کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲۴۹ مطلب توسط «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

۰۵
آبان
اشاره:

تلاش رسانه‌های صهیونیستی و غرب برای نشان دادن چهره‌ای زشت از مسلمانان و ایجاد تنفر از اسلام، پس از ماجرای 11 سپتامبر 2001 وارد مرحله‌ی جدیدی شد. در این راه آمریکا با معرفی القاعده به عنوان الگویی از اسلام و ایجاد حس نفرت به آنان در تلاش بود که موجی از اسلام هراسی را در جهان ایجاد کرده و از گسترش اسلام در اروپا و آمریکا بکاهد. حربه‌ای که هر چند در بعضی از موارد ضربه‌های سنگینی وارد کرد اما در مجموع نتوانست از علاقه و گرایش جهانیان به اسلام جلوگیری کند.

موج گرایش به اسلام آنچنان دولتمردان غربی و صهیونیست‌ها را در فشار قرار داده است که به ابزارهایی چون قرآن سوزی و توهین به پیامبر اسلام نیز متوسل شدند. حال در کنار این اقدامات، ساخت فیلم‌هایی چون سنگسار ثریا، 300، پرسپولیس، فتنه و... را هم بگذارید.

نگارنده با این پیش فرض که این مباحث برای جامعه‌ی دانشگاهی ما مسئله‌ی تازه‌ای نمی‌باشد قصد آن را دارد که گوشه‌ای از اقدامات ضد صهیونیستی ایرانیان را معرفی کند.

در جشنواره‌ی فیلم فجر 2 سال پیش، فیلمی به نمایش درآمد که توجه بسیاری از منتقدان و دغدغه‌مندان دینی را به خود جلب کرد. فیلم بسیار تأثیرگذار «شکارچی شنبه» ساخته‌ی پرویز شیخ‌طادی بدون شک یکی از قوی‌ترین فیلم‌هایی است که جنایات این قوم ظالم را به تصویر می‌کشد. در این یادداشت به بررسی اجمالی ساخت این فیلم و حواشی جالب آن می‌پردازیم.


پرویز شیخ‌طادی کیست؟

پرویز شیخ‌طادی متولد 1340 آبادان است. وی اولین فیلم خود سرزمین پدربزرگ را در سال 77 ساخته است. در کارنامه سینمایی او کارگردانی فیلم‌هایی چون دایناسور، سومین روز پس از مرگ، سینه‌سرخ، پشت پرده مه، روایت سه‌گانه(اپیزود اول، یک آرزوی کوچک)، دفتری از آسمان و شکارچی شنبه به چشم می‌خورد. آخرین ساخته‌ی شیخ‌طادی فیلمی با موضوع دفاع مقدس است که این روزها کار تدوین نهایی آن انجام می‌شود.

این کارگردان با سابقه سینما علاوه بر کارگردانی و نویسندگی، طراحی صحنه و لباس، تدوین، تهیه‌کنندگی، طراحی دکور و بازیگری را نیز در کارنامه درخشان سینمایی خود دارد که به عنوان نمونه می‌توان به طراحی صحنه و لباس فیلم «آژانس شیشه‌ای» اشاره کرد.

 

مشخصات فیلم شکارچی شنبه:

کارگردان: پرویز شیخ طادی

بازیگران: دارین حمسه، آریه سوکیاسیان، علی نصیریان، امیریل ارجمند، مهدی فقیه، محمود راسخ‌فرد و بازیگران کودک محمدجواد جعفرپور و مبینا کریمی

تهیه‌کننده: مؤسسه شهید آوینی

مدیر فیلمبرداری: حسین ملکی

مجری طرح: مصطفی سلطانی

مدیر تولید: مجتبی امینی

مدیر صدابرداری: خسروکیوان مهر

طراح صحنه و لباس: بابک پناهی

طراح گریم: سودابه خسروی

دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز: یعقوب غفاری

جلوه‌های ویژه: جواد شریفی

مکان فیلم‌برداری: 80 درصد فیلمبرداری "شکارچی شنبه" در طی اقامت 25 روز گروه در لبنان فیلمبرداری شده و 20 درصد آن در مناطق مختلفی از ایران نظیر چالوس و تهران انجام شده است.

این فیلم محصول مشترک موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی و سیمافیلم می‌باشد.

 

داستان فیلم:

در یک بندرگاه اسرائیل، زنی یهودی که پس از مرگ همسرش، با یک مرد مسیحی ازدواج کرده است، کودک 8-7ساله خود را درپی اقدامات حقوقی و اصرارهای زیاد پدربزرگش (علی نصیریان) برای مدت کوتاهی به وی می‌سپارد. پدربزرگ کودک که یکی از سران جریان فکری صهیونیسم است در جواب نگرانی‌های مادر، وعده می‌دهد که او یک ماه بیشتر اینجا نمی‌ماند و پس از آن، کودک با اراده خود هرکجا که خواست می‌تواند برود.

این فیلم ماجرای استحاله فکری و ذهنی این کودک و حرکت از فطرت پاک انسانی تا تبدیل شدن به موجودی خشن، خطرناک و خونریز است.

