کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

دلم برای سید گلپا تنگ شده است

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

«قیدار پر است از توهین به روحانیت، پر است از سکوت، رخوت و منفعل بودن... قیدار ساخته یک ذهن {...} است. ادامه سکوت فتنه است... ادامه...».

برای کسی که قیدار را نخوانده است، این حرف‌ها چه معنی می‌تواند داشته باشد؟! برای کسی که خوانده است مثل سید مهدی، خنده‌دار است و گاه گریه‌دار! اما واقعاً «قیدار» چه حرف‌هایی دارد؟

قیدار حرف‌هایی است که از فکر و زبان نویسنده به داستان آمده‌اند و چه داستانی!

مگر می‌شود آدم قیدار امیرخانی را بخواند و با دانه دانه‌ی دردهای نویسنده گریه نکرده باشد؟ مگر می‌شود آدم فصل آخر کتاب را به همین سادگی و آسانی مثل فصل‌های قبل‌تر بخواند و از آن عبور کند؟ کیست که معنای نخ قبای «سید گلپا» را بفهمد و گریه‌اش نگیرد؟ برای ندیدن آدم‌هایی مثل «قیدار» ناراحتم و گاه برای کم‌دیدن «سید گلپا»ها گریه می‌کنم...

به «قیدار» حسودی‌ام می‌شود. نه به‌خاطر آن همه طرفدار و مرید، نه به‌خاطر جوانمردی و مرامش، نه به‌خاطر ثروتش و نه به‌خاطر عشقش به امام حسین(ع) و هیات. به قیدار حسودی‌ام می‌شود چون 2 بار در زندگی به بن‌بست رسید و هر دو بار یک «سید گلپا» نامی آمد و دوباره راهش انداخت. اما چه‌طور راه‌انداختنی؟!

چقدر دوست و رفیق و آشنا و غریبه دیده‌ام که فقط یک «سید گلپا» می‌توانست به زندگیشان چنان تکانی بدهد که تا صد سال بعد هم توپ تکانشان ندهد، اما...

و چه جوان‌هایی که با همان «غیر سید گلپا»ها! نه تنها قیدار نشدند بلکه شاهرخ قرتی‌وار! پاپیون پاپیون به جامعه تحویل دادند و بذر ناجوانمردی و دروغ کاشتند و... آه چقدر دلم برای «سید گلپا» تنگ شده است.

بله! برای آن کس که اصرار می‌کند رمان جدید رضاجان! توهین به روحانیت است، این حرف‌ها معنی ندارد. اما برای آن که درد دین و جامعه دارد، نه.

برای کسی که شریعتی را کافر می‌داند و ضد روحانیت، قیدار هم توهین به روحانیت و هم توهین به دین است و هم تبلیغ اسلام آمریکایی!

به شرح و تعریف از آیین جوانمردی‌اش کاری ندارم که حرف برای آن بسیار است و بارها گفته شده است اما به نقدهایش می‌اندیشم.

جوانی از گوشه‌ی مجلس هول هولکی وسط این یادداشت می‌پرد و می‌گوید: مگر منی که مثلاً پزشک نیستم می‌توانم در مورد پزشکان نظر بدهم و از کارشان ایراد بگیرم؟

می‌گویم: به چه چیزشان ایراد بگیری؟ مثلاً پزشکی آمپولی را تجویز می‌کند، می‌تواند این آمپول را با پنج تا فحش و ناسزا به تو بزند یا می‌تواند با مهربانی و محبت از این آمپول استفاده کند. تو می‌توانی به آمپول زدنش ایراد بگیری اما نمی‌توانی به خود آمپول ایراد بگیری.

برای کسی که با نگاه سیاسی و به‌واسطه جنجال سایت‌های شایعه پراکن و بی‌محتوا و نان به نرخ روز! بدون خواندن کتاب به نویسنده و رمانش فحش و ناسزا می‌دهد، این حرف‌ها معنی ندارد. حق؟!

«قیدار» هرچند که در جامعه واقعی به این کاملی و بی‌نقصی هم نباشد اما وجودش و مرامش نشان‌دهنده‌ی همان اخلاق و مرام مسلمانی‌است که گاهی فراموشمان می‌شود. اما «سید گلپا»ها... اما «سید گلپا»ها...

 

بعدنوشت:

1) نگارنده این یادداشت کوچکتر از آن است که بخواهد نقدی بر رمان «قیدار» بنویسد اما با آغوش باز از جلسات نقد و بررسی کتاب ـ چه حضوری و چه مجازی ـ استقبال می‌کند.

