«قیدار پر است از توهین به روحانیت، پر است از سکوت، رخوت و منفعل بودن... قیدار ساخته یک ذهن {...} است. ادامه سکوت فتنه است... ادامه...».
برای کسی که قیدار را نخوانده است، این حرفها چه معنی میتواند داشته باشد؟! برای کسی که خوانده است مثل سید مهدی، خندهدار است و گاه گریهدار! اما واقعاً «قیدار» چه حرفهایی دارد؟
قیدار حرفهایی است که از فکر و زبان نویسنده به داستان آمدهاند و چه داستانی!
مگر میشود آدم قیدار امیرخانی را بخواند و با دانه دانهی دردهای نویسنده گریه نکرده باشد؟ مگر میشود آدم فصل آخر کتاب را به همین سادگی و آسانی مثل فصلهای قبلتر بخواند و از آن عبور کند؟ کیست که معنای نخ قبای «سید گلپا» را بفهمد و گریهاش نگیرد؟ برای ندیدن آدمهایی مثل «قیدار» ناراحتم و گاه برای کمدیدن «سید گلپا»ها گریه میکنم...