انتقال صحیح و سالم پیام در "تکیه بر باد"؛ مسئلهای که کمتر در تلویزیون دیده میشود
دختر دانشجویی شهرستانی که از قضا علاقهی بسیاری به ثروت و داشتن ماشین مدل بالا و... دارد، با دیدن مردی ثروتمند ـ که همسن پدرش میباشد ـ و پیشنهاد کاری در تهران ـ بدون آنکه بداند ـ درگیر پروندهای جنایی میشود و این مسئله داستان مجموعهای تلویزیونی را میسازد با نام «تکیه بر باد».
تکیه بر باد به کارگردانی محمود عظیمی و تهیهکنندگی حمیدرضا مهدوی مدتی بود که از شبکه تهران بر روی آنتن میرفت. این مجموعه تلویزیونی را عباس نعمتی، طلا معتضدی و محمدمحمود سلطانی نوشته بودند و بازیگرانی از جمله فرامرز قریبیان، مهدی فخیمزاده، افسانه پاکرو، شهرام عبدلی، اشکان خطیبی، بهزاد خداویسی، شراره دولتآبادی، گلاره عباسی، نگین معتضدی و محمد مهدوی در آن ایفای نقش میکردند.
داستان این سریال از آنجا شروع میشود که قاضی و دادستانی مدتهاست که بر روی پروندهای با چند مرگ مشکوک تحقیق میکنند و در بررسیهای اولیه، آنها علت این مرگ و میرها را گوشتهای آلوده میدانند. دختر دادستان که نقش اصلی این داستان را بر عهده دارد، دانشجوی سال آخر حقوق در تهران است. او در خلال یکی از سفرهای خود از شیراز به تهران، با مردی آشنا میشود که سرنخ اصلی این پرونده جنایی است. مردی که در انتهای داستان مشخص میشود با نقشهای از قبل طراحی شده به سراغ این خانواده آمده است.
دست اندرکاران این مجموعه تلویزیونی با این پیام که حس پولپرستی و خیالهای خام جوانی ناپسند است، سعی میکنند داستانی را روایت کنند که نتیجه آن پشیمانی و سرافکندگی برای این جوان است؛ اما به نظر در بیان این هدف چندان موفق عمل نمیکنند.
جدا از اینکه در این داستان بیننده دانای کل است و از ابتدا تا انتهای داستان را میتواند پیشبینی کند (البته این موضوع فینفسه بد نیست)، موضوعی که نویسندگان انتخاب کردهاند در اثرگذاری پیام نهایی ناتوان است.
اول اینکه میتوان ادعا کرد که وقوع این اتفاق برای یک جوان تقریباً ناممکن است، پس نشان دادن این فرجام ناگوار در اینجا دلیلی نمیشود که انسان بهخاطر پول و ثروت عاشق کسی نشود. دوم؛ در مقابل این داستان، مجموعههای تلویزیونی و متأسفانه فیلمهای سینمایی بسیاری وجود دارند که اصلاً پیشنهاد میکنند که بهخاطر پول و ثروت عاشق کسی بشوید، پس این موضوع نمیتواند پیام نهایی را بهدرستی منتقل کند. البته جذابیت سریال باعث میشود که بیان این پیام و پیامهای دیگری که در ادامه به آن اشاره میشود، به هیچ عنوان مخاطب را دلزده نکند و به اصطلاح داستان شعارزده و تکراری جلوه نکند.
اما به راستی دور از انصاف است که بخواهیم نقاط قوت بسیاری را که این مجموعه تلویزیونی داشت، نادیده بگیریم.
نکتهی اول در بازی بسیار خوب بازیگران است که از بازیگران توانایی چون مهدی فخیمزاده و فرامرز قریبیان یا دیگر بازیگران دور از انتظار نبود. حتی بازی خانم افسانه پاکرو در نقش عاطفه ـ برخلاف آنکه عدهای از بینندگان آن را غیر واقعی میدانستند ـ بسیار خوب از آب درآمده بود.
عاطفه با دیدن مخالفتهای خانوده و خصوصاً برادر بزرگترش (البته در واقعیت پسر عمویش) و پس از آنکه متوجه میشود که سالهاست پدر واقعیاش را از دست داده و با خانواده عمویش زندگی میکند، بهطور جدی در موضع مخالفت صریح با دیگران قرار میگیرد و از هر کسی که احساس میکند مخالف ازدواج او با مرد مورد علاقهاش است، دوری میکند.
این مخالفتها که در جامعهی امروزی ما حتی به فرار از خانه نیز منجر میشود، دور از انتظار و غیر واقعی نیست. چه آنکه هر کس در سن جوانی باشد یا جوانی را درک کرده باشد، شهوت مال و ثروت دنیوی چیزی نیست که گریبان او را نگرفته باشد و چه خوش سعادت که کسی از این حس پولپرستی مبرا باشد. پس به نظر نیازی نیست که بیش از این از واقعی بودن رفتارهای عاطفه صحبت کنیم.
