کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲۴۹ مطلب توسط «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

۲۶
آذر

دوستانی که من را می شناسند می دانند که تخصصی در گفتن شعر ندارم. همین خط خطی هایی را هم که دارم گاهی از سر دلتنگی می نویسم. این روزها بیشتر روی داستانم کار می کنم و گاهی هم برای اعلام زنده بودن مطلبی در این وبلاگ می گذارم. دیشب 5 تا هایکو گفتم که اینجا آن را انتشار می دهم. فقط یک تذکر برای آنهایی که در مورد هایکو نمی دانند اینکه اینها شعرهای جدا از هم هستند و به صورت کلاسیک گفته شده اند. یعنی 5 هجایی، 7 هجایی و 5 هجایی (خط اول و دوم و سوم). 

1

عطر گل رز

بوی پیراهن تو

آغوش آخر

2

بوی عصرانه

زندگی مجرد

غم تنهایی

3

مادر خسته

دختر منتظرش

بابای رفته

4

یکشنبه هامون

توی راه کلیسا

مسجد شلوغ

5

کلیسای من

اعتراف گناهان

داستان آخر


پ.ن:

این چند هایکو را برای تمرین نوشته بودم. امیدوارم دوستان عزیز اشکالات من را تذکر بدهند.

  • سید مهدی موسوی
۱۳
آذر
حجم کابوس های شبانه
از سرم زیادتر است

روزی مرا در آب انداختند
که از آب نترسم
و سال هاست از هیچ چیز نمی ترسم جز آب

کابوس رفتن و ندیدنت مرا دیوانه می کند
در خواب هایم بمان
آرام و بی صدا

ای کاش تمام روزهای هفته یکشنبه بود...

کلیسا
من
تو
پدر

سید مهدی موسوی
91/9/13



بعدنوشت:

نظرات این مطلب شاید هیچ وقت تایید نشود!

  • سید مهدی موسوی
۱۱
آذر

در بخش اول «توهین به مقدسات نامقدسان» اشاره کوتاهی به شهرت ناگهانی صادق هدایت و دلایل ناآگاهی نسل کنونی با حقیقت و ماهیت داستان‌ها و آثار وی داشتیم. در این یادداشت پا را کمی فراتر گذاشته و به مسئله‌ی اختلاف روشنفکران و روحانیان قبل از انقلاب می‌پردازیم و در آخر هم اشاره‌ای به آثار صادق هدایت خواهیم داشت.

روشنفکر چیست یا کیست؟

روشنفکر تعبیری است که به طور نادرست از واژه انتلکتوئل (فهمیدن، درک‌کردن یا هوشمندی) گرفته شده است. (در خدمت و خیانت روشنفکران، ص15)

رمون آرون می‌گوید: «روشنفکر کسی است که زیستن به تنهایی راضیش نمی‌کند؛ بلکه درصدد توجیه «بودن» خویش است و این توجیه بودن خویش، لازمه‌اش توجیه «وجود و بودن» دیگران نیز هست؛ یعنی تحقیق در نوع و چگونگی بودن دیگران؛ یعنی اجتماع. (همان، ص69)

جلال آل احمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، روشنفکر ایرانی را مورد ناقص و نادرست روشنفکر غربی می‌داند و در بیان مشخصات روشنفکری فرنگی مآبی، بی‌دینی یا تظاهر به آن و درس‌خواندگی را بیان می‌کند. اما وی در ادامه این سه مورد را برداشت عوام و برخی از روشنفکران می‌داند و می‌گوید: این‌ها ساده‌شده‌ی بیگانه بودن نسبت به محیط بومی و سنتی و جهان‌بینی علمی‌داشتن است. (همان، صص 39 و 40)

جلال آل احمد در بخش دیگری از این کتاب که جزو آخرین نوشته‌ها و آثار او است و قبل از انقلاب امکان چاپ آن بوجود نیامد، از پشتوانه‌های روشنفکران در معارضه با روحانیت سخن می‌گوید که به واسطه‌ی اهمیت بحث و طولانی بودن متن کتاب، خلاصه‌ای از این مباحث را که از صفحات 221 تا 229 انتخاب شده است، می‌آوریم:

پشتوانه‌های روشنفکران در معارضه با روحانیت:

نخستین پشتوانه‌ی رفتار ضد مذهبی روشنفکران عصر روشنایی که به انقلاب کبیر فرانسه انجامید، انقلاب صنعتی ناشی از تحول علوم بود؛ یعنی روشنفکر فرانسوی (و اروپایی به طور اعم) در آن دوره عالم بود و در حال کسب تخصص هم بود و آن وقت روشنفکر ایرانی که از صد سال پیش به این طرف، به تعارض با روحانیت برخواسته، کی و کجا از نتایج انقلاب صنعتی برخوردار بوده است؟ و جز در حوزه‌ی استعمار و مصرف، چه سهمی از علوم جدید دارد؟


  • سید مهدی موسوی
۰۶
آذر

سید علی موسوی گرمارودی: «شرم بر خودم می‌کنم اگر در این ماه محرم بر او لعنت نفرستم. لعنت به نویسنده‌ای که «توپ مرواری» را می‌نویسد و در آن سراسر به اهل بیت(ع) توهین می‌کند. اگر ما مسلمانیم و روبه قبله می‌ایستیم و شهادتین می‌گوییم، وظیفه ما است که بگوییم چه انسان‌های بی‌شرفی در روزگار ما در مورد ائمه(ع) قلم زده‌اند که حتی رفتارشان از امویان هم با ائمه (ع) بدتر بود».

شنبه 27 آبان ماه و فردای آن روز خبری بر روی خبرگزاری‌ها قرار گرفت که در آن نسبت به جملات بالا موضع‌گیری‌هایی صورت گرفته بود. جدا از اینکه بعضی از سایت‌های خبری داخلی و روزنامه‌ها نسبت به این سخنان اظهار لطف نموده و توهین به صادق هدایت را یکی از گناهان کبیره! دانستند، در این یادداشت قصد داریم گوشه‌ای از دلایل محبوبیت صادق هدایت را بیان کنیم.

تاریخ چه می‌گوید

در طول تاریخ همواره در حوزه‌های گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و... افراد خاصی به اصطلاح «چهره»ی زمانه خودشان شدند و نام آن‌ها ـ چه به عنوان آدم خوب و چه به عنوان آدم بد ـ در تاریخ ثبت شد. بر کسی پوشیده نیست که در حوزه‌های علمی، امکان چهره‌سازی‌های دروغ یا وجود ندارد و یا بسیار نادر اتفاق می‌افتد.

این موضوع وقتی قابل اثبات خواهد بود که بدانیم رسانه‌ای که وظیفه آن معرفی این چهره‌های علمی و اندیشه‌های آنان می‌باشد، نشریات علمی معتبری هستند که هیچ‌گاه سابقه علمی و کاری خود را مخدوش نمی‌کنند. اما آیا در حوزه‌های فرهنگی، اجتماعی و هنری هم می‌توان به این صراحت صحبت کرد؟

گراهام هوف، نویسنده‌ی کتاب گفتاری درباره نقد اشاره بسیار خوبی به معروف شدن نویسندگان در طول تاریخ دارد: «امروزه امپریالیسم فرهنگی و تمایلات تجارتی صرف، سعی در ایجاد این‌گونه قضاوت‌ها دارند. اگر پروفسور فولبرایت‌های زیادی به همین نحو به اطراف و اکناف جهان سفر کنند و به همه‌ی دنیا اعلام کنند که ناتالی هاثورن به خوبی داستایوسکی است، و اگر شما جراید متعددی چاپ کنید و در آن‌ها بگویید که سال بلو یک رمان‌نویس بزرگ است، بسیاری از مردم باور خواهند کرد. امروزه رمان‌نویسان بزرگ، مانند نقاشان بزرگ، به‌وسیله تبلیغات و بازاریابی خلق می‌شوند. در آینده برای اعتماد به توافق عامِ نوعِ بشر ـ نسبت به گذشته ـ ایمان بیشتری لازم است.» (گفتاری درباره نقد، ترجمه‌ی نسرین پروینی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1365، ص 177)