2) رضا امیرخانی عاشق سفر است و عاشق همسفر! این یادداشت پاسخ مهربانی‌ها و محبت‌هایشان در یکی از سفرهای چند سال قبل است.

3) نگارنده نه امیرخانی پرست است و نه امیرخانی ستیز! بلکه آدم‌ها را همان‌گونه که هستند، با آثارشان، با حرف‌هایشان و با اعمالشان می‌شناسد و به همان اندازه هم دوست دارد.

4) محبت دوستان در دیگر رسانه ها:

الف. خبرنامه دانشجویان ایران

ب. وبلاگ تا بی نهایت

ج. پایگاه خبری تحلیلی صراط نیوز

د. سایت رضا امیرخانی


نظرات  (۲۵)

نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند

دل ما هم بدجور دلتنگ است...
کیست که معنی نخ قبای سید گلپا را نفهمد؟!
  • سینا زعیم زاده
  • سلام
    خیلی احساساتی شدی آقا زاده !
    به نظرم قیدار نسبت به رمان های قبلی امیر خانی به لحاظ ادبی و تکنیکی خیلی قوی تره و اثر در خور تقدیریه
    اما از نظر محتوا فکر می کنم یک عقب گرد تو کار های امیر خانی به حساب میاد ،قیدار کدوم مشکل انقلاب اسلامی رو حل می کنه ؟ و این نقطه ی مقابل کار هایی چون نشت نشت ،نفحات نفت و جانستانه که مسئله محور بودن
    اما به هر حال امیر خانی جزئی از جبهه ی فرهنگی انقلابه حتی اگر فلان روزنامه عکسش حذف کنه !
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. دقیقاً اشتباه شما همین جاست که فکر می کنید مسئله ای که در رمان قیدار مطرح می شود جزو مشکلات انقلاب اسلامی نیست. این عقب گرد در کار امیرخانی نیست بلکه بیان مسئله ای است که مقدم بر محورهای مطرح شده در نشت نشا و نفحات نفت است. این عقبگرد را در نوع داستانی که شباهت زیادی با «من او» دارد مطرح می کنند که شاید از نوع خلاقیت تکرار به حساب بیاید اما از نوع محتوا و بیان دغدغه نه.
    سلام.هنوز وقت نشده کتاب رو بخونم.پس بعد خوندن نظر میدم. یا علی
    بازم که رفتید توی فاز توهین ها...
    همان حرف شما. امان از بی حیایی سیاسی امان... امان...
    بعضی از جملات این نوشته را اگر کتاب قیدار نخوانده باشی، نمیفهمی، مثلاً همان «رضاجان!» یا شاهرخ قرتی و خصوصاً پاپیون را.
    دست مریزاد...
    ای ول داشت مثل همیشه
  • سینا زعیم زاده
  • اول :بلکه بیان مسئله ای است که مقدم بر محورهای مطرح شده در نشت نشا و نفحات نفت است
    کلا با این جمله مخالفم اگه قرار باشه با این متر شما مسائل رو تحلیل کنیم خیلی مسائل تقدمش از قیدار بیشتره چرا رضا امیر خانی در مورد معرفت النفس ،شناخت خدا ،نبوت ،توحید و الخ!ننوشته که حتما تقدم بیشتری از این موضوع داره !!!
    دوم :منظور از مسئله برداشتن یک بار محتوایی از رو دوش انقلاب مثلا موقعی که رهبری در حال گفتمان سازی برای جنبش نرم افزاری بودند و بحث فرار مغز ها بالا گرفته بود آقا رضا نشت نشا رو نوشت و یا نفحت نفت و مدیران سه لتی والخ!
    سوم :اگه لوطی بازی و لوطی گری دهه 40 مسئله مقدم انقلاب اسلامیه که این کار ها رو کیمیایی هم تو کار هاش انجام میداد با این نگاه چرا از فیلم جرم کیمیایی حمایت نمی کنیم و برای شوهر گوگوش نامه ی عاشقانه نمی نمویسیم ؟
    سوم:ی نکته دیگه که تو کار های امیر خانی هست مربوط به قهرمان های اون میشه تا حال از خودمون پرسیدیم چرا همه ی قهرمان ها ی آقا رضا اهل میدون ونک به بالان یا هیچ قهرمان پایین شهری نداره نمی خام نگاه سوسیالیستی به مسئله داشته باشم اما راستی چرا فاحشه خونه باید تو امیریه باشه و خل و چل هخا نزدیک ترمینال ؟ اگه ی نفر نتونست روزی ی گوسفند بزنه زمین و باهاش آبگوشت بار کنه دیگه مرام و معرفت نداره ؟و البته این قهرمان بالا شهری دیگه تو کار های امیرخانی ی اتفاق نیست بلکه ی رواله
