کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲۴۹ مطلب توسط «سید مهدی موسوی» ثبت شده است

۱۵
مهر

ملاحظه کردید که همگی این روش‌ها، روش‌هایی پیش گیرانه بودند، حال برای مواردی که قدرت پیش‌بینی و انرژی لازم برای حل مشکلات در ما وجود ندارد، چند جایگزین تنبیه قابل استفاده در لحظه‌ی مورد نظر ذکر می‌شود.

 

جایگزین‌های تنبیه:

 

1) راه مفید بودن را تذکر دهید.

 

2) عدم تایید شدید خود را نشان دهید. (بدون حالت تهاجمی)

 

3) انتظارات خود را بیان کنید.

 

4) چگونگی اصلاح امور را به کودک نشان دهید.

 

5) حق انتخاب بدهید.

 

6) عمل کنید.

 

7) اجازه دهید کودک عواقب رفتار ناشایستش را تجربه کند. (همان ص 115)

 

وقتی مشکلی ادامه می‌یابد، معمولا می‌توانیم نتیجه بگیریم که پیچیده‌تر از آن است که در ابتدا به نظر می‌رسید. برای حل این مشکل به مهارت پیچیده‌تری نیاز است.

 

گام اول: درباره‌ی احساسات و نیازهای کودک صحبت کنید.

 

گام دوم: درباره‌ی احساسات و نیازهای خودتان صحبت کنید.

 

گام سوم: کنکاش مشترکی برای یافتن راه حل قابل قبول طرفین انجام دهید.

 

گام چهارم: بدون ارزیابی کردن، تمام ایده‌ها را یادداشت کنید.

 

گام پنجم: درباره‌ی پیشنهادهایی که دوست دارید و آن‌هایی که دوست ندارید و آنچه که می‌خواهید عمل کنید، تصمیم بگیرید.(همان ص 124)

 

وقتی کودک می‌بیند که شما چقدر به احساسات و نظرات او اهمیت می‌دهید او نیز به نظرات شما اهمیت داده و متوجه اشتباهات خود می‌شود و واکنش متقابل و دفاعانه در مقابل دستورها و فشارهای شما انجام نمی‌دهد.

  • سید مهدی موسوی
۱۴
مهر

یک داستان واقعی:

 

یک داستان واقعی از زبان مادری که روش‌های اصولی را در تربیت کودک به کار برده است:

 

«من و شوهرم، فرزندمان "جیسون" و خواهر بزرگ‌ترش "تسلی" را به بازدید موزه تاریخ طبیعی بردیم. ما واقعا از این بازدید لذت بردیم و بچه‌ها هم رفتار بسیار خوبی داشتند. وقتی هنگام خروج از موزه به فروشگاه اجناس کادویی رسیدیم، جیسون 4 ساله برای داشتن یک یادگاری از موزه بسیار بی‌تابی می‌کرد. بیشتر اشیای آن فروشگاه قیمت بسیار بالایی داشتند. سرانجام یک مجموعه کوچک سنگ برای او خریدیم ،اما او برای داشتن یک دایناسور داد و فریاد کرد. سعی کردم به او بفهمان تا همین جا هم ما بیش از حد پول خرج کرده‌ایم. پدرش از او خواست دست از نق‌زدن بردارد و به آنچه برایش خریده‌ام راضی باشد. با این حرف، جیسون شروع کرد به گریه کردن. شوهرم از او خواست گریه کردن و رفتار بچه‌گانه‌اش را کنار بگذارد، ولی جیسون خودش را روی زمین انداخت و با صدایی بلندتر گریه کرد. همه به ما نگاه می‌کردند. من بسیار شرمنده شده بودم. بعد از مدت کوتاهی، نمی‌دانم این فکر چگونه به خاطرم رسید که قلم و کاغذی از کیفم بیرون بیاورم و شروع کنم به نوشتن. جیسون پرسید چه کار می‌کنم. جواب دادم: "دارم می‌نویسم جیسون آرزو می‌کند دایناسور داشته باشد." او به من خیره شد و گفت: "همین طور یک هرم ... یکی از اهرام مصر." نوشتم: "... و یک هرم" از کار بعدی جیسون نیز گیج و متحیر شدم، چون او به طرف خواهرش که جریان را تماشا می‌کرد، رفت و گفت: "لسلی! تو چه می‌خواهی؟ یه مامان بگو تا برای تو هم یادداشت کند." باور می‌کنید که جریان به همین جا خاتمه پیدا کرد و جیسون با آرامش به خانه برگشت! از آن روز به بعد، بارها این ایده را به کار برده‌ام. هرگاه با جیسون به فروشگاه اسباب‌بازی می‌رفتم و او مرتبا اسباب‌بازی‌هایی را به من نشان می‌داد، قلم و کاغذی بیرون می‌آوردم و تمام آن‌ها را در "فهرست آرزوها"ی او یادداشت می‌کردم. به نظر می‌آمد این کار او را ارضا می‌کند. معنی کار من این نبود که مجبور بودم امام این چیزها را برای او بخرم، البته مگر در مواردی خاص مثل تولد و غیره. حدس می‌زنم آنچه جیسون درباره این "فهرست آرزوها" دوست داشت این بود که من نه تنها می‌دانستم او چه می‌خواست بلکه به اندازه‌ای برایم اهمیت داشت که آن‌ها را یادداشت کنم.» (کلیدهای گفتن و شنیدن با کودکان و نوجوانان ص 59).