اگر بخواهیم کاملاً بی‌طرفانه و موشکافانه، علت شهرت برخی از نویسندگان مطرح دوران معاصر و یا بازیگران سینما را تحلیل و بررسی کنیم، به نتایج جالبی خواهیم رسید. همه‌ی ما با نویسنده‌ای چون صادق هدایت آشنا هستیم و شاید نوشته‌ای از او نیز خوانده باشیم. نکته‌ی مورد بحث ما اینجاست که چطور رسانه‌های بیگانه و بعد از آن! رسانه‌های داخل کشور سبب شهرت یک شبه‌ی او شدند؟ آیا واقعاً صادق هدایت بزرگ‌ترین نویسنده‌ی آن زمان بود؟

م.ف.فرزانه دوست بسیار نزدیک هدایت، در کتاب خود می‌نویسد:


  • سید مهدی موسوی
۰۳
آبان

دختر دانشجویی شهرستانی که از قضا علاقه‌ی بسیاری به ثروت و داشتن ماشین مدل بالا و... دارد، با دیدن مردی ثروتمند ـ که هم‌سن پدرش می‌باشد ـ و پیشنهاد کاری در تهران ـ بدون آنکه بداند ـ درگیر پرونده‌ای جنایی می‌شود و این مسئله داستان مجموعه‌ای تلویزیونی را می‌سازد با نام «تکیه بر باد».

تکیه بر باد به کارگردانی محمود عظیمی و تهیه‌کنندگی حمیدرضا مهدوی مدتی بود که از شبکه تهران بر روی آنتن می‌رفت. این مجموعه تلویزیونی را عباس نعمتی، طلا معتضدی و محمدمحمود سلطانی نوشته بودند و بازیگرانی از جمله فرامرز قریبیان، مهدی فخیم‌زاده، افسانه پاکرو، شهرام عبدلی، اشکان خطیبی، بهزاد خداویسی، شراره دولت‌آبادی، گلاره عباسی، نگین معتضدی و محمد مهدوی در آن ایفای نقش می‌کردند.

داستان این سریال از آنجا شروع می‌شود که قاضی و دادستانی مدت‌هاست که بر روی پرونده‌ای با چند مرگ مشکوک تحقیق می‌کنند و در بررسی‌های اولیه، آنها علت این مرگ و میرها را گوشت‌های آلوده می‌دانند. دختر دادستان که نقش اصلی این داستان را بر عهده دارد، دانشجوی سال آخر حقوق در تهران است. او در خلال یکی از سفرهای خود از شیراز به تهران، با مردی آشنا می‌شود که سرنخ اصلی این پرونده جنایی است. مردی که در انتهای داستان مشخص می‌شود با نقشه‌ای از قبل طراحی شده به سراغ این خانواده آمده است.

دست اندرکاران این مجموعه تلویزیونی با این پیام که حس پول‌پرستی و خیال‌های خام جوانی ناپسند است، سعی می‌کنند داستانی را روایت کنند که نتیجه آن پشیمانی و سرافکندگی برای این جوان است؛ اما به نظر در بیان این هدف چندان موفق عمل نمی‌کنند.

جدا از اینکه در این داستان بیننده دانای کل است و از ابتدا تا انتهای داستان را می‌تواند پیش‌بینی کند (البته این موضوع فی‌نفسه بد نیست)، موضوعی که نویسندگان انتخاب کرده‌اند در اثرگذاری پیام نهایی ناتوان است.

اول اینکه می‌توان ادعا کرد که وقوع این اتفاق برای یک جوان تقریباً ناممکن است، پس نشان دادن این فرجام ناگوار در اینجا دلیلی نمی‌شود که انسان به‌خاطر پول و ثروت عاشق کسی نشود. دوم؛ در مقابل این داستان، مجموعه‌های تلویزیونی و متأسفانه فیلم‌های سینمایی بسیاری وجود دارند که اصلاً پیشنهاد می‌کنند که به‌خاطر پول و ثروت عاشق کسی بشوید، پس این موضوع نمی‌تواند پیام نهایی را به‌درستی منتقل کند. البته جذابیت سریال باعث می‌شود که بیان این پیام و پیام‌های دیگری که در ادامه به آن اشاره می‌شود، به هیچ عنوان مخاطب را دلزده نکند و به اصطلاح داستان شعارزده و تکراری جلوه نکند.