 

تحریف آموزه‌های دینی زمینه‌ای برای انجام جنایت

شیخ‌طادی با اشاره به دغدغه‌های خود برای پاسخ به جنایات صهیونیست‌ها می‌گوید: «10-11 سال پیش، زمانی که اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرده بودند سفری به لبنان داشتم و از همان جا جرقه ساخت این فیلم به ذهنم رسید. در ابتدا تصور می‌کردم که این دشمن صهیونیستی یک کشور صرفاً اقتصادی نظامی است اما وقتی درباره‌ی بنیان‌ها و پایه‌های رژیم اسرائیل تحقیق کردم به این نتیجه رسیدم که ما با یک رژیم و تفکر صرفاً نظامی یا یک حکومت نظامی مصطلح یا عادی و شبیه حکومت‌های غاصب دیگر روبرو نیستیم بلکه با یک تفکر مذهبی و ایدئولوژیک مواجه هستیم که بر اساس باورهای مذهبی‌اش ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی‌اش را چیده است. (خبرنامه دانشجویان ایران 19/8/89)

به گفته‌ی کارگردان این فیلم، رسیدن به لایه‌های پنهان افراطی‌گری‌های یهود محصول گفت‌وگوی او با بسیاری از یهودیان بی‌طرف و بررسی متون و اندیشه‌های اسرائیلی بوده است. وی در نشست بررسی فیلم شکارچی شنبه که در محل خبرگزاری قدس برگزار شد گفت: «مخاطب اصلی من در این فیلم یهودیان هستند که باید بدانند چه طوقی بر گردنشان افتاده و آن‌ها را منفور جهان کرده است... حقیقتاً قوم یهود مورد ظلم عده‌ای شیاد و تندرو مذهبی واقع شده است که با تزریق و تحمیل اعتقادات خود به سربازان، جنایت را در جهان همه‌گیر می‌کنند و در سکوت دنیا دیگران هم به خود جرأت انجام جنایت را می‌دهند.»

بر اساس این گفته‌ها و برخلاف تصور عده‌ای که به بهانه‌ی امکان اعتراض یهودیان ایران مانع اکران این فیلم می‌شدند، شکارچی شنبه بیان‌گر افراطی‌گری‌های عده‌ای از خاخام‌های یهود در اسرائیل است و این مسئله با نگاه تیزبین کارگردان به نحوی به تصویر کشیده شده است که به راحتی می‌توان آن را به افراط و تفریط در هر دین و آیینی تعمیم داد.

شیخ‌طادی در جایی دیگر می‌گوید: «همان طور که می‌دانید برای بررسی هر ایدئولوژی، باید وارد پایه‌های فکری آن ایدئولوژی شویم و ریشه‌های آن را پیدا کنیم. ریشه‌ها معمولاً در جاهایی است که آموزش و فکر تزریق می‌شود و در رژیم صهیونیستی، این مکان فکرسازی جز در مراکز مذهبی، مدارس دینی و دانشگاه‌های آن‌ها نبود، بنابراین هر قدر جلوتر رفتم دیدم که بهترین جایی که می‌شود در مورد این رژیم صحبت کرد مراکز مذهبی آن‌هاست. (خبرگزاری فارس 29/6/90)

در همین رابطه قهرمانی تهیه‌کننده این فیلم می‌گوید: «در جنگ ۳۳ روزه لبنان، صهیونیست‌ها از کودکان یهودی درخواست می‌کردند تا روی گلوله‌های توپ بنویسند «برای بچه‌های فلسطین» و این یعنی ما برای شما آرزوی مرگ و نابودی داریم!» (نشست نقد و بررسی فیلم شکارچی شنبه در فرهنگ‌سرای انقلاب)

 

دفاع از مرزهای فرهنگی کار ساده‌ای نیست

برای ساخت چنین فیلمی مشکلات متعددی پیش آمد که انتخاب بازیگر تنها یکی از آن‌ها بود. در گفت‌وگو با عوامل فیلم سختی‌های ساخت یک فیلم ضد صهیونیستی را می‌بینیم. به طور مثال افراد زیادی که ادعای ضد صهیونیست بودن دارند و حتی قرارداد هم بسته بودند حاضر به همکاری نشدند و دلیل خود را ایجاد مشکل در سفرهای خارجی‌شان می‌دانستند!

اما شیخ‌طادی با اشاره به استقبال بازیگران خارجی از ایفای نقش در این فیلم به خاطر نگارش مستند فیلمنامه می‌گوید: برای اینکه بازیگران خارجی، این فیلم را صرفاً تبلیغاتی یا ناعادلانه و یک جانبه نیانگارند، و همچنین پرهیز از هرگونه تهمت و توهین، تمامی اسناد و وقایع را از درون جامعه صهیونیستی استخراج کردیم و با برداشت از مصاحبه‌ها، فیلم‌ها و مستندهایی که خودشان در ارتباط با آموزه‌های دینیشان ساخته‌اند و با قیاس‌های مداوم  فیلمی کاملا مستند ساخته‌ایم که  تمام اسناد و مدارک آن موجود است.

