کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینمای ایران» ثبت شده است

۲۶
بهمن

توضیح: این مطلب روز گذشته در سایت دیدبان منتشر شد.

اشاره:

در بحث جریان‌شناسی سینما همواره با دو مقوله «سیاست‌گذاران» و «سینماگران» روبرو هستیم. "مخاطبان و تماشاگران سینما" گرچه جزو اصلی چرخه صنعت سینمایی می‌باشند اما تأثیر آنها بر این صنعت، غیر مستقیم و بر اساس میزان فروش محاسبه می‌شود. لذا تأثیرگذاری مستقیم و عاملیت با دو مقوله فوق‌الذکر یعنی "سیاستگذاران و سینماگران" است. با مروری بر تاریخ 34 ساله‌ی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، می‌توانیم به راحتی تأثیر سیاست‌های کلان دولت‌ها در حوزه سینما را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.

گرایش فیلم‌سازان به موضوعی خاص در جامعه متأثر از پارامترهای بسیاری است که یکی از آنها سرمایه‌گذاری‌های دولتی و فیلم‌های سفارشی است. تجربه نشان داده است که محصول نهایی یک پروژه سینمایی لزوماً در چارچوب سیاست‌های سرمایه‌گذار نیست. به عنوان مثال می‌توانیم فیلم‌های توقیف‌شده‌ی برخی از مراکز دولتی از جمله حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، شهرداری و نیروی انتظامی را مثال بزنیم.

در نگاه جزیی‌تر می‌توانیم تأثیر سیاست‌های دست‌اندرکاران جشنواره بر سینما را نیز مثال بزنیم. این مسئله از آنجا قابل اثبات است که انتخاب‌های جشنواره فیلم فجر و عدم پذیرش فیلم‌هایی که با سیاست‌های جشنواره هم‌خوانی ندارد، تأثیر مستقیمی بر مطرح شدن یا طرد شدن فیلم‌ها در نگاه عمومی جامعه داشته است. همین اعتراض سینماگرانی که فیلم آنها به جشنواره راه نیافته است، یا در بخش مسابقه مورد بی‌مهری هیات داوران قرار گرفته است، نشانی از اهمیت برگزاری جشنواره دارد.

در این یادداشت کوتاه سعی داریم با مروری بر فیلم‌های سی و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، این جشنواره را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. بدیهی است تحلیل پیش رو به هیچ عنوان نمی‌تواند به عنوان بررسی عملکرد یک ساله‌ی سینمای ایران تلقی شود. زیرا همان‌طور که پیش‌تر به آن اشاره کردم، مسئولین هر جشنواره‌ای تلاش می‌کنند حتی‌الامکان از اکران فیلم‌های مسئله‌دار و ایجاد جو رسانه‌ای منفی بعد از آن جلوگیری کنند.

نگارنده با مشاهده‌ی تمام فیلم‌های بخش «نگاه نو»، «سودای سیمرغ» و «خارج از مسابقه» سعی دارد تا نگاه «سیاست‌گذاران» و «سینماگران» این دوره جشنواره را تحلیل و بررسی نماید.

  • سید مهدی موسوی
۰۶
دی

«یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» دومین تجربه‌ی منوچهر هادی در مقام کارگردانی یک فیلم سینمایی است. اولین فیلم سینمایی او «قرنطینه» و سومین فیلم، «دنیای پر امید» (که امسال در جشنواره فیلم فجر اکران خواهد شد) از دیگر کارهای وی می‌باشد. سریال پر مخاطب «خداحافظ بچه» نیز که یکی از کارهای تلویزیونی ایشان می‌باشد، در ماه رمضان امسال از شبکه سوم سیما پخش شد.

«یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» داستان پرکشش و جذابی دارد که به تاکید کارگردان در صورتی که به دیالوگ‌های آن در زمان دیدن فیلم توجه نشود، پیام نهایی و داستان بخوبی برای بیننده روشن نخواهد شد.

منوچهر هادی دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز «چهارشنبه سوری» نیز بوده است و با توجه به نوع داستان و محتوای فیلم در حال اکرانش که در ادامه به آن می‌پردازیم، بعضی‌ها وی را متهم به کپی‌برداری از اصغر فرهادی و فیلم «درباره‌ی الی» او می‌کنند. اما آیا وجود این مسئله در آثار آقای هادی صحت دارد؟ آیا در صورت صحت این موضوع، اشکالی متوجه آقای هادی است؟ در ادامه‌ی این یادداشت به این مسائل نیز خواهیم پرداخت.

 


  • سید مهدی موسوی
۰۴
دی

میزگردی با عنوان «تحلیل اکران فیلم‌های پاییزی» در برنامه‌ی هفت جمعه 1 دی ماه، با حضور مسعود فراستی و امیر قادری برگزار شد که در این یادداشت، بررسی و تحلیلی بر صحبت‌های مطرح شده در آن خواهیم داشت.

بحث اصلی این میزگرد که اختصاص به جایگاه مخاطب در سینمای ایران داشت وارد بحث خصوصی‌سازی و ممیزی در سینما شد. به نظر نگارنده این جمله‌ی مسعود فراستی که «ما نمی‌توانیم بگوییم فیلمی می‌سازیم که ارزش‌ها را مطرح می‌کند اما مخاطب ندارد. چون ما داریم سلیقه خودمان را به جای سلیقه مخاطب تحمیل می‌کنیم» یکی از مهم‌ترین نکات کلیدی در این صحبت‌ها بود. این مسئله از دو منظر قابل بررسی است:

اول آنکه ما سینماگرانی داریم که با دغدغه‌های دینی و اعتقادی فیلم‌های با محتوای بسیار خوب و بدون فرم سینمایی می‌سازند و نفروختن فیلم را به عدم حمایت موسسات و مراکز فرهنگی! ربط می‌دهند. چرا که همان کسانی که بودجه‌ی هنگفتی برای تولید یک فیلم پرداخت می‌کنند، متأسفانه گاهی انگیزه‌ای برای تبلیغات و فروش همان فیلم ندارند و خود سینماگر نیز با اعتقاد به اینکه «ما باید از جاذبه‌ی کاذب سینما عبور کرده و به فرم سینمایی خودمان برسیم»، بدون در نظر گرفتن جایگاه مخاطب در همین سینما، فیلم تولید می‌کنند. البته این مسئله جاذبه نیاز به بررسی در یادداشتی دیگر دارد که بعداً به آن خواهیم پرداخت.


  • سید مهدی موسوی
۳۰
مهر

* این مطلب به سفارش سایت خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شده است:

بوسیدن روی ماه سومین تجربه همکاری مشترک همایون اسعدیان و منوچهر محمدی در مقام کارگردان و تهیه‌کننده می‌باشد. هر چند به زعم نگارنده فیلمی چون «ده رقمی» ـ با اینکه به مذاق بعضی‌ها خوش نیامد ـ هم یک سر و گردن از آثار سخیف و بی محتوای به اصطلاح طنز امروزی بالاتر بود، هر دو فیلم «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» در جایگاه فیلم‌های خوب و با ارزش سینمای ایران قرار می‌گیرند.