اما به راستی دور از انصاف است که بخواهیم نقاط قوت بسیاری را که این مجموعه تلویزیونی داشت، نادیده بگیریم.

نکته‌ی اول در بازی بسیار خوب بازیگران است که از بازیگران توانایی چون مهدی فخیم‌زاده و فرامرز قریبیان یا دیگر بازیگران دور از انتظار نبود. حتی بازی خانم افسانه پاکرو در نقش عاطفه ـ برخلاف آنکه عده‌ای از بینندگان آن را غیر واقعی می‌دانستند ـ بسیار خوب از آب درآمده بود.

عاطفه با دیدن مخالفت‌های خانوده و خصوصاً برادر بزرگ‌ترش (البته در واقعیت پسر عمویش) و پس از آنکه متوجه می‌شود که سال‌هاست پدر واقعی‌اش را از دست داده و با خانواده عمویش زندگی می‌کند، به‌طور جدی در موضع مخالفت صریح با دیگران قرار می‌گیرد و از هر کسی که احساس می‌کند مخالف ازدواج او با مرد مورد علاقه‌اش است، دوری می‌کند.

این مخالفت‌ها که در جامعه‌ی امروزی ما حتی به فرار از خانه نیز منجر می‌شود، دور از انتظار و غیر واقعی نیست. چه آنکه هر کس در سن جوانی باشد یا جوانی را درک کرده باشد، شهوت مال و ثروت دنیوی چیزی نیست که گریبان او را نگرفته باشد و چه خوش سعادت که کسی از این حس پول‌پرستی مبرا باشد. پس به نظر نیازی نیست که بیش از این از واقعی بودن رفتارهای عاطفه صحبت کنیم.

داستان این مجموعه تلویزیونی نیز بسیار خوب و جذاب انتخاب شده بود و پر بیننده بودن سریال، از نظرسنجی‌های ماه‌های اخیر نیز قابل اثبات بود. منتهی به غیر از آن اشکالی که در بالا در مورد آن صحبت کردیم، مشکل دیگری نیز در این مجموعه وجود داشت.

پایان‌بندی و نتیجه‌گیری مسئله‌ای بود که شدیداً در دام کلیشه افتاده بود و چه خوب بود که نویسندگان این مجموعه با کمی خلاقیت داستان را جور دیگری به اتمام می‌رساندند. زیرا با اینکه انتهای این سریال تقریباً قابل حدس بود، با یک پایان‌بندی صحیح می‌شد بیننده را غافل‌گیر کرد و برخلاف قسمت‌های میانی، قسمت آخر را با این سرعت به اتمام نرساند.

تکیه بر باد به غیر از پیامی که در بالا به آن اشاره شد، پیام دیگری هم داشت که به نظر نگارنده، این کلیشه‌ای شدن پایان داستان به خاطر انتقال مفهوم این پیام هم بوده است. «فرصت بازگشت و توبه» پیامی بود که نویسندگان سعی داشتند در دو قسمت پایانی به آن اشاره کنند. فرصتی که برای هر انسانی در هر لحظه از زندگی‌اش وجود دارد منتهی اغلب انسان‌ها فرصتی برای استفاده از این «فرصت» پیدا نمی‌کنند.

تکیه بر باد با استفاده از چند داستان فرعی دیگر مثل داستان زندگی خواهر عاطفه و یا برادرش جذابیت ویژه‌ای به داستان می‌بخشد و بیننده با نوع دیگری از همین حس جاه‌طلبی و عاقبت تلخ آن روبرو می‌گردد. نکته‌ی مهمی که خوب است علاقمندان به داستان‌نویسی و فیلم‌نامه‌نویسی به آن توجه کنند آن است که استفاده از این پیرنگ‌های فرعی در کنار پیرنگ اصلی در داستان به هیچ عنوان برای سرپوش گذاشتن بر ضعف‌های داستان اصلی نیست. زیرا اول آنکه پیرنگ اصلی با قوت خود پیش می‌رود و دوم؛ پیرنگ‌های فرعی بر جذابیت موجود، می‌افزایند و سوم؛ برای یک مجموعه 30 قسمتی، چندین داستان فرعی در اندازه‌ی داستان اصلی مورد نیاز است.

از بحث داستان که خارج شویم برخی از اشکلات جزئی نیز قابل بیان است. مثلاً طراحی لباس بازیگران با اینکه ما با یک مجموعه تقریباً طولانی طرف بودیم، ثابت و خسته‌کننده بود. به طور مثال حتی مدل روسری عاطفه، لباس‌های دادستان، خانواده و... ثابت و تا انتها بی‌تغییر بود.

اما در مقابل فیلم‌برداری خوب و متناسب با شرایط مختلف داستان بود. حال که صحبت از فیلم‌برداری شد، بد نیست در اینجا اشاره‌ی مختصری هم به فیلم‌برداری مجموعه تلویزیونی «دیوار» داشته باشیم.

سیروس مقدم که تاکنون مجموعه‌های تلویزیونی بسیاری را کارگردانی کرده است همچنان درگیر یک نوع فیلم‌برداری خاص در کارهای اخیرش می‌باشد. دوربینی که مشخص نیست از پشت شمشادها یا از روی سقف یا زیر میز دنبال چه چیزی می‌گردد و قرار است در یک سکانس ساده چه مفهوم خارق‌العاده‌ای را به بیننده منتقل کند! اما در مقابل تکیه بر باد فیلم‌برداری خوب و قابل قبولی دارد.

نکته‌ی پایانی در مورد این مجموعه‌ی تلویزیونی اشاره به صحبت‌های مقام معظم رهبری در سفر اخیرشان به خراسان شمالی دارد. در بحث سبک زندگی که خوشبختانه هنرمندانی برای ساخت مجموعه‌های تلویزیونی یا فیلم سینمایی اعلام آمادگی کردند یک مسئله نباید مورد غفلت قرار گیرد. تکیه بر باد اشاره به گرایش به یک سبک زندگی جدید بر مبنای مادیات و تجملات داشت. چیزی که به خوبی در اختلاف زندگی اولیه عاطفه و زندگی با شوهرش نشان داده شده بود.

پس کار در حوزه سبک زندگی چیز عجیب و غریبی نیست و ای کاش نتیجه و خروجی این تلاش دلسوزانه هنرمندان، کارهای کلیشه‌ای و شعاری در نیاید.



  • سید مهدی موسوی
۳۰
مهر

* این مطلب به سفارش سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شده است:

بوسیدن روی ماه سومین تجربه همکاری مشترک همایون اسعدیان و منوچهر محمدی در مقام کارگردان و تهیه‌کننده می‌باشد. هر چند به زعم نگارنده فیلمی چون «ده رقمی» ـ با اینکه به مذاق بعضی‌ها خوش نیامد ـ هم یک سر و گردن از آثار سخیف و بی محتوای به اصطلاح طنز امروزی بالاتر بود، هر دو فیلم «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» در جایگاه فیلم‌های خوب و با ارزش سینمای ایران قرار می‌گیرند.

 بانک جامع اطلاعات سینمای ایران (سوره سینما) در مورد این دو سینماگر با تجربه می‌گوید:

«همایون اسعدیان متولد 1337 اصفهان، فارغ التحصیل سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است. وی فعالیت هنری را سال 1353 با ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با شرکت در کلاس های آموزش فیلمسازی و ساختن فیلم‌های 8 م.م آغاز کرد و فعالیت در سینمای حرفه‌ای را از سال 1365 با فیلم «دبیرستان» به عنوان عکاس تجربه کرد.» و «منوچهر محمدی متولد 1335 آبادان، فارغ التحصیل جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت سینمایی را سال 1358 آغاز کرد. از فعالیت‌های او می‌توان به تهیه تولید سریال‌های متعدد تلویزیونی، فیلم‌های کوتاه، مستند و سینمایی، مدیرعامل خانه سینما، تأسیس مؤسسه «فرادین»، مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیریت گروه‌های تولیدی در تلویزیون اشاره کرد.»

طرح اولیه داستان «بوسیدن روی ماه» از منوچهر محمدی و فیلم‌نامه نهایی کار همایون اسعدیان می‌باشد.