وی در ادامه می‌افزاید: زمانی که فیلمنامه به شکل حرفه‌ای و  جذاب باشد، بازیگر را جذب می‌کند و بازیگران این فیلم نیز بدون هراس از رژیم صهیونیستی یا هر جای دیگری مباحث و مفاهیم این فیلمنامه را بررسی کردند و چون در زمان ساخت این فیلم مرتباً جنایات رژیم صهیونیستی و فتاوای علمای دینی آن‌ها مانند مجاز بودن کشتن کودکان و سرقت اعضای بدن مسلمانان تکرار می‌شد نیاز به توضیح بیشتر ما نبود و بازیگران نیز با مشاهده این اسناد به حرکت و نگاهشان ایمان می‌آوردند و استقبال می‌کردند. (نشست بررسی فیلم شکارچی شنبه در خبرگزاری قدس)

شیخ‌طادی در مورد نگارش فیلمنامه می‌گوید: نخست باید دشمن را شناخت، در این زمینه اطلاعات خوبی در کشور وجود داشت اما صرف دشمن‌شناسی نمی‌توانستم فیلمنامه‌ای منصفانه بنویسم چرا که ما باید خودمان را جای یک خاخام بگذاریم و ببینیم که چه تصمیمی می‌توانیم بگیریم، جایی که قاتل آدم‌ها بر اساس ایدوئولوژی خود قتل‌‌های عجیب غریب انجام بدهد، باید حتماً جای وی قرار می‌گرفتیم و این کار از لحاظ روحی کار بسیار سخت و بدی بود، البته چاره‌ای نبود، نمی‌توانستیم بدون این روش، آن را درک کنیم. البته چنین شرایطی برای بازیگران ما نیز ایجاد شد، گرچه انتقال اطلاعات در مدت زمانی کوتاه، به دلیل حجیم بودن تحقیقات سخت بود اما ضروری بود چرا که تمامی عوامل باید به این باور می‌رسیدند که قرار است چه کاری انجام دهند. (خبرگزاری فارس 29/6/90)

این کارگردان در بخش دیگری از اظهارات خود در خبرگزاری فارس می‌گوید: از موضوع و یک وظیفه به یک قصه رسیدن کار سختی است، اما با تمام سختی ما تلاش کردیم این هدف محقق شود، همان‌طور که می‌دانید یک کشور دارای مرزهای جغرافیایی و فرهنگی است و اگر بگوئیم تنها مرزهای جغرافیایی آن مهم است به خطا رفته‌ایم و ما دچار بحران شده و مدیریت این شرایط هم، چیزی جز مدیریت بحران نخواهد بود. بنابراین باید بگویم متأسفانه مرزهای فرهنگی ما رها شده و در معرض تاخت و تاز قرار گرفته است.

نگارنده در صحبت‌های دیگری که با عوامل فیلم داشته است (مثلاً با بابک پناهی طراح صحنه و لباس فیلم) به نکات جالب توجه دیگری هم می‌رسد که به دلیل اطاله‌ی کلام از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم.

 

بعدنوشت1: باز بودن نظرات برای این پست آزمایشی است. ببینیم بعضی ها جنبه دارن نظر خصوصی اینقدر ندن!

بعدنوشت2: اگر آقای شیخ طادی اجازه بدهند پشت پرده عدم حمایت بعضی ها! از فیلم شکارچی شنبه را منتشر خواهم کرد.



  • سید مهدی موسوی
۲۶
مهر
فیلم شکارچی شنبه از 20 مهر ماه 90 در تهران اکران شد و هفته آینده به بقیه شهرستان هایی که نرفته است، می رود.
هفته آینده با گزارشی در مورد شکارچی شنبه بروز خواهم کرد.

مطالب مرتبط:
نمایش "طالبانیزم" قوم پیامبرکش در "شکارچی شنبه"

شعر این هفته برای اونهایی که پیغام پسغام فرستادن!


موج می‌داند ملال عاشق سرخورده را
زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را

در امان کی بوده‌ایم از عشق، وقتی بوی خون
باز، وحشی می‌کند باز ِ کبوتر خورده را؟

مرگ از روز ازل با عاشقان هم‌کاسه است
تا بلرزاند تنِ هر شام ِ آخر خورده را

خون دل‌ها خورده‌ام یک عمر و خواهم خورد باز
جام دیگر می‌دهندش جام دیگر خورده را

شعر شاید یک زن زیباست، من هم سایه‌اش
می‌کند مشغول خود، هرکس به من برخورده را

-شعر از مژگان عباسلو


بعد نوشت1: خانم عباسلو قول مطلبی را دادن که ان شاء الله این هفته به دستمان خواهد رسید. ببینیم آمریکا چه خبر است...

  • سید مهدی موسوی
۱۳
مهر
مدت زیادی است که در اینجا مطلبی ننوشته ام، البته متن هایی است در نشریات که منتظر چاپ آنها و انتشار در این وبلاگ هستم. دیشب شعر زیبایی از دوست بسیار خوبم سید وحید سمنانی که بی صبرانه منتظر دیدار مجدد ایشان هستم را می خواندم. گفتم بد نیست برای اعلام زنده بودن هم یک پستی منتشر کنیم. (کسی که حال ما را نمی پرسد...) این شعر را هم همین جوری گذاشتم فکر نکنید مناسبتی داره ها!!!

