دلم برای سید گلپا تنگ شده است
«قیدار پر است از توهین به روحانیت، پر است از سکوت، رخوت و منفعل بودن... قیدار ساخته یک ذهن {...} است. ادامه سکوت فتنه است... ادامه...».
برای کسی که قیدار را نخوانده است، این حرفها چه معنی میتواند داشته باشد؟! برای کسی که خوانده است مثل سید مهدی، خندهدار است و گاه گریهدار! اما واقعاً «قیدار» چه حرفهایی دارد؟
قیدار حرفهایی است که از فکر و زبان نویسنده به داستان آمدهاند و چه داستانی!
مگر میشود آدم قیدار امیرخانی را بخواند و با دانه دانهی دردهای نویسنده گریه نکرده باشد؟ مگر میشود آدم فصل آخر کتاب را به همین سادگی و آسانی مثل فصلهای قبلتر بخواند و از آن عبور کند؟ کیست که معنای نخ قبای «سید گلپا» را بفهمد و گریهاش نگیرد؟ برای ندیدن آدمهایی مثل «قیدار» ناراحتم و گاه برای کمدیدن «سید گلپا»ها گریه میکنم...
به «قیدار» حسودیام میشود. نه بهخاطر آن همه طرفدار و مرید، نه بهخاطر جوانمردی و مرامش، نه بهخاطر ثروتش و نه بهخاطر عشقش به امام حسین(ع) و هیات. به قیدار حسودیام میشود چون 2 بار در زندگی به بنبست رسید و هر دو بار یک «سید گلپا» نامی آمد و دوباره راهش انداخت. اما چهطور راهانداختنی؟!
چقدر دوست و رفیق و آشنا و غریبه دیدهام که فقط یک «سید گلپا» میتوانست به زندگیشان چنان تکانی بدهد که تا صد سال بعد هم توپ تکانشان ندهد، اما...
و چه جوانهایی که با همان «غیر سید گلپا»ها! نه تنها قیدار نشدند بلکه شاهرخ قرتیوار! پاپیون پاپیون به جامعه تحویل دادند و بذر ناجوانمردی و دروغ کاشتند و... آه چقدر دلم برای «سید گلپا» تنگ شده است.
بله! برای آن کس که اصرار میکند رمان جدید رضاجان! توهین به روحانیت است، این حرفها معنی ندارد. اما برای آن که درد دین و جامعه دارد، نه.
برای کسی که شریعتی را کافر میداند و ضد روحانیت، قیدار هم توهین به روحانیت و هم توهین به دین است و هم تبلیغ اسلام آمریکایی!
به شرح و تعریف از آیین جوانمردیاش کاری ندارم که حرف برای آن بسیار است و بارها گفته شده است اما به نقدهایش میاندیشم.
جوانی از گوشهی مجلس هول هولکی وسط این یادداشت میپرد و میگوید: مگر منی که مثلاً پزشک نیستم میتوانم در مورد پزشکان نظر بدهم و از کارشان ایراد بگیرم؟
میگویم: به چه چیزشان ایراد بگیری؟ مثلاً پزشکی آمپولی را تجویز میکند، میتواند این آمپول را با پنج تا فحش و ناسزا به تو بزند یا میتواند با مهربانی و محبت از این آمپول استفاده کند. تو میتوانی به آمپول زدنش ایراد بگیری اما نمیتوانی به خود آمپول ایراد بگیری.
برای کسی که با نگاه سیاسی و بهواسطه جنجال سایتهای شایعه پراکن و بیمحتوا و نان به نرخ روز! بدون خواندن کتاب به نویسنده و رمانش فحش و ناسزا میدهد، این حرفها معنی ندارد. حق؟!
«قیدار» هرچند که در جامعه واقعی به این کاملی و بینقصی هم نباشد اما وجودش و مرامش نشاندهندهی همان اخلاق و مرام مسلمانیاست که گاهی فراموشمان میشود. اما «سید گلپا»ها... اما «سید گلپا»ها...
بعدنوشت:
1) نگارنده این یادداشت کوچکتر از آن است که بخواهد نقدی بر رمان «قیدار» بنویسد اما با آغوش باز از جلسات نقد و بررسی کتاب ـ چه حضوری و چه مجازی ـ استقبال میکند.
2) رضا امیرخانی عاشق سفر است و عاشق همسفر! این یادداشت پاسخ مهربانیها و محبتهایشان در یکی از سفرهای چند سال قبل است.
3) نگارنده نه امیرخانی پرست است و نه امیرخانی ستیز! بلکه آدمها را همانگونه که هستند، با آثارشان، با حرفهایشان و با اعمالشان میشناسد و به همان اندازه هم دوست دارد.
4) محبت دوستان در دیگر رسانه ها:
الف. خبرنامه دانشجویان ایران
ج. پایگاه خبری تحلیلی صراط نیوز
کیست که معنی نخ قبای سید گلپا را نفهمد؟!