داستان این مجموعه تلویزیونی نیز بسیار خوب و جذاب انتخاب شده بود و پر بیننده بودن سریال، از نظرسنجیهای ماههای اخیر نیز قابل اثبات بود. منتهی به غیر از آن اشکالی که در بالا در مورد آن صحبت کردیم، مشکل دیگری نیز در این مجموعه وجود داشت.
پایانبندی و نتیجهگیری مسئلهای بود که شدیداً در دام کلیشه افتاده بود و چه خوب بود که نویسندگان این مجموعه با کمی خلاقیت داستان را جور دیگری به اتمام میرساندند. زیرا با اینکه انتهای این سریال تقریباً قابل حدس بود، با یک پایانبندی صحیح میشد بیننده را غافلگیر کرد و برخلاف قسمتهای میانی، قسمت آخر را با این سرعت به اتمام نرساند.
تکیه بر باد به غیر از پیامی که در بالا به آن اشاره شد، پیام دیگری هم داشت که به نظر نگارنده، این کلیشهای شدن پایان داستان به خاطر انتقال مفهوم این پیام هم بوده است. «فرصت بازگشت و توبه» پیامی بود که نویسندگان سعی داشتند در دو قسمت پایانی به آن اشاره کنند. فرصتی که برای هر انسانی در هر لحظه از زندگیاش وجود دارد منتهی اغلب انسانها فرصتی برای استفاده از این «فرصت» پیدا نمیکنند.
تکیه بر باد با استفاده از چند داستان فرعی دیگر مثل داستان زندگی خواهر عاطفه و یا برادرش جذابیت ویژهای به داستان میبخشد و بیننده با نوع دیگری از همین حس جاهطلبی و عاقبت تلخ آن روبرو میگردد. نکتهی مهمی که خوب است علاقمندان به داستاننویسی و فیلمنامهنویسی به آن توجه کنند آن است که استفاده از این پیرنگهای فرعی در کنار پیرنگ اصلی در داستان به هیچ عنوان برای سرپوش گذاشتن بر ضعفهای داستان اصلی نیست. زیرا اول آنکه پیرنگ اصلی با قوت خود پیش میرود و دوم؛ پیرنگهای فرعی بر جذابیت موجود، میافزایند و سوم؛ برای یک مجموعه 30 قسمتی، چندین داستان فرعی در اندازهی داستان اصلی مورد نیاز است.
از بحث داستان که خارج شویم برخی از اشکلات جزئی نیز قابل بیان است. مثلاً طراحی لباس بازیگران با اینکه ما با یک مجموعه تقریباً طولانی طرف بودیم، ثابت و خستهکننده بود. به طور مثال حتی مدل روسری عاطفه، لباسهای دادستان، خانواده و... ثابت و تا انتها بیتغییر بود.
اما در مقابل فیلمبرداری خوب و متناسب با شرایط مختلف داستان بود. حال که صحبت از فیلمبرداری شد، بد نیست در اینجا اشارهی مختصری هم به فیلمبرداری مجموعه تلویزیونی «دیوار» داشته باشیم.
سیروس مقدم که تاکنون مجموعههای تلویزیونی بسیاری را کارگردانی کرده است همچنان درگیر یک نوع فیلمبرداری خاص در کارهای اخیرش میباشد. دوربینی که مشخص نیست از پشت شمشادها یا از روی سقف یا زیر میز دنبال چه چیزی میگردد و قرار است در یک سکانس ساده چه مفهوم خارقالعادهای را به بیننده منتقل کند! اما در مقابل تکیه بر باد فیلمبرداری خوب و قابل قبولی دارد.
نکتهی پایانی در مورد این مجموعهی تلویزیونی اشاره به صحبتهای مقام معظم رهبری در سفر اخیرشان به خراسان شمالی دارد. در بحث سبک زندگی که خوشبختانه هنرمندانی برای ساخت مجموعههای تلویزیونی یا فیلم سینمایی اعلام آمادگی کردند یک مسئله نباید مورد غفلت قرار گیرد. تکیه بر باد اشاره به گرایش به یک سبک زندگی جدید بر مبنای مادیات و تجملات داشت. چیزی که به خوبی در اختلاف زندگی اولیه عاطفه و زندگی با شوهرش نشان داده شده بود.
پس کار در حوزه سبک زندگی چیز عجیب و غریبی نیست و ای کاش نتیجه و خروجی این تلاش دلسوزانه هنرمندان، کارهای کلیشهای و شعاری در نیاید.