پلکی بزن! شکفتن خورشید خانه کو؟

تقریر کن! ادامه‌ی مشق شبانه کو؟

باران تویی، بهانه تویی، من درخت لال

تا برگ برگ از تو بگویم بهانه کو؟

حسی غریب حال مرا زیر و رو نکرد

بر گونه‌هام نم نم خیس ترانه کو؟

من موج گمشده که به ساحل نمی‌رسم

برپا می‌ایستم که ببینم کرانه کو؟

این چشم‌ها دلیل، دو مصرع برای عشق

دیگر نپرس پس غزل عاشقانه کو؟

دیشب سکوت خانه پر از پرسش تو بود

می‌گفت و می‌شنید که خورشید خانه کو؟

---- سید وحید سمنانی

  • سید مهدی موسوی
۰۷
شهریور

اول مطلب قبلی را خونده باشید!

گفتم این هفته بدجور دل آشوبه گرفتم... امروز فعلا 2 تا چشمه اش را دیدم:

گفتم که دیروز نزدیک بود تصادف کنم، امروز صبح زود که با موتور می رفتم، دیدم از جلو یه سگ غول بیابونی مثل سگ داره میاد طرفم، از بغلش با چنان سرعتی فرار کردم که توی مسابقات موتورسواری هم اینجوری نمی رونند، خیلی باحال بود نه؟! کلی با داداشم خندیدیم.

اما اتفاق دوم، چند دقیقه پیش رفتم توی کوچه یه سری به موتورم بزنم، خدا لعنتش کنه اون آدم...

رفتم توی کوچه می بینم باک موتور را با مخلفاتش بلند کردند!!! داداشم هی می گفت موتور می بری سر کار مواظب باش، قفلش کن به میله ای چیزی که نندازن توی وانت و ببرن، یا بذار تو که نتونن باکش را خالی کنن، نگو دزدها آش را با جاش بردند... خدا...

گفتم این هفته بدجور دل آشوبه دارم... خدا بخیر کنه...

  • سید مهدی موسوی
۰۶
شهریور

سلام

بعدنوشت 1: می‌پرسید «مگه تو چیزی هم نوشتی که حالا می‌گی بعدنوشت»، می‌گم: خیلی وقت‌ها یه سلام خشک و خالی و البته مهربانانه خیلی حرف‌ها داره که توی 4 ساعت فک زدن هم نمی‌شه اون‌ها را گفت. چه دوستانی که همین سلام خشک و خالی را هم از آدم دریغ می‌کنند. کلی انرژی صرف کنی که به دوستی که ناخواسته ازت دلگیر شده حالی کنی که بابا تقصیر من نبود، غلط کردم اشتباه کردم اما به خرجش نره که نره و دوستی هم که سال به سال جواب پیامک‌هات را هم نمی‌ده، چه برسه به اینکه پیامک بزنه و دردناک‌تر از همه اینکه وقتی به یک نفر پیامک می‌زنی جواب بده: «شما؟»

بعدنوشت 2: اصلا نمی‌دونم این کلمه بعدنوشت را کدوم آدم ناحسابی‌ای توی دهن ما انداخت، اصلا از کجاش درآورده بود، نفهمیدیم... ولی همچین بدم نیست (با لهجه قمی بخونید: «ولی همچی بَدُم نی»)

بعدنوشت 3: دو روز پیش برای خودم با صدای بلند روی موتور آواز می‌خوندم، آهنگ «دلیل بودن» از آلبوم «دیگه مشکی نمی‌پوشم» رضا صادقی بود:

....

میخوای باور کنی یا نه می‌خوام باور کنم هستی

یه جورایی تو رویای همین که دل به من بستی

میخوام این مهر دیوونه بمونه روی پیشونیم

بذار باور کنه دنیا من و تو تو یه زندونیم

دیگه خسته‌تر از اونم بگم تنهامو میتونم

نه عشقم من کم آوردم سر از پا مو نمی‌دونم

میخوام که فک کنی بچم، بهانه گیرم و لجباز

تو این پایان بی‌رویا خیالت باشه یک آغاز

چشمتون روز بد نبینه... سر پیچ، موتور سر خورد و من نقش بر زمین شدم... خیالتون راحت. خدا را شکر چیزیم نشد... اما یک وقت فکر ناجور هم در مورد ما نکنید، بابا همین‌جوری برای خودمون می‌خوندیم، چی کار کنیم که این خواننده‌ها فقط عشقولانه می‌خونن؟! مخصوصاً آقا رضای گل که خیلی دوستش دارم...

بعدنوشت 4: امروز با داداشم بعد از سحر می‌رفتیم جایی، دوباره سر یه پیچ دیگه یه موتور که با سرعت زیاد خلاف می‌اومد نزدیک بود بزنه به ما، یا شایدم ما بزنیم به اون، قبلش زیر لب داشتم آیه الکرسی می‌خوندم، قلبم وایساد، تا برسیم به مقصد نفهمیدم از سرمای اول صبح بود یا ترس که پاهام داشت می‌لرزید...

بعدنوشت 5: از دیروز تا حالا دوباره دل آشوبه گرفتم... وقتی اینجوری می‌شه یه اتفاقی می‌افته...

بعدنوشت 6: آدم تولد بهترین دوستش باشه امروز، از یک هفته قبل بشینه فکر کنه چی باید هدیه بده، آخرش هم شب تولدش که دیشب باشه با خواندن 4-5 تا کتاب شعر با چند تا پیامک تبریک بگه و کلک قضیه را بکنه... نه نمی‌شه... به دلم نچسبید...