    اما بازهم میگم:امیر خانی جزئی از جبهه ی فرهنگی انقلابه حتی اگر فلان روزنامه عکسش حذف کنه !
    پاسخ:
    کمرنگ: حرف حساب جواب نداره. تسلیم. اما یک نکته هایی هست که بهتره حضوری صحبت کنیم.
    نظرات مخالف در مورد داستان زیاد است. حتی نکات فنی. یکی از آنها غیر قابل دسترس بودن شخصیتی مثل سید گلپا است. برای این چه نظری دارید؟
    پاسخ:
    کمرنگ: سید گلپا ها وجود دارند.
    البته شاید خیلی درست نپرسیدم. منظورم این است که سید گلپا چجور شخصیتی دارد؟ چرا از صغیر و کبیر را به یک چشم می بیند؟ پس امر به معروف و نهی از منکر ما چه می شود؟ منظورش از گمنامی چیست؟ آیا خودش هم به گمنام میرسد؟
    از این دست سوالات بسیار است. شاید به قول شما نیاز به جلسه حضوری داشته باشد.
    پاسخ:
    کمرنگ: یک جور دیگر سوال شما را جواب می دهم. فرض کن یک روحانی نگاهش به جوان های غیر روحانی، نگاه یک خطا نکرده و گناه نکرده به گناهکاران است. یعنی جوری به یک جوان نگاه می کند که انگار بله، تو الان توی قعر جهنم هستی، دستت را بده من بکشمت بیرون. وقتی این نگاه نگاهی به کل جامعه باشه، آیا امر به معروف و نهی از منکرش جواب می دهد؟
    در اینکه رضا امیرخانی در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است هیچ شکی نیست و باید به کسانی که ایشان را به زور می خواهند متصل به جبهه ضد انقلاب کنند گفت: اگزوز!
    اما در اینکه چه موضوع و چه دغدغه ای الان باید پرداخته بشود شاید بتوان به ایشان ایراداتی گرفت. مثل چند کامنت بالایی که نکاتی را فرموده بودند.
    رمان گیرایی فوق العاده بالایی دارد و بسیار خوب نگاشته شده است و اینکه در برخی از نقدها به ساده بودن و روان بودن متن ایراد می گیرند برای من قابل پذیرش نیست. چه عیبی دارد رمانی در یک فضای آرام و با کلماتی ساده بیان شود؟ اینکه بی وتن متن جذابی داشت یک حرف دیگر است.
    اما یک نکته دیگر هم وجود دارد. آیا هنرمند سفارش پذیر است؟ یعنی آیا با سفارش دادن هم می توان یک اثر ادبی یا هنری خلق کرد؟ که مثلا به کسی بگوییم که الان همچه! رمانی از شما می خواهیم؟ آیا این شدنی و معقول است؟
    پاسخ:
    کمرنگ: خلق یک اثر هنری باید با جوشش دغدغه های درونی نویسنده و هنرمند باشد. چرا نشود این دغدغه ها را ایجاد کرد؟! اما اگر سفارشی بدون دغدغه و احساس شخصی انجام بشود کار به دل نمی نشیند.
    سلام

    ما هنوز موفق به خواندنش نشدیم.

    با این صحبت ها مشتاق شدم.

    یاحق
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. وقتی خواندید خبر بدهید که ببینم نظر شما در مورد این کتاب چیست. راستی مطلبی نفرستادید ما همچنان منتظریم.
    چرا نگارنده کوچکتر از آن است که در مورد قیدار نقد بنویسد؟
    یعنی امیرخانی واقعا این قدر بزرگ است که تو نمیتوانی نقدش کنی؟
    اصلا خوب نیست.
    پاسخ:
    کمرنگ: نگارنده میتواند در مورد محتوای اثر صحبت کند. اما در مورد نکات فنی داستان نویسی نه. چون خودش را در جایگاه نقد این اثر نمیبیند.
  • سید مهدی موسوی
  • سلام. با عرض معذرت به دلیل مشغله کاری، کامنت ها دیر به دیر پاسخ داده می شود.
    با تچکر و احترام
  • سید حیدر موسوی
  • سلام سیدمهدی
    ارادتمندم،خیلی دلم برا شما و بچه های انجمن تنگ شده بود. اتفاقی تو پلاس پیدات کردم.
    یا علی
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. ارادت داریم ما.
    سلام. چه سفری با آقای امیرخانی رفته بودید؟ خوش به حالتون...