 بانک جامع اطلاعات سینمای ایران (سوره سینما) در مورد این دو سینماگر با تجربه می‌گوید:

«همایون اسعدیان متولد 1337 اصفهان، فارغ التحصیل سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک است. وی فعالیت هنری را سال 1353 با ورود به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و با شرکت در کلاس های آموزش فیلمسازی و ساختن فیلم‌های 8 م.م آغاز کرد و فعالیت در سینمای حرفه‌ای را از سال 1365 با فیلم «دبیرستان» به عنوان عکاس تجربه کرد.» و «منوچهر محمدی متولد 1335 آبادان، فارغ التحصیل جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است. وی فعالیت سینمایی را سال 1358 آغاز کرد. از فعالیت‌های او می‌توان به تهیه تولید سریال‌های متعدد تلویزیونی، فیلم‌های کوتاه، مستند و سینمایی، مدیرعامل خانه سینما، تأسیس مؤسسه «فرادین»، مدیریت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مدیریت گروه‌های تولیدی در تلویزیون اشاره کرد.»

طرح اولیه داستان «بوسیدن روی ماه» از منوچهر محمدی و فیلم‌نامه نهایی کار همایون اسعدیان می‌باشد.

 

بوسیدن در یک کلمه

با وجود گذشت بیش از 20 سال از جنگ، دو زن سالخورده شنبه‌ی اول هر ماه، برای گرفتن خبری در مورد فرزندانشان به بنیاد شهید می‌روند تا اینکه پیکر یکی از شهدا پیدا می‌شود. اما مادر او به واسطه دلایلی که در فیلم به آن اشاره می‌شود، سعی می‌کند این شهید را با نام فرزند دوست دیرینه‌اش فروغ معرفی کند. داستان این فیلم درباره‌ی دو مادر است. مادرانی که سال‌هاست انتظار بازگشت فرزندشان را می‌کشند.

«بوسیدن روی ماه» به شدت در یک فضای ایرانی و گرم سیر می‌کند و از این منظر دست کمی از فیلم «طلا و مس» ندارد. هر چند که فیلم گوشه‌هایی از زندگی امروزی را نیز به تصویر می‌کشد (مانند رفتار جوان‌ها و اتفاقات داخل شهر) اما روح ایرانی بودن و فضای صمیمیت فیلم، بر این موارد سایه می‌اندازد.

طراحی صحنه ـ خصوصاً داخل خانه ـ از المان‌های یک خانه‌ی قدیمیِ ایرانی حکایت می‌کند. چه آنکه محبت‌های احترام سادات به فرزندانش ـ مثل آماده کردن غذا برای سفر بچه‌ها و... ـ این حس مادرانه را بیش از پیش گسترش می‌دهد.

اگر بخواهیم «بوسیدن روی ماه» را در یک کلمه خلاصه کنیم، باید بگوییم «مادر». «مادر»ی که در شکاف بین نسل گذشته و نسل امروز، برتری‌های خودش را به اثبات می‌رساند و ذهن بیننده را درگیر این تفاوت بین نسلی می‌کند. بنابراین بوسیدن روی ماه فیلم با موضوع شهدا نیست بلکه در مورد مادران شهید است.

 

روی ماهش را ببوس

برتری‌های نسل گذشته در رفتارهای انسانی کاراکترها و تفاوت نمای داخلی خانه و نمای شهر خود را نشان می‌دهد. پیرنگ اصلی داستان با پیدا شدن پیکر یکی از شهدا شروع می‌شود و در کنار این پیرنگ، داستان‌هایی فرعی شکل می‌گیرند.

نگار دختر جوانی که علاقمند به پسری می‌باشد در انتهای یکی از پیرنگ‌های فرعی دچار تغییر و تحول می‌شود. اما این داستان فرعی سعی در بیان چه نکته‌ای دارد؟ بگذارید تمام رفتارهای درون فیلم را از دیدی مادرانه بنگریم.

مادر نگار فردی به شدت سخت‌گیر است که البته از دروغ گفتن هم ابایی ندارد. همین رفتارهای سخت‌گیرانه سبب می‌شود که نگار به بهانه‌ی درس خواندن و البته برای آنکه راحت‌تر بتواند با پسر مورد علاقه‌اش ارتباط داشته باشد، به خانه احترام سادات (مادر بزرگش) می‌رود. اما رفتار مادر بزرگ پس از فهمیدن این موضوع چگونه است؟ رفتار وی از دو جنبه قابل بررسی است.

اول آنکه فهمیدن این رابطه زمانی است که احترام سادات پسری را در کوچه می‌بیند و بعد پی به ماجرا می‌برد. پس از این نظر که چرا احترام سادات در مقابل تلفن‌های نگار سخت‌گیری نمی‌کند و فقط تذکراتی را در مورد زیاد خندیدن و سنگین رفتار کردن و با ادب بودن می‌دهد، نمی‌توان او را محکوم به بی‌تفاوتی در مقابل این رفتار زشت دختر در رابطه با یک نفر دیگر کرد. چه آنکه پس از دیدن پسر، ابتدا از او می‌خواهد که به پدر و مادرش سلام برساند (تاکید بر جایگاه والدین) و دوم آنکه رفتارهای فرزندان شهیدش را در زمان جوانی و عاشق بودنشان پر رنگ می‌کند. (یکی از تفاوت‌های نسل گذشته و نسل امروز)

اما سوالی که فیلم به آن جواب نمی‌دهد این است که چرا مادربزرگ اقدامی عملی در این رابطه انجام نمی‌دهد؟ یک پاسخ آن است که داستان اصلی ما چیز دیگری است نه یک داستان عاشقانه، و دوم آنکه تغییر رفتار دختر در انتهای فیلم، نشانه‌ای از تاثیر رفتارهای مادربزرگ بر او می‌باشد.

نگار نماینده بخشی از جامعه امروزی است با بخشی از خوبی‌هایی که فراموش کرده است. اما به نظر جواب چند سوال ناتمام در انتهای این پیرنگ فرعی به عهده‌ی بیننده گذاشته می‌شود:

1) آیا مادربزرگ در قبال نوه‌اش، وظیفه خود را تا انتها انجام داد؟

2) آیا عکس‌العمل رفتارهای والدین باعث ایجاد رابطه دختر و پسر شده است؟

بگذارید به پیرنگ اصلی بازگردیم. احترام سادات پس از آنکه متوجه می‌شود فروغ به دلیل بیماری خاصی که دارد، عمر چندانی نخواهد داشت، تصمیم می‌گیرد فرزند شهیدش را به جای فرزند فروغ معرفی کند و در این راه با مشکلاتی روبرو می‌شود که داستان «بوسیدن روی ماه» را شکل می‌دهند.

در این بخش از داستان با تفاوت دیگری از نسل گذشته با نسل امروز مواجه می‌شویم. «حاج آقا مصطفوی» که زمانی طولانی در بنیاد شهید بوده است، رابطه‌ای عاطفی و خارج از ساختارهای سفت و سخت اداری و وظایف خودش با مراجعه‌کنندگان دارد اما در مقابل فرد جوانی که جای او را گرفته است نه تنها این رابطه صمیمانه را با مراجعه‌کنندگان ایجاد نمی‌کند بلکه خصلت‌های منفی زیادی را هم از خودش نشان می‌دهد.