بعدنوشت 7: چند روزی هست که شدیداً هوس کردم مثل وبلاگ قبلی‌ام «پس از طوفان» بازم «روزنوشت» بنویسم یا مثل همین تیتر امروز، یه چیزی تو مایه‌های احساس روزانه و گاهاً جملاتی که آدم نمی‌فهمه از کجا اومد... جملات کوتاهی که مثل سلام اول ما به اندازه‌ی یک کتاب حرف برای گفتن دارند... پس منتظر بخش جدید این وبلاگ هم باشید که ان شاء الله همین هفته راه می‌افته...

  • سید مهدی موسوی
۲۸
مرداد

همیشه همین‌طوری بوده، وقتی به خودت میای که... وقتی به خودت میای که می‌بینی 18 روز از ماه رمضان گذشته و تو یک خط قرآن هم نخواندی... این فهمیدن هم به این سادگی‌ها که فکر می‌کنی نیست...

تولد امام حسن(ع) که می‌گذرد یک خوشحالی عجیب و ناشناخته‌ای تو را می‌گیرد که: «ماه رمضون هم افتاد توی سرازیری و چشم به هم بگذاریم عید فطر هم می‌رسه و از شر این روزه گرفتن خلاص می‌شیم... بابا چقدر گشنگی و تشنگی؟ 16 ساعت توی یک روز...» البته یک کم از حرفی که زدی خجالت می‌کشی اما وقتی اسم عید فطر را توی ذهنت مرور می‌کنی، این بار قاطعانه حرف خودت را تکرار می‌کنی: «اصلاً از اسمش معلومه... *عید فطر* عید به خاطر اینکه از دست یک ماه روزه گرفتن خلاص شدیم، اگه از رفتن ماه رمضون ناراحت بودیم که نمی‌گفتیم عید، می‌گفتیم عزا یا یک چیزی تو همین مایه‌ها... اصلاً حرام بودن روزه‌ی عید فطر هم به خاطر همین چیزهاست دیگه...»

تولد امام حسن(ع) که می‌گذرد، از گوشه و کنار صدای گریه و زاری هم کم‌کم بلند می‌شود... شب نوزدهم در راه است...

اصلاً از بحث شهادت مولا هم بگذریم، ماه رمضان و گرسنگی مگر مهلت فکر کردن به شهادت و گریه و زاری هم برای ما می‌گذارد... حالا حاجی هم هی بالای منبر از شب قدر بگوید، اینکه یکی از شب‌های نوزدهم، بیست و یکم یا بیست و سوم رمضان شب قدر است و روایت شده است اگر توی این شب‌ها آمرزیده نشدی باید منتظر شب قدر سال بعد باشی مگر اینکه روز عرفه، صحرای عرفات از خدا بخواهی تا بیامرزدت... حالا چه عجله‌ای، اصلاً کی می‌ره این همه راه... صحرای عرفات... نشد می‌مونه واسه سال بعد... وقت برای مردن زیاده، کی توی این زمونه حال مردن داره...

***

تولد امام حسن(ع) که می‌گذرد تازه می‌فهمی که شیطان هم در این ماه همچین توی غل و زنجیر نبوده، خوب توانسته تو را از یاد ماه رمضان غافل کند... اما وقتی شب نوزدهم می‌رسد یک جور دیگر دوست داری با خدا معامله کنی... دوست داری چند روزی را حتماً آدم خوبی باشی، چون قرار است یک سال از زندگی‌ات را توی شب قدر بنویسند... یعنی یک سال دیگر...

این روزها یا بهتر است بگویم این شب‌ها پای تلویزیون می‌نشینی و از شبکه دو، حرم آقا امیرالمؤمنین را تماشا می‌کنی، چه خاطره‌های ماندگاری که هیچ وقت از ذهنت پاک نخواهند شد... زیارت که می‌خواندی فقط به «امین الله» اکتفا می‌کردی تا برای بقیه روز انرژی داشته باشی که... بگذریم که آن روزها را الان بدجوری خراب کردی...

تولد امام حسن(ع) که می‌گذرد غم بزرگی سراسر وجودت را می‌گیرد... دیگر فرصت زیادی نمانده است...

بارها گفته‌ام

دریا عاشق که شد

تهی شد از همه‌ی ماهی‌ها و خیال‌هایش

جز توفان مهیب انتظار...

هنوز دریا همان است

ماهی کوچک اما

برگشته از راه دریا

و دل سپرده به تنگی کوچک

که روزی از دست پیرزنی خواهد افتاد

(مرده‌های حرفه‌ای – علی محمد مودب)

 

  • سید مهدی موسوی
۱۵
مرداد
دو سال از حضور دکتر حسینی در سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت دهم می‌گذرد. دو سالی که خوشبختانه سیاست‌های دولت نیز رنگ و بوی فرهنگی به خود گرفت و اقدامات قابل توجهی برای ارتقای سطح فرهنگ و اندیشه‌ی ایرانی در جامعه و معرفی فرهنگ ایرانی – اسلامی به سایر ملت‌ها صورت گرفت. نکته‌ی مورد بحث بخش چشمگیری از سیاست‌های فرهنگی وزارت ارشاد دولت دهم است که در حوزه‌ی سینما متمرکز و گاهاً به جنجال‌های عجیبی در سطح رسانه‌ها منجر شدند.

