همین جوری... محض دلتنگی
چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۴ ق.ظ
مدت زیادی است که در اینجا مطلبی ننوشته ام، البته متن هایی است در نشریات که منتظر چاپ آنها و انتشار در این وبلاگ هستم. دیشب شعر زیبایی از دوست بسیار خوبم سید وحید سمنانی که بی صبرانه منتظر دیدار مجدد ایشان هستم را می خواندم. گفتم بد نیست برای اعلام زنده بودن هم یک پستی منتشر کنیم. (کسی که حال ما را نمی پرسد...) این شعر را هم همین جوری گذاشتم فکر نکنید مناسبتی داره ها!!!
پلکی بزن! شکفتن خورشید خانه کو؟
تقریر کن! ادامهی مشق شبانه کو؟
باران تویی، بهانه تویی، من درخت لال
تا برگ برگ از تو بگویم بهانه کو؟
حسی غریب حال مرا زیر و رو نکرد
بر گونههام نم نم خیس ترانه کو؟
من – موج گمشده – که به ساحل نمیرسم
برپا میایستم که ببینم کرانه کو؟
این چشمها دلیل، دو مصرع برای عشق
دیگر نپرس پس غزل عاشقانه کو؟
دیشب سکوت خانه پر از پرسش تو بود
میگفت و میشنید که خورشید خانه کو؟
---- سید وحید سمنانی
فهمیدیم که زنده ای
دعا کن ما هم زنده شیم!
کربلانامه و پریشانیات سوغاتیه دلمونه و اسه دلای محب حسین
یا علی