اول آنکه حضور خود در این سمت را پلی برای رسیدن به جاهای بالاتر می‌داند، دوم؛ با اینکه با شهدا و بازماندگان جنگ در ارتباط است، هیچ عاطفه و ارتباطی با این مقولات ندارد و حتی از آثار به جامانده از شهدا هم با عنوان خرت و پرت یاد می‌کند و سوم؛ در سمت فعلی تمرکزی ندارد و به قول معروف «دل به کار نمی‌دهد».

فیلم در بیان این تفاوت نسل گذشته و نسل امروز نکته‌های دیگری را هم بیان می‌کند که ذکر همه‌ی آنها از چارچوب یک یادداشت کوتاه خارج خواهد شد. مثلاً این مسئله که حضور یک مدیر جوان در یک مرکز با تغییر یک سری شرایط ثابت و مغفول‌مانده مثل تعمیر ساختمان فرسوده نیز همراه خواهد شد که در جای خود امری نادرست و اشتباه نیست.

به همان نگاه مادرانه‌ی قبل بازگردیم. احترام سادات با مشاهده‌ی صحنه‌ی تصادف در خیابان می‌گوید: «خدا به مادرش صبر بدهد»، همین نگاه مادرانه در جزء جزء داستان خودنمایی می‌کند به طوری که وقتی فروغ بر سر تابوت فرزند احترام سادات می‌رود، با حسی مادرانه متوجه می‌شود که این فرزند خودش نیست و این مسئله با اینکه در شرایط عادی غیر واقعی جلوه می‌کند اما با فضاسازی‌های گذشته چیزی جز بیان یک حس مادرانه نخواهد بود.

 

حاشیه‌های نه چندان کمرنگ رسانه‌ها بر فیلم

«بوسیدن روی ماه» مثل تمام فیلم‌های این سال‌های سینمای ایران، موافقان و مخالفان خودش را داشته است. اما در این میان با وجود اینکه این فیلم را می‌توان در زمره‌ی آثار ارزشی جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی دانست ـ حتی با وجود ضعف‌هایی که در پرداخت داستان وجود دارد یا جملاتی که بیان می‌شود ـ گروهی از مخالفان آن را فیلمی ضد ارزش‌های دفاع مقدس می‌دانند.

این گروه از مخالفان که به طرز جالبی از مخالفان «طلا و مس» هم بوده‌اند! با معرفی و نقد فیلم سعی می‌کنند مادران نشان داده شده در فیلم را در مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند. مادرانی که همچنان که پیش تر توضیح داده شد در برخی از صحنه های فیلم بنا بر غریزه مادری‌شان برای مردم کوچه و بازار به ویژه برای جوانان دلسوزی نشان می دهند. اینکه این دلسوزی ها را به پای مقابله با جمهوری اسلامی بگذاریم براستی صحیح است؟ آیا بی‌توجهی نسل امروز به نسل دل‌سوخته‌ای چون خانواده شهدا که در جای جای فیلم با صحنه‌های مختلفی چون اتوبوس، خیابان، خود بنیاد شهید! و... نشان داده می‌شود ضدیت با ارزش‌های انقلاب اسلامی است؟


  • سید مهدی موسوی
۲۸
فروردين

صحبت‌های ابوالقاسم طالبی در برنامه‌ی هفت 25 فروردین 91، نکاتی بس عجیب و قابل تامل برای همه‌ی مردم داشت. صحبت‌هایی در باب انتخابات سال 88، ساکتین فتنه، نقش رهبری در خنثی کردن فتنه، داستان قلاده‌های طلا و... اما آنچه که نگارنده را برآن داشت که مطلبی در این موضوع بنویسد نکاتی است که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد:

1) ساخت فیلم درجه یکی چون قلاده‌های طلا که معیارهایی چون ساختار حرفه‌ای، جهت‌گیری ارزشی و انقلابی و برخورداری از مخاطب را دارد، جواب بسیار خوب و محکمی به آن دسته از افراد است که به‌طور کل خواستار برچیده‌شدن و حذف سینما هستند و به خیال واهی و ابلهانه خویش تنها راه ممکن در اصلاح سینمای فعلی را کار سلبی می‌دانند. این افراد که متاسفانه کم هم نیستند با اندک خواندن این آثار قابل قبول در عرصه انقلاب اسلامی، نه تنها وظیفه خویش را در حوزه توزیع و مصرف محصولات فرهنگی فراموش کرده‌اند بلکه هیچ گاه تصور نمی‌کنند که کسی از بین خودشان بتواند کار تولیدی هم انجام دهد.

2) صحبت‌هایی صریح ابوالقاسم طالبی از ارزش‌ها و اعتقادات خودش و دفاع از ولایت و رهبری، مخاطب خاص و ویژه‌ای هم داشت. سوال من اینجاست که چرا برخی از افراد معتقد به ارزش‌های انقلاب اسلامی، در محیط‌هایی مثلا! هنری قدرت دفاع و صحبت از اعتقادات خودشان را ندارند؟! چند نفر مثل طالبی در جمع سینماگران حرف از انقلاب و بسیجی بودن خودشان می‌زنند؟ تعارف نکنیم، افراد بسیاری را دیده‌ام که متاسفانه خجالت می‌کشند که از گفتمان خودشان صحبت کنند. آیا انقلاب اسلامی و مفاهیم دینی و ارزشی پاسخگوی همه‌ی نیازهای ما نیستند؟

3) مشکلات بسیاری برای ساختن این نوع فیلم‌ها وجود دارد که طالبی به بخشی از آنها در برنامه‌ی هفت اشاره کرد. اما این همه‌ی ماجرا نبود. طالبی تقریباً در تمام کارهای سینمایی خودش دچار یک بی‌مهری از طرف عده‌ای قلیل اما با نفوذ شده بود. چه در فیلم‌هایی مثل «عروس افغان»، «جنگ کودکانه» و «آقای رئیس جمهور» و چه در فیلم «دست‌های خالی» که با نامردی تمام در جشنواره فجر سال 85 مورد بی‌لطفی هیات داوران قرار گرفت. اما آیا طالبی دست از اهداف خودش برداشت؟ آیا به سراغ فیلم‌های سخیف و به اصطلاح بساز و بفروش رفت؟

4) طالبی موضع‌گیری‌های عادلانه و عاقلانه دیگری هم دارد. مثل مخالفت با شیوه‌ی حذف فیلم‌هایی چون «گشت ارشاد» و «خصوصی» یا جو به راه افتاده در فاسد نشان دادن کل سینما. یا حتی موضع‌گیری نسبت به فیلم «جدایی نادر از سیمین». اما طیفی از افرادی که الان حامی فیلم قلاده‌های طلا شده‌اند، این موضع‌گیری‌ها را برنمی‌تابند و گاهاً با ذکر تیترهایی چون «واکنش عجیب کارگردان قلاده‌های طلا به "فساد در سینما" : برویم از چین بازیگر بیاوریم؟!» به تخریب طالبی می‌پردازند. کاری که با خیلی از کارگردانان دیگر مثل حاتمی‌کیا انجام دادند که نمی‌خواهم بیشتر از این در مورد آن توضیح دهم...

بعدنوشت:

بازتاب در رسانه ها:

1) به شجاعت، جرات و... "طالبی" باید احسنت گفت ـ خبرنامه دانشجویان ایران

2) به شجاعت و جرأت "طالبی" باید احسنت گفت ـ خبرگزاری فارس

3) شجاعت و جرأتی که باید به آن "احسنت" گفت ـ عصر امروز

4) به شجاعت، جرات و... "طالبی" باید احسنت گفت ـ افسران

5) به شجاعت و جرأت "طالبی" باید احسنت گفت ـ دانشجویان حامی قلاده های طلا



  • سید مهدی موسوی
۱۵
فروردين
وقوع حوادث پس از انتخابات سال 88 تاثیر عمیقی بر نوع فیلم‌ها و مستندهای ساخته شده طی 2 سال اخیر داشته و نتیجه آن تولید آثار بسیاری با موضوعات سیاسی و اجتماعی بوده است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به این حوادث اشاره داشته‌اند.
 
اما در بین تولیدات سینمایی، بدون شک اثری به قوت «قلاده‌های طلا» که بدون نگاه یک جانبه‌گرایانه ساخته شده باشد وجود ندارد.

درام سیاسی «قلاده‌های طلا» با روایتی مستندگونه به حوادث قبل و بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 می‌پردازد. این فیلم با استفاده از تکنیک تعلیق و کنایه دراماتیک، روایتی معماگونه از حضور جاسوسان خارجی در ایران را به تصویر می‌کشد.

در طول داستان فیلم، با دانستن این موضوع که جاسوسی در بین نیروهای وزارت اطلاعات وجود دارد، به تمام نیروهای اطلاعاتی موجود در فیلم شک می‌کنیم و این حس کنجکاوی و تعلیق تا آخرین سکانس فیلم ما را درگیر خود می‌کند.
 
ایده‌ خطرناک فیلم
 
نشان دادن حضور یک فرد خائن در وزارت اطلاعات و نیروهای پلیس، ایده‌ بسیار مشکلی برای ساخت فیلم بوده است. ایده‌ای که حواشی بسیاری را در زمان تولید و حتی تا لحظه‌ اولین اکران سینمایی و پس از آن به‌وجود آورد به نحوی که بارها از محافل خبری در مورد توقف تولید و اکران آن صحبت به میان آمد و حتی اکران آن در زمان جشنواره به تاخیر افتاد. مسئله‌ای که باعث شد در شب اکران فیلم در برج میلاد، 3000 نفر به تماشای فیلم بیایند و از فرصتی که امکان داشت دیگر نصیبشان نشود، استفاده کنند.

البته فیلم تنها به بحث حضور جاسوس در بین نیروهای خودی اکتفا نمی‌کند و اختلافات موجود در نوع برخورد با معترضین خیابانی، حمله به پایگاه بسیج و مردمی که در آن حادثه کشته شدند را نیز روایت می‌کند.
 
واکنش منتقدان
 
انتخاب خزائی، تهیه‌کننده فیلم به عنوان دبیر جشنواره فجر، ابوالقاسم طالبی را در شرایطی قرار داد که فیلمش را وارد بخش مسابقه جشنواره نکند. عاملی که اگر وجود نداشت، به گفته بسیاری از منتقدان، قلاده‌های طلا جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرده بود. (چه بسا که احتمال دریافت جوایز دیگری هم نصیب این فیلم می‌شد).

پس از اکران فیلم در برج میلاد، اولین واکنش‌های جدی منتقدان و اصحاب سینما شروع شد و نقدهای شفاهی و مکتوب بسیاری در بیان ساختار حرفه‌ای فیلم بیان شد.
 
این تعریف و تمجیدها به ساختار حرفه‌ای داستان و کارگردانی فیلم خلاصه نشد و در آخرین اظهارنظرهای سینماگران در چند روز اخیر، موسیقی فیلم به عنوان یکی از موسیقی‌های مطرح و حرفه‌ای روز مورد بحث قرار گرفت. بهزاد عبدی در این باره می‌گوید: «سرگئی کروتسنکو در «قلاده‌های طلا» از نوعی موسیقی استفاده کرده که در هالیوود و البته موسیقی فیلم جاسوسی و اکشن روز دنیا رایج است.»
 
چرا ممکن است فیلم را دوست نداشته باشیم؟
 
واکنش‌های منفی نسبت به فیلم به چند دسته تقسیم می‌شود. گروهی از تماشگران عدم اشاره فیلم به حوادث دیگرِ بعد از انتخابات را دلیل نقص فیلم می‌دانستند.
 
این تماشاگران ضمن حمایت از ساختار و داستان فیلم به مواردی اشاره می‌کردند که نشان از عدم شناخت به مسائل فنی و حرفه‌ای سینما بود. فیلم با تمام توان خودش و با سرعت بسیار زیاد تنها گوشه‌ای از حوادث بعد از انتخابات را می‌تواند به تصویر بکشد.
 
موردی که خود طالبی در یکی از مصاحبه‌هایش به آن اشاره می‌کند و بیان تمام حوادث را معطوف به ساختن یک سریال 40 ـ 50 قسمتی می‌داند. این مسئله حتی در نگاه منتقدینی مثل سعید مستغاثی جور دیگری بیان می‌شود.
 
این منتقد سینما برعکس دیدگاه این گروه، ضمن بیان اینکه قلاده‌های طلا یکی از قوی‌ترین فیلم‌های سینمایی چند سال اخیر است، وجود حوادث بسیار در این فیلم را مورد نقد قرار می‌دهد.

گروه دیگری از منتقدان نسبت به فیلم، کسانی هستند که بدون دیدن فیلم و بر اساس سیاه‌نمایی‌های منتشر شده در رسانه‌هایی چون بی.بی.سی و... نسبت به محتوای فیلم اعتراض کرده و بازیگران فیلم را مورد ناسزا قرار می‌دهند!

اما اگر بخواهیم بدور از حواشی و فقط از نگاه تخصصی به این فیلم نگاه کنیم، شاید دیالوگ‌های ابتدایی و صحنه‌های مربوط به تجمعات خیابانی قبل از انتخابات را جزو نکات ضعیف فیلم ببینیم.
 
بررسی انتقادات دیگر نسبت به فیلم، مربوط به داستان آن است که بیان آن کل محتوای فیلم را لو می‌دهد، اما و در هر صورت فیلم‌هایی چون اخراجی‌های 3 و پایان‌نامه به هیچ وجه قابل قیاس با آخرین ساخته‌ ابوالقاسم طالبی نیست و به صراحت می‌توان گفت که از نگاه جاسوسی و اطلاعاتی نیز، در ایران فیلمی به این قوت و جسارت تاکنون ساخته نشده بود.


پ.ن:
1) این مطلب که معرفی کوتاهی از فیلم قلاده های طلا می باشد، به سفارش خبرگزاری دانشجو و خبرنامه دانشجویان ایران نوشته شده است. پس از اتمام اکران فیلم در سینماها ـ همانطور که قبلا هم قول داده شده بود ـ در مطلبی مفصل به نقد این فیلم خواهیم پرداخت.