هر کدام از برنامه‌های وزارت ارشاد از سوی عده‌ای از اهالی سینما مورد انتقاد قرار گرفت و این به نظر طبیعی می‌رسد که همواره نمی‌توان نظر مثبت همه‌ی سینماگران را نسبت به یک موضوع جلب نمود.

در این دو سال طرح‌های خوبی چون حمایت از بخش‌های فرهنگی در سراسر ایران و تشکیل سازمان سینمایی و... شروع به کار نمودند که بررسی میزان موفقیت آن‌ها فعلاً مورد بحث ما نمی‌باشد.

شب گذشته یکی دیگر از این طرح‌های سینمایی با نام «طرح اکران فیلم‌های با مخاطب خاص» در برنامه‌ی هفت مورد نقد و بررسی قرار گرفت. صحبت‌هایی که به مشاجره‌ی مهمان برنامه با یکی از مسئولان حوزه هنری نیز منجر شد.

  • سید مهدی موسوی
۱۵
مرداد
توهین به اسلام و دادن نسبت‌های ناروایی چون خشونت، بی‌عدالتی و تحجر به مسلمانان، اقدام امروز و دیروز و بعد از انقلاب اسلامی دشمنان نیست که این دهن‌کجی‌ها به دینی که نوید عدالت‌گستری آن را تمام ادیان الهی پیشین داده‌اند از همان اوایل ظهور اسلام در عربستان شروع شده بود؛ منتهی ابزارهای آن روزبه‌روز پیشرفته‌تر شدند تا به قرن کنونی رسیدند.

ظهور سینما و همه‌گیرشدن این رسانه در سرتاسر جهان برخی از این معاندان و کافران را برآن داشت تا با زبانی دیگر با ادیان الهی به مبارزه بپردازند. زبانی که رنگ و لعاب بهتری داشت و مخاطب برای دریافت مفاهیم و پیام‌های آن به سواد چندانی نیاز نداشت.

قصد طولانی کردن نوشته و صحبت در مورد توانایی‌های این رسانه نیست. هر چند که هنوز هم گروه‌های تاثیرگذار و مرجع مثل برخی از مراجع و مجتهدان، یا برخی از مسئولان متدین و قضات مسلمان انقلابی نه تنها به سینما نمی‌روند بلکه در مورد محتوای فیلم‌های روز نیز چیزی نمی‌دانند. پس تعجبی هم ندارد که این افراد به ندرت و فقط موضع‌گیری‌هایی در مورد برنامه‌های تلویزیون داشته باشند.
  • سید مهدی موسوی
۲۲
تیر

شعبان که به نیمه نزدیک می‌شود، دلت تالاپ تالاپ شروع به زدن می‌کند و خاطرات آن روزها یکی یکی برایت دست تکان می‌دهند. – البته بعضی از آن‌ها برایت زبان هم درمی‌آورند- اصلاً خود خاطره از همین امروز، روز تولد حضرت علی اکبر شروع می‌شود. خوشحال و خندان از اینکه چند ساعت دیگر می‌توانی غم دوری چندین و چند ساله را تمام کنی، یک جورهایی قلقلکت می‌دهد، اما خوشحالی‌ات چند ساعتی بیشتر طول نمی‌کشد و ترسی عجیب سراسر وجودت را می‌گیرد... نکند... نه امکان ندارد...

به مرز مهران که می‌رسی، ناگهان تمام نقشه‌هایت نقش برآب می‌شوند و از همه طرف اعتراض‌ها به سوی تو که به‌زور مدیر کاروانت کرده‌اند سرازیر می‌شود. پدر، مادر، برادر، خواهر و هزار فامیل دیگر زائر که هیچ کدام را هیچ وقت ندیده‌ای، اما انگار فقط و فقط تو را مقصر می‌دانند.. اصلاً انگار این بسته شدن مرز هم کار تو است، انگار یادشان رفته است که ویزای انفرادی را خودشان قبول کرده‌اند.

اما تو کاری به این حرف‌ها نداری، یک جورهایی خودت را قایم می‌کنی و سعی می‌کنی از هر راهی که ممکن است کاروان را از مرز رد کنی، اما... اما نه بستن مرز بر روی کاروان‌های حج و زیارت که 20:30 هم پخش می‌کند، مشکلت را حل می‌کند، نه رایزنی‌های پشت پرده و روی پرده و زیر پرده با فرمانده پاسگاه مرز مهران... تنها کسی که راه را باز می‌کند خود آقاست... آن هم نه به دست تو که با دعای عجیب و دل‌های صاف کاروانیان که توی امامزاده حسن مهران اتاق گرفته‌اند و یک جورهایی بست نشسته‌اند برای رفتن.

شعبان که به نیمه نزدیک می‌شود، دلت تالاپ تالاپ بالا و پایین می‌رود. حالا دو روز بالا و پایین چه فرقی می‌کند، چه سیزدهمی که کاروانیان تا نیمه‌های شب عزاداری می‌کنند و صبح روز بعدش مرز را به روی کاروان شما باز می‌کنند و چه هفدهم ماه که روز تولدت است...

