نویسنده با یک وبگردی چند دقیقهای توی وبلاگ همسایهها و غیر همسایهها، وقتی مطمئن میشود که هنوز کسی در مورد شبهای قدر، مطلب خاصی ننوشته، این بار پیش دستی میکند و هنوز 3-4 روز از ماه رمضان نگذشته دربارهی شب نوزدهم مینویسد.
نیمهی سنتی مغزش یک بارک اللهی میگوید و از این همه انتظار برای شبهای قدر کلی خر کیف میشود. اما نیمهی مدرن مغز نویسنده، یک خندهی تمسخر آمیزی میکند و میگوید:
- هه هه هه! 3 ساله که داری وبلاگ نویسی میکنی، وبلاگهای قبلی را که به هر بهانهای بود یا حذفشان کردی یا مفت مفت دادی به رفقات، حداقل حساب نکردی که چقدر پول کارت اینترنت و گاهی کافینت دادی و چقدر وقت حروم کردی تا تایپ کنی و هزار تا چقدر دیگه ... حالا هم دلخور نشو، این هم روشیِ برای جذب مخاطب، برای آن که بگویی من اولین نوشته را برای شب قدر ماه رمضان امسال توی اینترنت نوشتم! اما اصلا به درک، من که مطمئن هستم به سال نرسیده این وبلاگ را هم مثل بقیه
نیمهی سنتی که تا حالا ساکت مانده بود و به مزخرفات نیمهی مدرن گوش میکرد، با عصبانیت میگوید:
- اولا عوض کردن وبلاگها همهاش تقصیر خود تو است که راه به راه از گروهی بودن 2 وبلاگ آخری ایراد میگرفتی و single … single میکردی، دوما قرار بود این مطلب در مورد شب نوزدهم ماه رمضان باشد، نه وبلاگ و وبلاگ بازی. ثالثا نویسنده این وبلاگ دیگه خودش طوفان دیده هست، دوست داره پس از طوفان را بنویسد نه قبل طوفان را، چهارما
نیمهی مدرن دیگه مهلت نمیدهد و هلپی میپرد وسط که:
- حرف شما صحیح، اگر بخواهیم از منظر مانیفیسم و هرمنوتیک به این قضیه نگاه کنیم ...
نویسنده که حوصلهی سخنرانیهای تکراری نیمهی مدرن مغزش را ندارد و از بکار بردن مانیفیسم به جای اومانیسم او خندهاش گرفته است، کیبورد، ببخشید صفحه کلید رایانهاش را جلو میکشد و شروع به نوشتن میکند.