2) این مطلب در دیگر پایگاه های خبری:

ـ نشان بی نظیری بر گردن قلاده های طلا در خبرگزاری دانشجو

ـ خبرنامه کاغذی دانشجویان ایران

- اکران دانشگاهی فیلم قلاده های طلا

  • سید مهدی موسوی
۰۶
فروردين

پیش‌بینی فروش 1.3 میلیاردی قلاده‌های طلا تا پایان تعطیلات نوروز 91 از دو جنبه‌ی مهم قابل بررسی است. اول اینکه در این آشفته بازار فروش فیلم‌های روی پرده، شاید این عدد، به ظاهر رقم قابل قبولی برای اکران این فیلم خاص ـ که اتفاقاً طنز و لودگی هم در آن نیست ـ باشد اما قطعاً تا پایان اکران ـ با وجود روند رو به رشد فروش این فیلم ـ به رکورد خاصی نخواهیم رسید.

اما و در هر صورت، از نگاه دوم که بحث جدی این یادداشت است، این فروش پایین برای جامعه‌ی دینی و پایبند به اصول این نظام، چیزی شبیه یک فاجعه است. می‌گویم فاجعه چون با یک حساب سرانگشتی تعداد مخاطبین این فیلم براحتی قابل محاسبه است. اگر به طور تقریبی قیمت بلیط سینما را 3500 تومان در نظر بگیریم (قیمت بلیط در تهران 4000 و 5000 تومان است)، با تحقق پیش‌بینی فروش 1.3 میلیاردی، تعداد کسانی که این فیلم را دیده‌اند زیر چهارصد هزار نفر خواهد بود. براستی برای یک کشور با این تعداد جمعیت و برای یک فیلم با دراختیار داشتن 70 سالن سینمایی، این عدد به نظر شما فاجعه نیست؟! بگذارید از نگاه دیگری به این اعداد و ارقام نگاه کنیم.

در چند روز اخیر، عده‌ای به‌خاطر اکران فیلم‌های «گشت ارشاد» و «خصوصی» مواضع بسیار تندی گرفتند و این اعتراضات حتی به تجمع در مقابل وزارت ارشاد و راهپیمایی بعد از نماز جمعه هم کشیده شد. (هرچند برخی از این جوسازی‌ها توسط خود عوامل فروش این فیلم و برای جذب مخاطب انجام شده است).

حال سوال بسیار ساده‌ای می‌پرسم؛ چند نفر از معترضان اخیر، این دو فیلم را دیده‌اند؟ اصلاً همین معترضان! چند بار تا به حال سینما رفته‌اند؟ آیا انگیزه‌ای برای دفاع از سینمای ارزشی و دینی دارند؟ چند نفرشان تا به حال «قلاده‌های طلا» را دیده‌اند؟ اصلاً می‌فهمند که فروش یک فیلم یعنی چه؟! فروش بالای یک فیلم چه مفهومی دارد؟

صحبت سر سینه‌چاکانی است که بدون فیلم دیدن زبان به اعتراض می‌گشایند و فحش و ناسزا در مورد یک فیلم می‌دهند. اصلاً اشتباه نکنید! من هم فیلم «گشت ارشاد» را دیده‌ام و قبلاً هم نظرم را گفته‌ام. مثل کارهای قبلی آقای سهیلی مزخرف و سخیف است. اما چرا در زمان اکران دیگر فیلم های سینمایی، این اعتراضات بوجود نمی آید؟! آیا به این دلیل که قشر معترض! ما اهل سینما نیستند!

در طرف دیگر هم همین‌طور است؛ اکثر آدم‌های با شعوری! که در چند روز اخیر آقای ابوالقاسم طالبی و بازیگران و عوامل فیلم «قلاده‌های طلا» را به فحش و ناسزا می‌کشند، این فیلم را ندیده‌اند! وقتی با این افراد بحث می‌کنید متاسفانه هیچ دلیل منطقی و قانع‌کننده‌ای از آنها نمی‌بینید.

آیا 3000 نفری که در شب اکران «قلاده‌های طلا» به برج میلاد آمده بودند، همه از موافقان آقای طالبی بودند؟ چرا هیچ اعتراضی بعد از فیلم مشاهده نشد؟

می‌گویند وضع اقتصادی مردم خراب است، مردم پول فیلم دیدن ندارند، مردم... من فقط به یکی از خاطراتی که در این چند روز شنیده‌ام بسنده می‌کنم:

دوستی چند روز پیش برایم تعریف می‌کرد که: یکی از آشنایان ما ـ که اتفاقاً وضع مالی خوبی هم ندارند ـ سال پیش 700 هزار تومان مبل خریده بود، امسال همین مبل‌ها را به 100 هزار تومان فروخت و به‌جای آن یکدست مبل 400 هزار تومانی دست دوم! خرید. یک بنده خدای دیگری رفت همان مبلی که ایشان فروخته بود را 400 هزار تومان خرید و برد. فکر می‌کنید انگیزه‌ی آن فرد برای خرید مبل جدید چه بود؟ فقط چشم و هم‌چشمی! برای اینکه به فامیل ثابت کند که مبلمان خانه‌مان را امسال عوض کرده‌ایم...

 

چند نفر از ما واقعاً حاضریم، یک درصد، نه یک دهم درصد از پولی را که خرج چشم و هم‌چشمی دیگران و کور کردن چشم فامیل انجام می‌دهیم، برای فیلم دیدن خرج کنیم؟ می‌گویند شهر ما سینما ندارد، من به شهرهای زیادی سفر کرده‌ام، برخی از مراکز استان‌ها فقط یک سینمای قدیمی در شهرشان دارند که همان سینما هم اکثراً بلا استفاده است و کسی فیلم نمی‌بیند، واقعاً سرمایه‌گذاری پیدا می‌شود که برای 10 نفر مخاطب، سینما بسازد؟ همه‌ی تقصیرها را گردن دولت نیاندازیم...

 

بعدنوشت1:

حیف که خیلی از دردها را نمی‌توان به رشته‌ی تحریر درآورد!

بعدنوشت2:

از همه‌ی کسانی که در این چند روز اخیر ما را از فحش‌های آب‌دار و کش‌دار خود ـ چه ایمیلی و چه کامنتی ـ بی‌نصیب نگذاشتند تشکر ویژه می‌کنم و همچنان به باز بودن کامنت‌ها در وبلاگ و پلاس ادامه می‌دهم!

 

  • سید مهدی موسوی
۲۳
بهمن

پس از کش و قوس‌های فراوان بر سر «قلاده‌های طلا» آخرین ساخته‌ی ابوالقاسم طالبی، بالاخره این فیلم در جشنواره فجر امسال اکران شد و لقب سیاسی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را از آن خود کرد. داستان فیلم با نقشه‌ی ناکام ترور سید محمد خاتمی سه ماه قبل از انتخابات سال 88 آغاز می‌شود و پس از نشان دادن مناظرات انتخاباتی، تبلیغات انتخاباتی طرفداران کاندیداها و انتخاب احمدی‌نژاد به عنوان رئیس جمهور، به حوادث پس از انتخابات 88 می‌پردازد.