حالا من هر چه بگویم سیزده و هفده عجیب توی وجود من رمز و راز دارند باز هم تو باور نداری... شاید 17 را قبول کنی اما 13 را نه؛ که تو هیچ وقت نخواسته‌ای رمز و راز 13 را برایت فاش کنم...

صبح چهاردهم راه می‌افتی اما آنقدر اذیتت می‌کنند که دم غروب وارد عراق می‌شوی، آره خنده‌دار است وقتی فاصله‌ی 100 متری را توی 10 ساعت طی کنی و باز هم آنقدر خوشحال باشی که خستگی سفر و 4 روز پشت مرز خوابیدن و نماز روی صندلی اتوبوس و هزار هزار مسئله‌ی دیگر را فراموش کنی...

شب نیمه شعبان در راه نجف، سال بعد در راه مشهد و سال بعدش در راه قم... اما امسال چطور؟

شعبان که به نیمه نزدیک می‌شود، دلت تالاپ تالاپ منتظر یک اتفاق جدید است...

یک بار

دری ممنوع را گشودی

از دهلیزهای تو در تو گذشتی

به نهری رسیدی

عقابی تو را ربود به جزیره‌ای برد

روزی بادبانی از افق طلوع کرد

سفینه‌ای تو را به ستاره‌ای برد پر از لبخند

اکنون دری دیگر

به وسوسه باز می‌شود

وارد می‌شوی

و نمی‌دانی که خارج شده‌ای

(عمران صلاحی – کنار می‌رود مه)

شعبان که به نیمه نزدیک می‌شود، دلت دوباره هوایی می‌شود... اما نمی‌دانی که جای این نقطه‌چین‌های نوشته‌هایت را چه چیزی باید پر کند...

 

  • سید مهدی موسوی
۱۶
تیر

رشد روز افزون جوامع بشری در حوزه‌های مختلف علوم نظری و عملی در سال‌های اخیر و تغییر سبک زندگی بیشتر انسان‌ها به نوعی که آن را به اصطلاح غلط مدرن نامیدند، نتوانست از احساس نیاز این موجود دوپا به معنویت خواهی بکاهد. گواه روشن این مدعا گسترش خودکشی‌ها و بیماری‌های روحی و روانی در سراسر دنیا بود که به نوعی به کشورهای اسلامی نیز در سطحی نازل‌تر سرایت نمود. به طور کلی غفلت از هر بعدی از ابعاد وجودی، رشد و ترقی انسان را ناموزون می‌کند.

به اقتضای بازار گرم معنویت‌خواهی، عرفان‌های جدید نیز پا به عرصه ظهور نهادند که می‌توان آن‌ها را در دو گروه عرفان‌های قدیمی و کهن مثل بودایی و هندو و آیین‌های نوظهور تقسیم‌بندی نمود. البته معنویت‌گرایی نوپدید درونمایه‌ای شرقی دارد که با قالبی نو و مدرن عرضه شده است.

در جلد سوم کتاب «روش نقد»، تعریف خاصی از عرفان آمده است:

«در تمام ادیان هند و بودایی و زردشتی و مسیحی، به یک نقطه مشترک و حلقه رابطی برخورد می‌کنیم که در تمام این‌ها جریان دارد و با تمام این‌ها همراه است، می‌توانیم این حلقه را عرفان یا تصوف بنامیم. شاید این جامع مشترک، بخاطر اشتراک در زمینه‌ها و حادثه‌هایی است که همراه این مکتب‌ها و مذهب‌ها، نمودار گردیده‌اند.»

دین شناسان، محققان و برنامه‌ریزان فرهنگی یک کشور، از جمله افرادی هستند که باید رابطه‌ی بین فطرت و مکاتب جدید را بخوبی دانسته و با دلایل منطقی شبهات موجود را پاسخ گویند. موسسان و مبدعان این عرفان‌ها در بیشتر موارد از دادن پاسخ صحیح و دقیق عاجز می‌مانند؛ آیت الله سید محمد صادق بنی حسینی در جلد دوم کتاب ادیان و مذاهب جهان دادگاه علیمحمد باب را می‌آورد، دادگاهی که در آن باب از پاسخ دادن به بیشتر سوالات عاجز و ناتوان بوده و همین امر یکی از دلایل محکومیت وی به اعدام بود.

پیدایش این عرفان‌های سکولار، دو علت اصلی داشت؛ یکی بحران عاطفی و بحران معنویت در غرب و دیگری بروز نهضت‌های دینی، بویژه انقلاب ایران در شرق. غرب که نمی‌توانست جلوی گسترش دین را بگیرد، ابتدا به سراغ بودیزم که درونگرا و سکولار است رفت، اما آداب قدیمی آن را تغییر داد.

راه شناخت تفاوت بین معنویات جدید و اصیل:

1) توجه به مبانی فکری آن دو؛ فرقه‌های اومانیستی برخلاف معنویت دینی که خدا محور هستند،‌ اومانیستی می‌باشند. این فرقه‌ها 4 محور دستیابی به توانایی‌های روح و قوای باطنی، شادی و شاد زیستن، آرامش و درمان را به عنوان اهداف اصلی خود قرار داده‌اند. اما نکته جالب توجه در آن‌ها صحبت از توانایی‌های انسان است، نه قرب به خداوند.