 

بوسیدن در یک کلمه

با وجود گذشت بیش از 20 سال از جنگ، دو زن سالخورده شنبه‌ی اول هر ماه، برای گرفتن خبری در مورد فرزندانشان به بنیاد شهید می‌روند تا اینکه پیکر یکی از شهدا پیدا می‌شود. اما مادر او به واسطه دلایلی که در فیلم به آن اشاره می‌شود، سعی می‌کند این شهید را با نام فرزند دوست دیرینه‌اش فروغ معرفی کند. داستان این فیلم درباره‌ی دو مادر است. مادرانی که سال‌هاست انتظار بازگشت فرزندشان را می‌کشند.

«بوسیدن روی ماه» به شدت در یک فضای ایرانی و گرم سیر می‌کند و از این منظر دست کمی از فیلم «طلا و مس» ندارد. هر چند که فیلم گوشه‌هایی از زندگی امروزی را نیز به تصویر می‌کشد (مانند رفتار جوان‌ها و اتفاقات داخل شهر) اما روح ایرانی بودن و فضای صمیمیت فیلم، بر این موارد سایه می‌اندازد.

طراحی صحنه ـ خصوصاً داخل خانه ـ از المان‌های یک خانه‌ی قدیمیِ ایرانی حکایت می‌کند. چه آنکه محبت‌های احترام سادات به فرزندانش ـ مثل آماده کردن غذا برای سفر بچه‌ها و... ـ این حس مادرانه را بیش از پیش گسترش می‌دهد.

اگر بخواهیم «بوسیدن روی ماه» را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم «مادر». «مادر»ی که در شکاف بین نسل گذشته و نسل امروز، برتری‌های خودش را به اثبات می‌رساند و ذهن بیننده را درگیر این تفاوت بین نسلی می‌کند. بنابراین بوسیدن روی ماه فیلم با موضوع شهدا نیست بلکه در مورد مادران شهید است.

 

روی ماهش را ببوس

برتری‌های نسل گذشته در رفتارهای انسانی کاراکترها و تفاوت نمای داخلی خانه و نمای شهر خود را نشان می‌دهد. پیرنگ اصلی داستان با پیدا شدن پیکر یکی از شهدا شروع می‌شود و در کنار این پیرنگ، داستان‌هایی فرعی شکل می‌گیرند.

نگار دختر جوانی که علاقمند به پسری می‌باشد در انتهای یکی از پیرنگ‌های فرعی دچار تغییر و تحول می‌شود. اما این داستان فرعی سعی در بیان چه نکته‌ای دارد؟ بگذارید تمام رفتارهای درون فیلم را از دیدی مادرانه بنگریم.

مادر نگار فردی به شدت سخت‌گیر است که البته از دروغ گفتن هم ابایی ندارد. همین رفتارهای سخت‌گیرانه سبب می‌شود که نگار به بهانه‌ی درس خواندن و البته برای آنکه راحت‌تر بتواند با پسر مورد علاقه‌اش ارتباط داشته باشد، به خانه احترام سادات (مادر بزرگش) می‌رود. اما رفتار مادر بزرگ پس از فهمیدن این موضوع چگونه است؟ رفتار وی از دو جنبه قابل بررسی است.

اول آنکه فهمیدن این رابطه زمانی است که احترام سادات پسری را در کوچه می‌بیند و بعد پی به ماجرا می‌برد. پس از این نظر که چرا احترام سادات در مقابل تلفن‌های نگار سخت‌گیری نمی‌کند و فقط تذکراتی را در مورد زیاد خندیدن و سنگین رفتار کردن و با ادب بودن می‌دهد، نمی‌توان او را محکوم به بی‌تفاوتی در مقابل این رفتار زشت دختر در رابطه با یک نفر دیگر کرد. چه آنکه پس از دیدن پسر، ابتدا از او می‌خواهد که به پدر و مادرش سلام برساند (تاکید بر جایگاه والدین) و دوم آنکه رفتارهای فرزندان شهیدش را در زمان جوانی و عاشق بودنشان پر رنگ می‌کند. (یکی از تفاوت‌های نسل گذشته و نسل امروز)

اما سوالی که فیلم به آن جواب نمی‌دهد این است که چرا مادربزرگ اقدامی عملی در این رابطه انجام نمی‌دهد؟ یک پاسخ آن است که داستان اصلی ما چیز دیگری است نه یک داستان عاشقانه، و دوم آنکه تغییر رفتار دختر در انتهای فیلم، نشانه‌ای از تاثیر رفتارهای مادربزرگ بر او می‌باشد.