آنچه که این فیلم را از تمام فیلم‌های مرتبط با موضوع انتخابات متمایز می‌کند، نگاه واقع‌بینانه‌ی آن به حوادث انتخابات، بدون طرفداری از جناج و گروهی خاص است. به‌طوری که ما اشتباهات همه‌ی افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها را شاهد خواهیم بود. هم پلیس خیانتکار می‌بینیم، هم اطلاعاتی خائن، هم طرفداران عاقل، هم طرفداران نادان و احساساتی و...

قلاده‌های طلا با نشان دادن نقش کشورهای بیگانه در حوادث پس از انتخابات و وجود نگاه‌های تند و رفتارهای غیر عقلانی برخی از عناصر داخلی، با نگاهی موشکافانه به بررسی اتفاقات تلخ سال 88 می‌پردازد. ریتم فیلم بسیار عالی ـ برخلاف بسیاری از فیلم‌های ایرانی ـ و داستان آن همراه با کششی فوق‌العاده، تماشاگر را میخ‌کوب صندلی‌های سینما خواهد کرد. با اینکه از آغاز فیلم متوجه حضور یک فرد خائن در وزارت اطلاعات می‌شویم، اما قادر به تشخیص این فرد در بین کاراکترهای موجود نمی‌شویم و این یکی از تعلیق‌های موجود در فیلم است که تماشاگر را تا آخر با خود همراه خواهد کرد.

  • سید مهدی موسوی
۰۵
آبان
اشاره:

تلاش رسانه‌های صهیونیستی و غرب برای نشان دادن چهره‌ای زشت از مسلمانان و ایجاد تنفر از اسلام، پس از ماجرای 11 سپتامبر 2001 وارد مرحله‌ی جدیدی شد. در این راه آمریکا با معرفی القاعده به عنوان الگویی از اسلام و ایجاد حس نفرت به آنان در تلاش بود که موجی از اسلام هراسی را در جهان ایجاد کرده و از گسترش اسلام در اروپا و آمریکا بکاهد. حربه‌ای که هر چند در بعضی از موارد ضربه‌های سنگینی وارد کرد اما در مجموع نتوانست از علاقه و گرایش جهانیان به اسلام جلوگیری کند.

موج گرایش به اسلام آنچنان دولتمردان غربی و صهیونیست‌ها را در فشار قرار داده است که به ابزارهایی چون قرآن سوزی و توهین به پیامبر اسلام نیز متوسل شدند. حال در کنار این اقدامات، ساخت فیلم‌هایی چون سنگسار ثریا، 300، پرسپولیس، فتنه و... را هم بگذارید.

نگارنده با این پیش فرض که این مباحث برای جامعه‌ی دانشگاهی ما مسئله‌ی تازه‌ای نمی‌باشد قصد آن را دارد که گوشه‌ای از اقدامات ضد صهیونیستی ایرانیان را معرفی کند.

در جشنواره‌ی فیلم فجر 2 سال پیش، فیلمی به نمایش درآمد که توجه بسیاری از منتقدان و دغدغه‌مندان دینی را به خود جلب کرد. فیلم بسیار تأثیرگذار «شکارچی شنبه» ساخته‌ی پرویز شیخ‌طادی بدون شک یکی از قوی‌ترین فیلم‌هایی است که جنایات این قوم ظالم را به تصویر می‌کشد. در این یادداشت به بررسی اجمالی ساخت این فیلم و حواشی جالب آن می‌پردازیم.


پرویز شیخ‌طادی کیست؟

پرویز شیخ‌طادی متولد 1340 آبادان است. وی اولین فیلم خود سرزمین پدربزرگ را در سال 77 ساخته است. در کارنامه سینمایی او کارگردانی فیلم‌هایی چون دایناسور، سومین روز پس از مرگ، سینه‌سرخ، پشت پرده مه، روایت سه‌گانه(اپیزود اول، یک آرزوی کوچک)، دفتری از آسمان و شکارچی شنبه به چشم می‌خورد. آخرین ساخته‌ی شیخ‌طادی فیلمی با موضوع دفاع مقدس است که این روزها کار تدوین نهایی آن انجام می‌شود.

این کارگردان با سابقه سینما علاوه بر کارگردانی و نویسندگی، طراحی صحنه و لباس، تدوین، تهیه‌کنندگی، طراحی دکور و بازیگری را نیز در کارنامه درخشان سینمایی خود دارد که به عنوان نمونه می‌توان به طراحی صحنه و لباس فیلم «آژانس شیشه‌ای» اشاره کرد.

 

مشخصات فیلم شکارچی شنبه:

کارگردان: پرویز شیخ طادی

بازیگران: دارین حمسه، آریه سوکیاسیان، علی نصیریان، امیریل ارجمند، مهدی فقیه، محمود راسخ‌فرد و بازیگران کودک محمدجواد جعفرپور و مبینا کریمی

تهیه‌کننده: مؤسسه شهید آوینی

مدیر فیلمبرداری: حسین ملکی

مجری طرح: مصطفی سلطانی

مدیر تولید: مجتبی امینی

مدیر صدابرداری: خسروکیوان مهر

طراح صحنه و لباس: بابک پناهی

طراح گریم: سودابه خسروی

دستیار اول کارگردان و برنامه‌ریز: یعقوب غفاری

جلوه‌های ویژه: جواد شریفی

مکان فیلم‌برداری: 80 درصد فیلمبرداری "شکارچی شنبه" در طی اقامت 25 روز گروه در لبنان فیلمبرداری شده و 20 درصد آن در مناطق مختلفی از ایران نظیر چالوس و تهران انجام شده است.

این فیلم محصول مشترک موسسه فرهنگی هنری شهید آوینی و سیمافیلم می‌باشد.

 

داستان فیلم:

در یک بندرگاه اسرائیل، زنی یهودی که پس از مرگ همسرش، با یک مرد مسیحی ازدواج کرده است، کودک 8-7ساله خود را درپی اقدامات حقوقی و اصرارهای زیاد پدربزرگش (علی نصیریان) برای مدت کوتاهی به وی می‌سپارد. پدربزرگ کودک که یکی از سران جریان فکری صهیونیسم است در جواب نگرانی‌های مادر، وعده می‌دهد که او یک ماه بیشتر اینجا نمی‌ماند و پس از آن، کودک با اراده خود هرکجا که خواست می‌تواند برود.

این فیلم ماجرای استحاله فکری و ذهنی این کودک و حرکت از فطرت پاک انسانی تا تبدیل شدن به موجودی خشن، خطرناک و خونریز است.