2) معنویات نوپدید سکولار و در نتیجه اباحی‌گرا هستند و به هوادارانشان آزادباش می‌دهند؛ یعنی تو از هیچ خط قرمزی و از هیچ لذتی منع نمی‌شوی. برخلاف عرفان‌های دینی که باید و نباید دارند.

3) فرقه‌های معنویت‌گرای نوپدید اغلب انسان را از تفکر منع می‌کنند. به عنوان مثال اوشو فکر را بزرگ‌ترین نیرنگ و حقه می‌داند و یا پائولوکوئیلو می‌گوید برای رسیدن به سعادت باید از دام فکر کردن رهید. اما معنویت دینی سفارش اکید به تفکر می‌کند، چون سلاح سالک را ذکر می‌داند و ذکر که یعنی به یاد آوردن، ریشه در تفکر دارد. (الا بذکر الله تطمئن القلوب)

دنیای غرب برای رساندن بشر به آرامش 3 تجربه را آزمایش کرده است که در هر سه یک قدر مشترکی را می‌بینیم و آن فکر نکردن است:

نخست آنکه به دنبال الکلیسم رفت، ولی مشکل آن مست شدن و خراب‌کاری‌های بیشتر بود. دوم اعتیاد را گسترش داد که آرامش بیشتری ایجاد می‌کند و سوم مدیتیشن یا TM را پیشنهاد کرد. البته ممکن است این مورد آخر آسیب الکل و مواد مخدر را نداشته باشد اما دقیقا با خالی کردن ذهن همراه است. یعنی «فکر نکن تا آرام شوی!»

اما سوال اصلی اینجاست که این عرفان‌ها با این مبانی سکولار و اومانیستی چطور توانستند در جامعه ما نفوذ کنند؟ برای رسیدن به این هدف آن‌ها سعی در از بین بردن دافعه کردند یعنی اولا خود را پلورالیستیکال معرفی کردند و ثانیا گفتند نه تنها ما بلکه شما هم دینی پلورالیستی دارید. بعد از رسیدن به این هدف آن‌ها شباهت‌های خود با دین اسلام را نشان دادند؛‌ که نمونه آن تفسیر به رای قرآن است. و در آخر آموزه‌های عرفان دینی را با تعالیم خودشان تلفیق کردند، یعنی هم دعا می‌خواندند و هم مدیتیشن می‌کردند.

اگر بخواهیم معنویت دینی را مدیریت کنیم نیاز به 3 پارامتر کلیدی داریم:

الف) لزوم مخاطب‌شناسی در ارائه عرفان ناب اسلامی امری است اجتناب‌ناپذیر که تخطی از آن مشکلاتی جدی در برقراری ارتباط موثر با نسل امروزی ایجاد می‌نماید. معنویت‌های نوظهور با آنکه ساختار، اهداف و محتوای مناسبی ندارند ادبیات سهل و دل‌پذیری دارند، که آشنایی با روش‌های آنان، پژوهشگران را در بازخوانی و بازتولید عرفان اسلامی کمک می‌کند. بطور مثال رمان‌های پائولوکوئیلو بعد از انجیل، پرتیراژترین کتاب در غرب است که متاسفانه در ایران هم تیراژهایی صدهزارتایی دارد.

ب) ابزار مهم دیگر در رد این عرفان‌های کاذب، شناخت نقاط ضعف، کژی‌ها و کاستی‌های آنان است. یعنی ما باید تفاوت‌ها را بازگو کنیم تا حقه استفاده از مشابهت‌ها از بین برود.

ج) نهادینه کردن تفکر در جامعه.

بر خلاف بعضی از رسم و رسومات جدید، شاید پاره‌ای از اعتقادات انسان‌ها، همچون آنی‌میسم یا ارواح پرستی برای ما خنده‌دار باشد ولی در برخی دیگر در صورت آگاهی نداشتن از جنبه‌های مختلف یک آیین و مسلک شاید براحتی آن را پذیرفته و به اجرا در بیاوریم، کما اینکه خیلی از این عرفان‌ها رنگ و بوی اسلامی نیز به خود گرفته‌اند. در این میان مسئولان فرهنگی کشور باید بیش از پیش به مقابله با این جریان‌های انحرافی بپردازند که روز به روز هم مریدان بیشتری پیدا می‌کنند.

منابع مورد استفاده در این پژوهش:

کتاب ادیان و مذاهب جهان به تالیف آیت الله بنی حسینی

کتاب‌های «روش نقد» علی صفایی حائری

کتاب جریان شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور

مصاحبه مرکز هم‌اندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی با حجت‌الاسلام شریف‌زاده مدیر گروه اخلاق و عرفان پژوهشکده فرهنگ و اندیشه اسلامی.

 

بعدنوشت1:

پرنده

بی خیال از هر چه صیاد بود

پر کشید در اوج آسمان

در اوج یک خیال شیرین

آنجا که هر روز چه در بیداری و چه در خواب می‌دید.

شکارچیان اما

از این همه بی‌باکی گنجشک،

انگشت حیرت به دهان گرفتند و هیچ نگفتند.

دو مرغ عاشق در آسمان خیال اوج می‌گرفتند

هر چند که بی‌بال و پر بودند ...

(خیال پر کشیدن - سید مهدی موسوی در جمعه شبی بارانی و نمناک – 4/11/87)

 

  • سید مهدی موسوی