    متن فوق العاده ای بود. ای کاش سید گلپا های بیشتری داشتیم...
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. ایشان برنامه ای در دانشگاه سمنان دعوت بودند و از تهران تا سمنان با هم بودیم.
    سلام
    همهکتابهایش را خوانده ام بجز دوتا : سرلوحه ها که با تمام تلاش قسمت نشدو قیدار... که نمی دانم چرا ولی حال خواندنش نیست...
    متن خوبی بود دلم خاست با قیدار آشنا شوم هر چند ارمیا رهایم نمیکند...
    براستی ارمیای امیرخانی زمان نمیشناسد همیشه هست چه بعد ازآن جنگ
    چه اکنون در این جنگ...آن موقع ها باید میرفت هوا بس ناجونمردانه سرد بود .ارمیا هم رفت...
    اما الان قیدار باید شد! با وجود افزایش آلاینده ها وگرد وغبار هوا باید ماند ....
    باید ماند...
    امادر این میان سید گلپا... کیه که دلش نخاد؟
    سید گلپایم آرزوست...
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. هیچ وقت نتوانستم ارمیای داستان ارمیا را درک کنم...
    دلم برای امیرخانی تنگ شده است...
    سلام سید مهدی

    اولا رمان رو خوندم، محتوایش را پسندیدم ولی داستانش را نه! هر چند که نمره ای فوق 20 به تخیل امیرخانی میدم. البته بنده اطلاعات چندانی از نکات فنی داستان نویسی ندارم!

    ثانیا قیدار را جلوتر از نفحات نفت و خیلی جلوتر از جانستان میبینم البته به لحاظ محتوا

    ثالثا نوشته شما را در وبلاگم مهمان کردم
    پاسخ:
    سلام. خیلی ممنون.
    راستی یادم رفت
    سید گلپا ها هستند ولی هرکسی درکشون نمی کنه. یعنی حتی اگر ببینیم اینها را شرط استفاده از سید گلپاها صفای نفس و آمادگیه که ...
    سلام
    مشتاق خواندنش شدم امیدوارم که فرصت دست بدهد
    این که نه امیرخانی پرستید و نه امیر خانی ستیز خیلی خوب است از شما یاد میگیرم
  • بهروز کلاته
  • سلام من از امیر خانی فقط نشت نشا و نفحات نفت رو خوندم و متاسفانه بقیه رو نخوندم انشا الله خوندم قیدار رو زنگتون میزنم نظرم رو میگم
    با اما چگونه به روزم
    سلام
    نیمه شعبان مبارک!
    کتاب را نخوانده ام تا نظری دهم.
    با مطلبی تحت عنوان ابلیس دشمن انسان
    به روزیم.
    صلاحدیدید تشریف بیارید.
  • بهروز کلاته
  • سلام سید جان
    پاسخ شما در قسمت نظرات وبلاگم داده شد
    از حضور شما متشکرم
    سلام
    مطلب شما در پایگاه خبری تحلیلی صراط نیوز منتشر شد
    لینک مطلب شما در صراط:
    http://www.seratnews.ir/fa/news/70667/دلم-برای-سید-گلپا-تنگ-شده-است
    با تشکر
    .....................................
    با لینک کردن صراط در وبلاگ خود ما را یاری نمایید.
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. ممنون از لطف شما
    سلام
    اقا سید قیدار رو خونده ام اما اونقدر در زمینه های ادبی حرفه ای نیستم که به خودم جسارت بدم نقدی در مورد این کتاب بنویسم.
    اما فقط همین رو بگم قیدار اینقدر برام جالب و تاثیرگذار بود که در عرض دو هفته به بیش از 4 نفر از دوستام دادم که اونها هم بخونند.
    امیرخانی تو این رمان دقیقا می دونه چی داره میگه و این خواننده رو خسته نمی کنه.
    خوشحال میشم به ما هم سر بزنید.
    لطفا نگاه نکنید ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی