جشن کمربند
جشن کمربند
«زمان ، زمانهی جنگ و نامردی است ، ظلم و بیعدالتی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه ؛ ای بابا ما که نخواستیم یک متن سیاسی بنویسیم ، برو عموجون ، از حرفهای قلمبه سلمبه اصلا خوشم نمیآید ... »
این حرفها را من نمیگم ، یکی از قربانیان حادثه میگه ، که خاطرات خودش را به صورت یک کتاب چاپ کرد.
بگذارید قسمتی از کتاب اون بی جنبه را با هم بخوانیم :
«... من یک دانشجو هستم یک دانشجوی فعال توی دانشگاه سمنان ، که کارهای سیاسی ، فرهنگی و ... جزء فعالیتهای غیر درسی من است ...
ساعت 10 شب بود که گفتم یک سری به بچههای اتاق ]...[ بزنم ببینم چه خبره ، رفتم تو ، دیدم بچههای اتاق آرام آرام میخندند و پچپچ میکنند ؛ به من گفتند: تو آدم فعالی هستیها! گفتم خوب آره ، چطور مگه؟! گفتن آره همان و حمله کردن اونها به طرف من همان ؛ من را گرفتند خواباندند وسط اتاق ، اولش پاهایم را با کمربندی بستند و خوب محکمش کردند ، بعدش مجری حکم (به گفتهی خودشان) آقای ]...[ آمد جلو ، با کمربندی که دستش بود سه تا ضربهی جانانه حوالهی ما کرد ؛ آخ نگو که چه دردی داشت ، حالا میفهمم این خلاف کارها چی میکشند ، بابا اتاق اینها از زندان گوانتانامو هم بدتره! یک وقت هوس نکنید برید اون جا! ... ما را میگی مات و مبهوت نشسته بودیم کف اتاق ، یک نگاه به پاها ، یک نگاه به اونها ، نه! ما که از این تریپها با اینها نداشتیم؟! مجری حکم رفت طرف برد اتاق (sms های اتاقی) یک صفحه را باز کرد و شروع کرد به خواندن حکم:
«بسمه تعالی
جناب آقای ]...[
نظر به وظایف و فعالیتهای شما در دانشگاه سمنان و از آنجا که شما مسئول و پاسخگوی کارهای خود اولا در پیشگاه الهی و پس از آن در برابر دانشجو و دانشگاه میباشید ، شورای سیاست گزاری اتاق ]...[ در جلسهی مورخ 26/3/1386 تصمیم به آگاه نمودن و تذکر به شما دوست گرامی در مورد کارهایتان گرفت. لذا با توجه به قانون فلک کردن اتاق ]...[ شما مشمول این قانون گردیدید.
امید است پس از اجرای حکم هر چه بهتر و موفقتر به کار خود ادامه دهید و بدانید که در صورت سهلانگاری عذاب خدا بسی سنگینتر خواهد بود. ضمنا مسئول پیگیری و اجرای حکم جناب ]...[ نیز با توجه به اساسنامهی داخلی اتاق و همچنین خنک شدن دل شما در تاریخ 2/4/86 راس ساعت 11 شب فلک میگردد. لطفا برای حضور در این مراسم در برگهی نظر خواهی در مورد اتاق ثبت نام نمایید.
تبصره 1: این حکم فقط یک بار برای هر نفر اجرا میگردد.
تبصره 2: از شروع اذان تا نیم ساعت پس از آن کار تعطیل است و مصونیت قضایی وجود دارد.
(هدف ما جز رضای خداوند نمیباشد)
27/3/1386
شورای سیاست گزاری خارجی اتاق ]...[»
ما را میگی نزدیک بود شاخ در بیاریم ، عجب آدمهای خشنی ، فقط یک جا اون تاریخ و ساعت را یادداشت کردم تا بیام و تلافی کنم.
... امروز 2/4/86 ساعت ... ، همه جمع شدهاند ، حدود 20-25 نفر ، گفته بودند این جلسه به پاس زحمات بی دریغ و بی شائبهی دوست عزیزمان آقای ]...[ برگزار میگردد که با تلاشهای شبانه روزی خود گامی در جهت امر به معروف و نهی از منکر برداشتهاند.
همه خوشحال و سرمست از اجرای حکم ، حتی خود طرف هم میخندید (معلومه وقتی از قشر زجر کشیده و مظلوم نباشه باید هم بخنده) ، در را هم قفل کرده بودیم که کسی بیرون نره ، صبر کردیم تا دقیقا ساعت اجرای مراسم برسه ، طرف را آوردیم و پایش را از نردبان تخت بیرون کردیم و با کمربند محکم بستیم ، گفته بودند اگه طرف قاطی کنه کسی طرفدارش نیست تازه اگه چهارشنبه باشه که بدتر ... خلاصه آمادهی اجرای مراسم بودیم ، بدبخت اولین ضربه را که خورد ، شروع کرد به داد و فریاد ، ضربههای بعدی بود که پشت سر هم فرود میآمد. شور و شعفی به پا شده بود که بیا و ببین ... واقعا خستگی این ترم را درکردیم.»
تا اینجای داستان را خواندید ، اما بگذارید ماجرا از اول برایتان تعریف کنم.
ماجرا از اوایل سال تحصیلی (مهرماه) که با چند نفر از بچههای باحال اتاق گرفته بودیم شروع شد ، یکی از بچهها بعضی اوقات شاخ و شونه میکشید که میام و با کمربند سیاهتون میکنم ها! آقا این شد یک قانون برای اتاق: هر کی مخالف آیین نامهی داخلی اتاق عمل کنه فلک میشه. جالبه که تعداد ضربهها را هم نوشته بودیم. گذشت و گذشت تا آخر سال ، که یک فکری به ذهنمون رسید ، گفتیم بیاییم و یک کار جالب انجام بدهیم ، اون روزها روزهای امتحان هم بود ، هم تفریح بود ، هم خالی کردن عقدهی امتحانها!
هر شب چند نفر را فلک میکردیم ، حکمی را هم که خودم نوشته بودم برایشان میخواندیم ، اما این قدرها هم من نامرد نبودم ، اولا که بعد از اجرای حکم از قربانی یک پذیرایی مفصل هم میکردیم و ثانیا گفته بودم برای اینکه تلافی کنید و من را هم قصاص کرده باشید ، توی این تاریخ هر کی اومد که اومد ، اگر هم نیامد دیگه بخشیده منو! همون طور هم شد.
گفتم بی خیال بابا ، همون جشن پتوی خودمان ، البته یکی از اهدافمون این بود که چون جشن پتو خیلی خطر داره (همه میریزن روی طرفی که زیر پتوست و میزنندش) جشن پتو را به جشن کمربند تغییر بدهیم. البته اگر بتونیم اون را به صورت ملی همه جا پخش کنیم (در اردوهای کشوری) که چه بهتر ، یک کار فرهنگی در سطح ملی کردهایم.
لذا نیازمند یاری سبزتان هستیم.