نگار نماینده بخشی از جامعه امروزی است با بخشی از خوبی‌هایی که فراموش کرده است. اما به نظر جواب چند سوال ناتمام در انتهای این پیرنگ فرعی به عهده‌ی بیننده گذاشته می‌شود:

1) آیا مادربزرگ در قبال نوه‌اش، وظیفه خود را تا انتها انجام داد؟

2) آیا عکس‌العمل رفتارهای والدین باعث ایجاد رابطه دختر و پسر شده است؟

بگذارید به پیرنگ اصلی بازگردیم. احترام سادات پس از آنکه متوجه می‌شود فروغ به دلیل بیماری خاصی که دارد، عمر چندانی نخواهد داشت، تصمیم می‌گیرد فرزند شهیدش را به جای فرزند فروغ معرفی کند و در این راه با مشکلاتی روبرو می‌شود که داستان «بوسیدن روی ماه» را شکل می‌دهند.

در این بخش از داستان با تفاوت دیگری از نسل گذشته با نسل امروز مواجه می‌شویم. «حاج آقا مصطفوی» که زمانی طولانی در بنیاد شهید بوده است، رابطه‌ای عاطفی و خارج از ساختارهای سفت و سخت اداری و وظایف خودش با مراجعه‌کنندگان دارد اما در مقابل فرد جوانی که جای او را گرفته است نه تنها این رابطه صمیمانه را با مراجعه‌کنندگان ایجاد نمی‌کند بلکه خصلت‌های منفی زیادی را هم از خودش نشان می‌دهد.

اول آنکه حضور خود در این سمت را پلی برای رسیدن به جاهای بالاتر می‌داند، دوم؛ با اینکه با شهدا و بازماندگان جنگ در ارتباط است، هیچ عاطفه و ارتباطی با این مقولات ندارد و حتی از آثار به جامانده از شهدا هم با عنوان خرت و پرت یاد می‌کند و سوم؛ در سمت فعلی تمرکزی ندارد و به قول معروف «دل به کار نمی‌دهد».

فیلم در بیان این تفاوت نسل گذشته و نسل امروز نکته‌های دیگری را هم بیان می‌کند که ذکر همه‌ی آنها از چارچوب یک یادداشت کوتاه خارج خواهد شد. مثلاً این مسئله که حضور یک مدیر جوان در یک مرکز با تغییر یک سری شرایط ثابت و مغفول‌مانده مثل تعمیر ساختمان فرسوده نیز همراه خواهد شد که در جای خود امری نادرست و اشتباه نیست.

به همان نگاه مادرانه‌ی قبل بازگردیم. احترام سادات با مشاهده‌ی صحنه‌ی تصادف در خیابان می‌گوید: «خدا به مادرش صبر بدهد»، همین نگاه مادرانه در جزء جزء داستان خودنمایی می‌کند به طوری که وقتی فروغ بر سر تابوت فرزند احترام سادات می‌رود، با حسی مادرانه متوجه می‌شود که این فرزند خودش نیست و این مسئله با اینکه در شرایط عادی غیر واقعی جلوه می‌کند اما با فضاسازی‌های گذشته چیزی جز بیان یک حس مادرانه نخواهد بود.

 

حاشیه‌های نه چندان کمرنگ رسانه‌ها بر فیلم

«بوسیدن روی ماه» مثل تمام فیلم‌های این سال‌های سینمای ایران، موافقان و مخالفان خودش را داشته است. اما در این میان با وجود اینکه این فیلم را می‌توان در زمره‌ی آثار ارزشی جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی دانست ـ حتی با وجود ضعف‌هایی که در پرداخت داستان وجود دارد یا جملاتی که بیان می‌شود ـ گروهی از مخالفان آن را فیلمی ضد ارزش‌های دفاع مقدس می‌دانند.