 

تحریف آموزه‌های دینی زمینه‌ای برای انجام جنایت

شیخ‌طادی با اشاره به دغدغه‌های خود برای پاسخ به جنایات صهیونیست‌ها می‌گوید: «10-11 سال پیش، زمانی که اسرائیلی‌ها از جنوب لبنان عقب‌نشینی کرده بودند سفری به لبنان داشتم و از همان جا جرقه ساخت این فیلم به ذهنم رسید. در ابتدا تصور می‌کردم که این دشمن صهیونیستی یک کشور صرفاً اقتصادی نظامی است اما وقتی درباره‌ی بنیان‌ها و پایه‌های رژیم اسرائیل تحقیق کردم به این نتیجه رسیدم که ما با یک رژیم و تفکر صرفاً نظامی یا یک حکومت نظامی مصطلح یا عادی و شبیه حکومت‌های غاصب دیگر روبرو نیستیم بلکه با یک تفکر مذهبی و ایدئولوژیک مواجه هستیم که بر اساس باورهای مذهبی‌اش ساختار اقتصادی، سیاسی و نظامی‌اش را چیده است. (خبرنامه دانشجویان ایران 19/8/89)

به گفته‌ی کارگردان این فیلم، رسیدن به لایه‌های پنهان افراطی‌گری‌های یهود محصول گفت‌وگوی او با بسیاری از یهودیان بی‌طرف و بررسی متون و اندیشه‌های اسرائیلی بوده است. وی در نشست بررسی فیلم شکارچی شنبه که در محل خبرگزاری قدس برگزار شد گفت: «مخاطب اصلی من در این فیلم یهودیان هستند که باید بدانند چه طوقی بر گردنشان افتاده و آن‌ها را منفور جهان کرده است... حقیقتاً قوم یهود مورد ظلم عده‌ای شیاد و تندرو مذهبی واقع شده است که با تزریق و تحمیل اعتقادات خود به سربازان، جنایت را در جهان همه‌گیر می‌کنند و در سکوت دنیا دیگران هم به خود جرأت انجام جنایت را می‌دهند.»

بر اساس این گفته‌ها و برخلاف تصور عده‌ای که به بهانه‌ی امکان اعتراض یهودیان ایران مانع اکران این فیلم می‌شدند، شکارچی شنبه بیان‌گر افراطی‌گری‌های عده‌ای از خاخام‌های یهود در اسرائیل است و این مسئله با نگاه تیزبین کارگردان به نحوی به تصویر کشیده شده است که به راحتی می‌توان آن را به افراط و تفریط در هر دین و آیینی تعمیم داد.

شیخ‌طادی در جایی دیگر می‌گوید: «همان طور که می‌دانید برای بررسی هر ایدئولوژی، باید وارد پایه‌های فکری آن ایدئولوژی شویم و ریشه‌های آن را پیدا کنیم. ریشه‌ها معمولاً در جاهایی است که آموزش و فکر تزریق می‌شود و در رژیم صهیونیستی، این مکان فکرسازی جز در مراکز مذهبی، مدارس دینی و دانشگاه‌های آن‌ها نبود، بنابراین هر قدر جلوتر رفتم دیدم که بهترین جایی که می‌شود در مورد این رژیم صحبت کرد مراکز مذهبی آن‌هاست. (خبرگزاری فارس 29/6/90)

در همین رابطه قهرمانی تهیه‌کننده این فیلم می‌گوید: «در جنگ ۳۳ روزه لبنان، صهیونیست‌ها از کودکان یهودی درخواست می‌کردند تا روی گلوله‌های توپ بنویسند «برای بچه‌های فلسطین» و این یعنی ما برای شما آرزوی مرگ و نابودی داریم!» (نشست نقد و بررسی فیلم شکارچی شنبه در فرهنگ‌سرای انقلاب)

 

دفاع از مرزهای فرهنگی کار ساده‌ای نیست

برای ساخت چنین فیلمی مشکلات متعددی پیش آمد که انتخاب بازیگر تنها یکی از آن‌ها بود. در گفت‌وگو با عوامل فیلم سختی‌های ساخت یک فیلم ضد صهیونیستی را می‌بینیم. به طور مثال افراد زیادی که ادعای ضد صهیونیست بودن دارند و حتی قرارداد هم بسته بودند حاضر به همکاری نشدند و دلیل خود را ایجاد مشکل در سفرهای خارجی‌شان می‌دانستند!

اما شیخ‌طادی با اشاره به استقبال بازیگران خارجی از ایفای نقش در این فیلم به خاطر نگارش مستند فیلمنامه می‌گوید: برای اینکه بازیگران خارجی، این فیلم را صرفاً تبلیغاتی یا ناعادلانه و یک جانبه نیانگارند، و همچنین پرهیز از هرگونه تهمت و توهین، تمامی اسناد و وقایع را از درون جامعه صهیونیستی استخراج کردیم و با برداشت از مصاحبه‌ها، فیلم‌ها و مستندهایی که خودشان در ارتباط با آموزه‌های دینیشان ساخته‌اند و با قیاس‌های مداوم  فیلمی کاملا مستند ساخته‌ایم که  تمام اسناد و مدارک آن موجود است.

وی در ادامه می‌افزاید: زمانی که فیلمنامه به شکل حرفه‌ای و  جذاب باشد، بازیگر را جذب می‌کند و بازیگران این فیلم نیز بدون هراس از رژیم صهیونیستی یا هر جای دیگری مباحث و مفاهیم این فیلمنامه را بررسی کردند و چون در زمان ساخت این فیلم مرتباً جنایات رژیم صهیونیستی و فتاوای علمای دینی آن‌ها مانند مجاز بودن کشتن کودکان و سرقت اعضای بدن مسلمانان تکرار می‌شد نیاز به توضیح بیشتر ما نبود و بازیگران نیز با مشاهده این اسناد به حرکت و نگاهشان ایمان می‌آوردند و استقبال می‌کردند. (نشست بررسی فیلم شکارچی شنبه در خبرگزاری قدس)

شیخ‌طادی در مورد نگارش فیلمنامه می‌گوید: نخست باید دشمن را شناخت، در این زمینه اطلاعات خوبی در کشور وجود داشت اما صرف دشمن‌شناسی نمی‌توانستم فیلمنامه‌ای منصفانه بنویسم چرا که ما باید خودمان را جای یک خاخام بگذاریم و ببینیم که چه تصمیمی می‌توانیم بگیریم، جایی که قاتل آدم‌ها بر اساس ایدوئولوژی خود قتل‌‌های عجیب غریب انجام بدهد، باید حتماً جای وی قرار می‌گرفتیم و این کار از لحاظ روحی کار بسیار سخت و بدی بود، البته چاره‌ای نبود، نمی‌توانستیم بدون این روش، آن را درک کنیم. البته چنین شرایطی برای بازیگران ما نیز ایجاد شد، گرچه انتقال اطلاعات در مدت زمانی کوتاه، به دلیل حجیم بودن تحقیقات سخت بود اما ضروری بود چرا که تمامی عوامل باید به این باور می‌رسیدند که قرار است چه کاری انجام دهند. (خبرگزاری فارس 29/6/90)

این کارگردان در بخش دیگری از اظهارات خود در خبرگزاری فارس می‌گوید: از موضوع و یک وظیفه به یک قصه رسیدن کار سختی است، اما با تمام سختی ما تلاش کردیم این هدف محقق شود، همان‌طور که می‌دانید یک کشور دارای مرزهای جغرافیایی و فرهنگی است و اگر بگوئیم تنها مرزهای جغرافیایی آن مهم است به خطا رفته‌ایم و ما دچار بحران شده و مدیریت این شرایط هم، چیزی جز مدیریت بحران نخواهد بود. بنابراین باید بگویم متأسفانه مرزهای فرهنگی ما رها شده و در معرض تاخت و تاز قرار گرفته است.