  • سید مهدی موسوی
۱۳
مهر

بخش دوم: هوش و تفاوت‌های فردی

 

مسئله‌ای که لازم دیدم در مورد آن بحث شود مسئله‌ی هوش افراد است که جزو مسائل مطرح در یک خانواده است. تعریف کردن هوش به نحوی که مورد قبول همه قرار گیرد کار سخت و دشواری است؛ زیرا تاکنون تعریف‌هایی که برای هوش آورده شده‌اند نتوانسته‌اند نظر همه را جلب کنند و هر کس برای خود تعریفی ارائه می‌کند. در بیان غیر علمی در مکالمات روزمره براحتی از این کلمه برای تحسین دیگران و یا تحقیر و سرزنش آنان استفاده می‌گردد.

 

معمولا ما در زندگی روزمره کسی را با هوش می‌نامیم که در تحصیل موفق باشد، مسائل را خوب و سریع حل کند، با موقعیت‌های تازه سازگار شود، مسائل پیچیده را به وضوح بیان کند، بصیرت داشته باشد و ... بنابراین، باید قبول کنیم که هوش در تمام رفتارهای ما حضور دارد. به این ترتیب، هوش باید دارای یک ویژگی کلی و خاص باشد تا بتواند با همه‌ی موقعیت‌ها سازگار شود. سازگاری هوش با موقعیت‌های مختلف، تا اندازه‌ی زیادی، به میزان آن بستگی دارد که معمولا به کمک آزمون‌های هوشی اندازه‌گیری می‌شود و به صورت ضریب هوشی(بهر هوشی) بیان می‌گردد. (تفاوت‌های فردی کودکان ص 154)

  • سید مهدی موسوی
۱۱
مهر

مقاله‌ای که در اینجا آن را مشاهده می‌کنید، مقاله‌ای بود که سال گذشته برای درس اخلاق استاد اسماعیلی آن را نوشتم و استاد لطف کردند و آن را تایید نمودند. حال این مقاله را برای علاقه‌مندان به این مباحث در این وبلاگ درج می‌کنم. امیدوارم که مورد پسند شما واقع گردد.

فهرست کلی سرفصل‌ها و بخش‌های داخلی این پژوهش را پس از اتمام پست‌های درج شده در وبلاگ که فکر می‌کنم به 6 پست برسد، به صورت لینک مستقیم به آن سرفصل‌ها درج خواهم نمود. پس اولین قسمت از آن را ببینیم:

----------------

مقدمه:

آرزوی همه‌ی پدران و مادران است که فرزندانی با شخصیت و با شعور تربیت کنند و آن‌ها پس از رسیدن به سن جوانی و استقلال برای خود کسی باشند و این محقق نمی‌شود مگر با تربیت صحیح و سالم فرزندان و همچنین ایجاد محیطی بدور از تنش‌ها و اضطراب‌های موجود در جامعه. به عبارت واضح‌تر کانون خانواده باید محیطی امن و قابل اعتماد برای فرزندان و حتی پدر و مادر باشد و آن‌ها به سوی این پناهگاه روی بیاورند و سعی کنند شادی‌هایشان را با خانواده‌ی خود تقسیم کنند و غم‌های یکی از اعضا را غم‌های خود بدانند و سعی در برطرف کردن آن داشته باشند.

برای رسیدن به این اهداف پدر و مادر باید از همان ابتدای تولد فرزندشان این بار سنگین تربیت را به دوش کشیده و به طرز صحیح او را پرورش دهند. حال منظور ما از تربیت چیست؟ بگذارید از بزرگان کمک بگیریم؛ استاد علی صفایی حایری(عین- صاد) بیان زیبایی در مورد تربیت دارند:

«مرادم از تربیت، از آهن، ماشین ساختن است، و از بشر، "آدم" آفریدن! آدم، کسی است که بر تمام استعدادهایش مدیریت و رهبری دارد و به آن‌ها جهت می‌دهد. مرادم از انسان رشد یافته، موجودی است که از سطح "غریزه" بالا آمده و در حدّ "وظیفه" و "انتخاب" زندگی می‌کند.» (نامه‌های بلوغ ص 8)

آشنایی با اصول و روش‌های تربیتی اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، بگونه‌ای که سهل‌انگاری در اجرای صحیح این اصول تمام آرزوهای یک پدر و مادر را به باد می‌دهد. بسیاری از پدران و مادران شکایت می‌کنند که فرزندشان آدم کلّه شق و یک دنده‌ای است و زیر بار حرف‌های ما نمی‌رود و هر چه بیشتر به او فشار می‌آوریم وضع بدتر می‌شود و هزار گله و شکایت دیگر. اما آیا این پدران و مادران از خود پرسیده‌اند که چه اصول و روشی را در تربیت بکار برده‌اند؟ این پژوهش تا حدودی به این پرسش و پرسش‌هایی از این قبیل پاسخ داده است. بد نیست در این جا سری هم به کتاب آئین دوست‌یابی دیل کارنگی بزنیم. ایشان در این کتاب از روش‌های دوست‌یابی و تسخیر دل دیگران سخن می‌گویند که بعضی از اصول و روش‌های آن را فقط به صورت تیتروار می‌آورم:

  • سید مهدی موسوی
۳۱
شهریور

در این پست برخلاف پست های قبلی و قولی که برای نوشتن یک مقاله در مورد استخاره داده بودم، به معرفی کتابی در این موضوع بسنده می کنم. ان شاء الله که مسمر ثمر واقع شود.

نام کتاب: کند و کاوى درباره استخاره و تفال ناشر: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى

نویسنده: ابوالفضل طریقه دار نوبت چاپ: پنجم/1379

قطع: رقعى شمارگان: 3000 نسخه

قیمت: 8500 ریال تعداد صفحه: 216

بخشی از این کتاب را با هم بخوانیم:

 


 

خردورزى

یکى از نعمتهاى بزرگى که خداوند متعال به بشر ارزانى داشته «عقل‏» است. انسان با چراغ عقل مى‏تواند راههاى تاریک زندگى را به سهولت طى کند و از خطرگاههاى آن به سلامت‏بگذرد. هر کس که این چراغ را در خود فروزان نگه داشت دنیا و آخرت او روشن و پرفروغ است. در قرآن، سفارش زیادى به بارورى عقل و هم بهره‏ورى از آن شده است; در این کتاب عظیم، بدترین موجودات آنانند که اندیشه‏گر نیستند:

«ان شر الدواب عندالله الصم البکم الذین لایعقلون‏». (1)

اساسا یکى از علل مهم بعثت پیامبران نیز همین بوده است که عقلهاى آدمیان را شکوفا سازند و دفینه‏هاى آن را استخراج کنند;

چنان که امام على‏علیه السلام مى‏فرماید: «و یثیروا لهم دفائن العقول; (2) پیامبران آمدند تا گنجهاى پنهانى عقلها را آشکار سازند.»

تکیه بر عقل و استفاده از این چراغ روشنى بخش، تا آن حد پراهمیت است که در شرع هم یکى از منابع استنباط احکام به شمار مى‏رود و رابطه تنگاتنگى میان آن دو برقرار است; تلازم بین عقل و شرع با این قاعده مشهور بیان شده است: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع; هر چه را عقل بدان حکم کند شرع نیز حکم خواهد کرد.»

  • سید مهدی موسوی
۱۹
شهریور

سلام... سلام... سلام...

خاطرات اردوی جهادی بسیج دانشجویی دانشگاه سمنان هم منتشر شد، برای مطالعه ی آن کافیست بر روی لینک زیر کلیک نمایید.

کویرنشین

دست محمدرضای گلم درد نکنه که واقعا گل کاشتند.

  • سید مهدی موسوی
۱۸
شهریور

مرد، خسته از یک روز بلند

کیسه‌ای در دست

و کلاهی بر سر

وارد آن خانه‌ی کوچک شد

کار هر روزش بود

کارگری در یکی از آن برج‌های بلند

همان‌ها که مهندس آن را آسمان خراش می‌نامید!

و چه زیبا و مناسب بود این اسم

خانه‌ای که آسمان خدا را خراش می‌دهد

...

آن مرد آمد

آن مرد با کیسه‌ای از سر کار آمد

آن مرد خسته بود

خسته ...

دخترک دفترش را گشود

کار هر روزش بود

املایی که خودش به خودش می‌گفت!

  • سید مهدی موسوی
۱۶
شهریور

وقتی که برای اولین بار تو را دیدم

ناخودآگاه، لیوان از دستم به زمین افتاد

روی قالی

ردی از آب روان جاری شد

دیدنی بود آن روز ...