این گروه از مخالفان که به طرز جالبی از مخالفان «طلا و مس» هم بوده‌اند! با معرفی و نقد فیلم سعی می‌کنند مادران نشان داده شده در فیلم را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند. مادرانی که همچنان که پیش تر توضیح داده شد در برخی از صحنه های فیلم بنا بر غریزه مادری‌شان برای مردم کوچه و بازار به ویژه برای جوانان دلسوزی نشان می دهند. اینکه این دلسوزی ها را به پای مقابله با جمهوری اسلامی بگذاریم براستی صحیح است؟ آیا بی‌توجهی نسل امروز به نسل دل‌سوخته‌ای چون خانواده شهدا که در جای جای فیلم با صحنه‌های مختلفی چون اتوبوس، خیابان، خود بنیاد شهید! و... نشان داده می‌شود ضدیت با ارزش‌های انقلاب اسلامی است؟


  • سید مهدی موسوی
۲۶
مهر

به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) یادی کنیم از یادداشت های قدیمی وبلاگ کمرنگ و وبلاگ پس از طوفان.

ضمنا تمام مطالب به درد بخوری (از نظر خودم) را که از سال 84 تا الان نوشته ام، در حال جمع آوری در یک سایت جدید هستم که بزودی آن را معرفی خواهم کرد.

با چند مطلب جدید هم ان شاء الله هفته آینده بروز خواهم بود.

کوچه‌ی عشق ما از همان روز اول خاکی بود!

کوچه‌ی عشق ما از همان روز اول خاکی بود! 2

ما قربانی آرزوهای پدر و مادرمان هستیم؟!

عکس ‏العمل خوانندگان "قربانی آرزوهای پدر و مادر!"


  • سید مهدی موسوی
۰۴
مهر

یه مدت هست اپلیکیشن دیوار را روی گوشیم نصب کردم. (یه برنامه که هر کس می تونه چیزی را که قصد فروش اون را داره یا میخواد بخره، معرفی کنه) اما بعضی از قسمت های اون نمی دونم چرا همیشه خالی هست.

مثلاً من همیشه مراجعه می کنم به وسایل نقلیه بخش قایق و لوازم جانبی، اما همیشه خالی هست.

 یعنی هیچ قمی پیدا نمیشه که بخواد قایقش را بفروشه؟

  • سید مهدی موسوی
۰۳
مهر

پست موقت:

وقتی خودمون می تونیم سرویس های گوگل را از دسترس خارج کنیم (یعنی همچین توانایی بالایی داریم ها!) دیگه چه کاریه که توی فضای مجازی از مردم بخواهیم دو روز گوگل را تحریم کنند؟ 

حالا اینکه یه عده ای کلا کارشون با این سرویس ها گره خورده به کنار، اصلاً مگه مهمه برای ما؟!

حالا که اینجوریه:

به جهنم که شما نمیتونی با سرویس های ایمیل ایرانی کار کنی! به جهنم که نمی تونی با حجم بسیار پایین فضایی که این ایمیل ها بهت اختصاص میدن کار کنی! به جهنم که باید تا شماره شناسنامه و کدملی عمه ات را هم بدی تا بتونی از اون سرویس استفاده کنی... 

اصلاً مگه مهمه برای ما؟ همین که شیر فلکه اینترنت دستمون هست برامون کافیه... حالا فکر کنیم اینترنت 256 کیلوبایتی یه وقت زیاد نباشه برای مردم! 


  • سید مهدی موسوی
۲۸
شهریور

حسن، پسر آقاتقی دل تو دلش نبود. بدجور دل‌آشوبه گرفته بود. دست خودش هم نبود. بس که دوست و فامیل و آشنا کنکور کنکور کرده بودند و این بنده خدا را ترسانده بودند. نه اینکه خدای نکرده درسش بد باشد، نه! اتفاقاً حسابی هم درس‌ها را خوانده بود و تست زده بود. ولی چه‌کار می‌شود کرد؟! مادرش هر روز با اسم کنکور این بدبخت را از خواب می‌پراند که چه! که نکند مثلاً دردانه‌اش جای دانشگاه شریف، دانشگاه تهران یا امیرکبیر قبول بشود! مادر است دیگر؛ هزار آرزوی کوچک و بزرگ دارد.

حسن خیلی آرام کتاب را بست و با خودش گفت:

ـ این دو سه روز باقی مونده را هم تحمل کنم، بالاخره تموم میشه... خسته شدم به خدا... یعنی می‌خوام یک هفته بخوابم، یک هفته که حالا نه...


  • سید مهدی موسوی