نگارنده در صحبت‌های دیگری که با عوامل فیلم داشته است (مثلاً با بابک پناهی طراح صحنه و لباس فیلم) به نکات جالب توجه دیگری هم می‌رسد که به دلیل اطاله‌ی کلام از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم.

 

بعدنوشت1: باز بودن نظرات برای این پست آزمایشی است. ببینیم بعضی ها جنبه دارن نظر خصوصی اینقدر ندن!

بعدنوشت2: اگر آقای شیخ طادی اجازه بدهند پشت پرده عدم حمایت بعضی ها! از فیلم شکارچی شنبه را منتشر خواهم کرد.



  • سید مهدی موسوی
۲۸
فروردين

فروش میلیاردی سه‌گانه‌ی اخراجی‌ها که حاصل تلاش‌های تعدادی از بچه‌های ارزشی در حوزه‌ی سینما بود، ضربه‌ی عجیبی به انحصارطلبان سینما وارد کرد و مشوقی بود برای تازه‌کارانی که از غول بادکنکی سینما می‌ترسیدند.

آیا کسانی که ادعا می‌کردند فروش بالای یک فیلم به معنای خوب بودن آن فیلم است، شروع به فحاشی نسبت به اخراجی‌ها و کارگردان آن نکردند؟ آیا همین به اصطلاح روشنفکران و مدعیان سینما، مخاطبان این فیلم‌ها را نفهم و بی‌سواد معرفی نکردند؟ بماند اینکه چه سنگ‌اندازی‌هایی کردند تا از فروش این فیلم جلوگیری کنند و چه نقدهای غیر منصفانه‌ای نسبت به این فیلم نوشتند. این سنگ‌اندازی‌ها را که نشان از حسادت عده‌ای قلیل می‌باشد به فال نیک می‌گیریم.

غرض از نوشتن این یادداشت گله و شکایت از این افراد نیست بلکه مسئله‌ی ما طیف‌هایی هستند که مثلاً آن‌ها را خودی می‌دانیم. (البته می‌رسیم به جایی که این خودی‌ها از آن غیر خودی‌ها هم غیر خودی‌تر بودند).

اخراجی‌های یک حرف و حدیث‌های زیادی داشت که سربسته می‌گویم، عده‌ای از این به ظاهر مذهبی‌ها را حسابی کفری کرده بود! خب همین‌ها هم صدایشان درآمد که جنگ به مسخرگی و الواتی نشان داده شده است و از این مزخرفات. همین حرف‌ها را هم توی اخراجی‌های 2 و3 زدند.

گروه دیگری که خودشان را منتقد حزب اللهی می‌دانستند و از قضا تازه کار هم بودند، شروع کردند به ژست سینماگری گرفتن و نقدهای تند نوشتن در مورد فیلم‌ها و شستن سر تا پای فیلم. دمشون گرم از اینکه جرأت کردند و قلم به‌دست گرفتند؛ اما با عرض معذرت خیلی بی‌جا کردند که بدون حمایت از یک کارگردان ارزشی به قول خودمان دهنش را هم سرویس کردند... اصلاً کار ما همین هست... رها کردن دوستان و فحش دادن به غیر دوستان!این گروه هم بگذارید در خواب خودشان بمانند.

گروه دیگریآنآن که الان هم کاسه‌ی داغ‌تر از آش شده‌اند با تیترهای خنده‌داری مثل «اخراجی‌ها آبروی سینمای ایران»، قصد دارند حمایت همه جانبه‌ی خودشان را از این کارگردان ارزشی اعلام کنند. همین قلم به دستان خوش خیال فیلم رقیب را به باد فحش‌ و ناسزا می‌گیرند و نه تنها از محتوای کار ایراد می‌گیرند، بلکه گاهاً نقدهای فنی و کارشناسانه‌ی خنده‌داری هم از آن‌ها می‌کنند. من فعلاً کاری به سابقه‌ی کارگردان و اطرافیان او ندارم. عزیز من! رفیق! منتقد! یادداشت‌نویس فلان و بهمان روزنامه و سایت و مجله! تو را خدا یک کم انصاف داشته باش!

درست هست که بعضی از این آدم‌های نفهم و بی‌شعور! به خاطر حسادتی که نسبت به طیف خاصی از جامعه دارند، تماشاگران یک فیلم را آدم‌های بی‌فرهنگی معرفی می‌کنند، اما شما چرا از شیوه‌ی آن‌ها برای حمایت از کارگردان خودتان استفاده می‌کنید؟! اصلاً من بی‌سواد! هیچ ادعایی هم در مورد سینما ندارم. ولی به عنوان یک یادداشت‌نویس و خواننده وقتی نقدهای برخی از دوستان را می‌بینم، حسابی کفری می‌شوم.

در کنار این گروه‌ها، گروه دیگری وجود دارند که منصفانه و بدون غرض‌ورزی‌های سیاسی! و غیر سیاسی، در کنار حمایت از کارگردان خودشان، اشکالات فیلم مورد نظرشان را نیز محترمانه و کارشناسانه بیان می‌کنند و بدون اینکه به آن فیلم فحش و ناسزا بدهند و کارگردان آن را تحقیر کنند، در این رقابت سالم دست به قلم می‌برند.

ای کاش همه‌ی ما اخلاق رسانه‌ای را رعایت می‌کردیم!

بعدنوشت1: ایام شهادت بی‌بی فاطمه زهرا(س) را به همه‌ی شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می‌کنم.

بعدنوشت2: به این یادداشت‌های گله‌آمیز من خرده نگیرید که دلم خیلی بیشتر از این حرف‌ها خون است! اما دیگر از این جور نوشته‌ها هم از من نخواهید دید.

بعدنوشت3: مشکلی برایم پیش آمده است که امیدوارم با دعای شما دوستان و عزیزان هر چه زودتر برطرف گردد و ما از این همه سفر به این ور و آن ور ایران خلاص شویم! چون هنوز که هنوز است پایان این سفرها مشخص نیست... هر چه خدا بخواهد...

بعدنوشت4: خواهش می‌کنم دوستان عزیز در نظراتی که به مطالب می‌دهند و ایمیل‌هایی که برایم ارسال می‌کنند، اسم واقعی خودشان را ذکر کنند... اگر هم می‌خواهید نظر شما نمایش داده نشود(مثل خیلی از دوستان)، گزینه‌ی نظر خصوصی را حتماً تیک بزنید و اسم واقعی خودتان را هم ذکر کنید! نترسید من اسم شما را جایی نخواهم گفت!

بعدنوشت5: دیروز وبلاگ کمرنگ یکساله شد. یعنی دقیقاً 23 سال کوچکتر از من. وبلاگی که از دل وبلاگ «پس از طوفان» بیرون آمد ولی هیچگاه نتوانست مخاطب آن را در این یک سال پیدا کند.

  • سید مهدی موسوی