • نمیشناسید..
  • بخوایم میشه...
    توقدم بر راه نه وهیچ مگوی خود راه بگویدت که چون باید کرد..
    پاسخ:
    ما قدم بر راه نهادیم و امیدواریم (:
  • نرگس روزبهانی
  • lمثل همیشه قابل تامل!
    وخوب...
    یاعلی!
    پاسخ:
    ممنون از لطف شما.
    سلام
    من که فیلم را ندیدم اما طبق روال همیشه از شما انتظار میرود که نقد  منصفانه ای نوشته باشید.
    یاحق
    پاسخ:
    سلام
    فیلم را ببینید که فکر می کنم 10 روز دیگه بیشتر روی پرده نباشه.
    ان شاء الله که منصفانه باشه. آقای کاوری که پیامک دادن و تشکر کردن ((:
    سلام سید عزیز
    عنوان مطلبت در  پی نوشت پست اخیر وبلاگم ... نشانه گذاری شده است
    با مطلی تحت عنوان "هر کجا باشم آسمان مال من است " بروزم
    یاحق
    پاسخ:
    سلام داش مهدی
    لطف داشتی عزیزم
    اومدم که بخونم...
    یا علی
    بسم الله...

    شاید کاملن بی ربط نوشت باشد، اما....
    عادت کرده ام آرام و بی صدا بنشینم گوشه ای و چای ام را بنوشم
    نگران فرداها هم نیستم.
    دیگر می دانم... از گندم زارمان،
    شاید فقط مشتی کاه بماند، برای بادها....

    یا خدای علی، مددی...

  • بانک ازدواج اسلامی
  • باسلام
    خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنید
    shieegomnam@yahoo.com
    پاسخ:
    سلام
    حالا کو آدرستون؟
    یادش بخیر روزهایی که ما هم اهل فیلم بودیم...
    پاسخ:
    کجایی جوونی؟
    هعــــــــــــــــــــــی...
    اومم یه کامنت ادبی بذارم بانک ازدواح اسلامیو دیدم کامنت گذاشته . بگید مردم خودشون کثافت هستن دیگهه با این بانکها اینترنتیشون بیشتر بقیه ها رم کثافت نکنن.  آشوب به زندگی همه نندازن. هوس باتلاق خوش رنگی شده تو این روزها خوش میدرخشه و خودشو توجیح میکنه.
    پاسخ:
    الان این کامنتتون هم ادبی هست؟!
    فقط با خدا   آشتی!؟
    براستی که خدا جبران  همه نداشتن هاست...
    پاسخ:
    فقط با خدا میتوان از نداشتن ها حرف زد...


    خوشحال میشم در کرسی ازاد اندیشی من شرکت کنید

                 shieegomnam.blogfa.com 
    پاسخ:
    ندیده بودیم کسی توی وبلاگ کرسی بچینه.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی