چرا «بوسیدن روی ماه» رابطه خانواده شهدا و انقلاب را تخریب نمی کند؟
* این مطلب به سفارش سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شده است:
بوسیدن روی ماه سومین تجربه همکاری مشترک همایون اسعدیان و منوچهر محمدی در مقام کارگردان و تهیهکننده میباشد. هر چند به زعم نگارنده فیلمی چون «ده رقمی» ـ با اینکه به مذاق بعضیها خوش نیامد ـ هم یک سر و گردن از آثار سخیف و بی محتوای به اصطلاح طنز امروزی بالاتر بود، هر دو فیلم «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» در جایگاه فیلمهای خوب و با ارزش سینمای ایران قرار میگیرند.
بانک جامع اطلاعات سینمای ایران (سوره سینما) در مورد این دو سینماگر با تجربه میگوید:
«همایون اسعدیان متولد 1337 اصفهان، فارغ التحصیل سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است. وی فعالیت هنری را سال 1353 با ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با شرکت در کلاس های آموزش فیلمسازی و ساختن فیلمهای 8 م.م آغاز کرد و فعالیت در سینمای حرفهای را از سال 1365 با فیلم «دبیرستان» به عنوان عکاس تجربه کرد.» و «منوچهر محمدی متولد 1335 آبادان، فارغ التحصیل جامعهشناسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت سینمایی را سال 1358 آغاز کرد. از فعالیتهای او میتوان به تهیه تولید سریالهای متعدد تلویزیونی، فیلمهای کوتاه، مستند و سینمایی، مدیرعامل خانه سینما، تأسیس مؤسسه «فرادین»، مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیریت گروههای تولیدی در تلویزیون اشاره کرد.»
طرح اولیه داستان «بوسیدن روی ماه» از منوچهر محمدی و فیلمنامه نهایی کار همایون اسعدیان میباشد.
بوسیدن در یک کلمه
با وجود گذشت بیش از 20 سال از جنگ، دو زن سالخورده شنبهی اول هر ماه، برای گرفتن خبری در مورد فرزندانشان به بنیاد شهید میروند تا اینکه پیکر یکی از شهدا پیدا میشود. اما مادر او به واسطه دلایلی که در فیلم به آن اشاره میشود، سعی میکند این شهید را با نام فرزند دوست دیرینهاش فروغ معرفی کند. داستان این فیلم دربارهی دو مادر است. مادرانی که سالهاست انتظار بازگشت فرزندشان را میکشند.
«بوسیدن روی ماه» به شدت در یک فضای ایرانی و گرم سیر میکند و از این منظر دست کمی از فیلم «طلا و مس» ندارد. هر چند که فیلم گوشههایی از زندگی امروزی را نیز به تصویر میکشد (مانند رفتار جوانها و اتفاقات داخل شهر) اما روح ایرانی بودن و فضای صمیمیت فیلم، بر این موارد سایه میاندازد.
طراحی صحنه ـ خصوصاً داخل خانه ـ از المانهای یک خانهی قدیمیِ ایرانی حکایت میکند. چه آنکه محبتهای احترام سادات به فرزندانش ـ مثل آماده کردن غذا برای سفر بچهها و... ـ این حس مادرانه را بیش از پیش گسترش میدهد.
اگر بخواهیم «بوسیدن روی ماه» را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم «مادر». «مادر»ی که در شکاف بین نسل گذشته و نسل امروز، برتریهای خودش را به اثبات میرساند و ذهن بیننده را درگیر این تفاوت بین نسلی میکند. بنابراین بوسیدن روی ماه فیلم با موضوع شهدا نیست بلکه در مورد مادران شهید است.
روی ماهش را ببوس
برتریهای نسل گذشته در رفتارهای انسانی کاراکترها و تفاوت نمای داخلی خانه و نمای شهر خود را نشان میدهد. پیرنگ اصلی داستان با پیدا شدن پیکر یکی از شهدا شروع میشود و در کنار این پیرنگ، داستانهایی فرعی شکل میگیرند.
نگار دختر جوانی که علاقمند به پسری میباشد در انتهای یکی از پیرنگهای فرعی دچار تغییر و تحول میشود. اما این داستان فرعی سعی در بیان چه نکتهای دارد؟ بگذارید تمام رفتارهای درون فیلم را از دیدی مادرانه بنگریم.
مادر نگار فردی به شدت سختگیر است که البته از دروغ گفتن هم ابایی ندارد. همین رفتارهای سختگیرانه سبب میشود که نگار به بهانهی درس خواندن و البته برای آنکه راحتتر بتواند با پسر مورد علاقهاش ارتباط داشته باشد، به خانه احترام سادات (مادر بزرگش) میرود. اما رفتار مادر بزرگ پس از فهمیدن این موضوع چگونه است؟ رفتار وی از دو جنبه قابل بررسی است.
اول آنکه فهمیدن این رابطه زمانی است که احترام سادات پسری را در کوچه میبیند و بعد پی به ماجرا میبرد. پس از این نظر که چرا احترام سادات در مقابل تلفنهای نگار سختگیری نمیکند و فقط تذکراتی را در مورد زیاد خندیدن و سنگین رفتار کردن و با ادب بودن میدهد، نمیتوان او را محکوم به بیتفاوتی در مقابل این رفتار زشت دختر در رابطه با یک نفر دیگر کرد. چه آنکه پس از دیدن پسر، ابتدا از او میخواهد که به پدر و مادرش سلام برساند (تاکید بر جایگاه والدین) و دوم آنکه رفتارهای فرزندان شهیدش را در زمان جوانی و عاشق بودنشان پر رنگ میکند. (یکی از تفاوتهای نسل گذشته و نسل امروز)
اما سوالی که فیلم به آن جواب نمیدهد این است که چرا مادربزرگ اقدامی عملی در این رابطه انجام نمیدهد؟ یک پاسخ آن است که داستان اصلی ما چیز دیگری است نه یک داستان عاشقانه، و دوم آنکه تغییر رفتار دختر در انتهای فیلم، نشانهای از تاثیر رفتارهای مادربزرگ بر او میباشد.
نگار نماینده بخشی از جامعه امروزی است با بخشی از خوبیهایی که فراموش کرده است. اما به نظر جواب چند سوال ناتمام در انتهای این پیرنگ فرعی به عهدهی بیننده گذاشته میشود:
1) آیا مادربزرگ در قبال نوهاش، وظیفه خود را تا انتها انجام داد؟
2) آیا عکسالعمل رفتارهای والدین باعث ایجاد رابطه دختر و پسر شده است؟
بگذارید به پیرنگ اصلی بازگردیم. احترام سادات پس از آنکه متوجه میشود فروغ به دلیل بیماری خاصی که دارد، عمر چندانی نخواهد داشت، تصمیم میگیرد فرزند شهیدش را به جای فرزند فروغ معرفی کند و در این راه با مشکلاتی روبرو میشود که داستان «بوسیدن روی ماه» را شکل میدهند.
در این بخش از داستان با تفاوت دیگری از نسل گذشته با نسل امروز مواجه میشویم. «حاج آقا مصطفوی» که زمانی طولانی در بنیاد شهید بوده است، رابطهای عاطفی و خارج از ساختارهای سفت و سخت اداری و وظایف خودش با مراجعهکنندگان دارد اما در مقابل فرد جوانی که جای او را گرفته است نه تنها این رابطه صمیمانه را با مراجعهکنندگان ایجاد نمیکند بلکه خصلتهای منفی زیادی را هم از خودش نشان میدهد.
اول آنکه حضور خود در این سمت را پلی برای رسیدن به جاهای بالاتر میداند، دوم؛ با اینکه با شهدا و بازماندگان جنگ در ارتباط است، هیچ عاطفه و ارتباطی با این مقولات ندارد و حتی از آثار به جامانده از شهدا هم با عنوان خرت و پرت یاد میکند و سوم؛ در سمت فعلی تمرکزی ندارد و به قول معروف «دل به کار نمیدهد».
فیلم در بیان این تفاوت نسل گذشته و نسل امروز نکتههای دیگری را هم بیان میکند که ذکر همهی آنها از چارچوب یک یادداشت کوتاه خارج خواهد شد. مثلاً این مسئله که حضور یک مدیر جوان در یک مرکز با تغییر یک سری شرایط ثابت و مغفولمانده مثل تعمیر ساختمان فرسوده نیز همراه خواهد شد که در جای خود امری نادرست و اشتباه نیست.
به همان نگاه مادرانهی قبل بازگردیم. احترام سادات با مشاهدهی صحنهی تصادف در خیابان میگوید: «خدا به مادرش صبر بدهد»، همین نگاه مادرانه در جزء جزء داستان خودنمایی میکند به طوری که وقتی فروغ بر سر تابوت فرزند احترام سادات میرود، با حسی مادرانه متوجه میشود که این فرزند خودش نیست و این مسئله با اینکه در شرایط عادی غیر واقعی جلوه میکند اما با فضاسازیهای گذشته چیزی جز بیان یک حس مادرانه نخواهد بود.
حاشیههای نه چندان کمرنگ رسانهها بر فیلم
«بوسیدن روی ماه» مثل تمام فیلمهای این سالهای سینمای ایران، موافقان و مخالفان خودش را داشته است. اما در این میان با وجود اینکه این فیلم را میتوان در زمرهی آثار ارزشی جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی دانست ـ حتی با وجود ضعفهایی که در پرداخت داستان وجود دارد یا جملاتی که بیان میشود ـ گروهی از مخالفان آن را فیلمی ضد ارزشهای دفاع مقدس میدانند.
این گروه از مخالفان که به طرز جالبی از مخالفان «طلا و مس» هم بودهاند! با معرفی و نقد فیلم سعی میکنند مادران نشان داده شده در فیلم را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند. مادرانی که همچنان که پیش تر توضیح داده شد در برخی از صحنه های فیلم بنا بر غریزه مادریشان برای مردم کوچه و بازار به ویژه برای جوانان دلسوزی نشان می دهند. اینکه این دلسوزی ها را به پای مقابله با جمهوری اسلامی بگذاریم براستی صحیح است؟ آیا بیتوجهی نسل امروز به نسل دلسوختهای چون خانواده شهدا که در جای جای فیلم با صحنههای مختلفی چون اتوبوس، خیابان، خود بنیاد شهید! و... نشان داده میشود ضدیت با ارزشهای انقلاب اسلامی است؟
واقعاً فیلم در تقابل با خانواده شهدا و انقلاب نیست؟