روی تکه‌تکه‌ی آن شیشه‌ها،

عکس زیبای تو را می‌دیدم

دست بردم تا که بردارم تو را

اما

مادرم سراسیمه رسید

باز که نگاه کردم

نه تو بودی و نه عکسی روی آن لیوان

  • سید مهدی موسوی
۱۴
شهریور

نویسنده با یک وبگردی چند دقیقه‌ای توی وبلاگ همسایه‌ها و غیر همسایه‌ها، وقتی مطمئن می‌شود که هنوز کسی در مورد شب‌های قدر، مطلب خاصی ننوشته، این بار پیش دستی می‌کند و هنوز 3-4 روز از ماه رمضان نگذشته درباره‌ی شب نوزدهم می‌نویسد.

نیمه‌ی سنتی مغزش یک بارک اللهی می‌گوید و از این همه انتظار برای شب‌های قدر کلی خر کیف می‌شود. اما نیمه‌ی مدرن مغز نویسنده، یک خنده‌ی تمسخر آمیزی می‌کند و می‌گوید:

- هه هه هه! 3 ساله که داری وبلاگ نویسی می‌کنی، وبلاگ‌های قبلی را که به هر بهانه‌ای بود یا حذفشان کردی یا مفت مفت دادی به رفقات، حداقل حساب نکردی که چقدر پول کارت اینترنت و گاهی کافینت دادی و چقدر وقت حروم کردی تا تایپ کنی و هزار تا چقدر دیگه ... حالا هم دلخور نشو، این هم روشیِ برای جذب مخاطب، برای آن که بگویی من اولین نوشته را برای شب قدر ماه رمضان امسال توی اینترنت نوشتم! اما اصلا به درک، من که مطمئن هستم به سال نرسیده این وبلاگ را هم مثل بقیه

نیمه‌ی سنتی که تا حالا ساکت مانده بود و به مزخرفات نیمه‌ی مدرن گوش می‌کرد، با عصبانیت می‌گوید:

- اولا عوض کردن وبلاگ‌ها همه‌اش تقصیر خود تو است که راه به راه از گروهی بودن 2 وبلاگ آخری ایراد می‌گرفتی و single … single می‌کردی، دوما قرار بود این مطلب در مورد شب نوزدهم ماه رمضان باشد، نه وبلاگ و وبلاگ بازی. ثالثا نویسنده این وبلاگ دیگه خودش طوفان دیده هست، دوست داره پس از طوفان را بنویسد نه قبل طوفان را، چهارما

نیمه‌ی مدرن دیگه مهلت نمی‌دهد و هلپی می‌پرد وسط که:

- حرف شما صحیح، اگر بخواهیم از منظر مانیفیسم و هرمنوتیک به این قضیه نگاه کنیم ...

نویسنده که حوصله‌ی سخنرانی‌های تکراری نیمه‌ی مدرن مغزش را ندارد و از بکار بردن مانیفیسم به جای اومانیسم او خنده‌اش گرفته است، کیبورد، ببخشید صفحه کلید رایانه‌اش را جلو می‌کشد و شروع به نوشتن می‌کند.

  • سید مهدی موسوی
۱۴
شهریور

سلام. امروز که داشتم پیغام‌های خصوصی و غیر خصوصی دیروز و پریروز را می‌خواندم به چند تا شبهه در ذهن خوانندگان مواجه شدم. که بد ندیدم برای آنکه دیگر سوالی اینچنینی مطرح نشود، پیش دستی کنم و جواب آن را یکباره بدهم.

در مورد مطلب "یک پیاله سیرابی" باید بگویم این مطلب داستانی بلند و دنباله دار است و من تا آنجا که امکانش باشد، سعی می‌کنم برای هر قسمت کمی خلاصه‌تر بنویسم که قابل خواندن برای همه باشد و حوصله‌ی خواننده سر نرود؛ اگر طولانی شد شما به بزرگواری خودتان ببخشید. در مورد سمنان قبول شدن "حسن" هم باید بگویم چون با محیط این شهر آشنایی بیشتری دارم و حتی با رشته‌ی او که خودم آن را در دانشگاه می‌خوانم خو گرفته‌ام، صلاح را در این دیدم که اگر این شرایط برای "حسن" باشد، بهتر بتوانم در مورد او توضیح دهم. ضمنا من روزانه هستم نه شبانه(زیاد هم فرقی نمی‌کند، مگر در پرداخت هزینه‌ی کمتر). در مورد سیگاری بودن پسر هاشم آقا نیز بگویم که حرف و حدیثی باقی نماند... نمی‌گذارید که، قسمت بعدی که قرار است بنویسم در مورد او است ... آنجا توضیح می‌دهم که چون هاشم آقا سیگاری است، پس اشکالی پیش نخواهد آمد که پسرش هم براحتی اهل سیگار شود ... پس قرار نیست هر که بچه‌ی طلاق بود سیگاری شود... قبول؟!

باز هم خوشحال خواهم شد که نظرات شما را در این وبلاگ مشاهده کنم. دلگرمی خوبی برای نوشتن است.

به امید دیدار

یا علی مدد

  • سید مهدی موسوی