کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دردهای کهنه» ثبت شده است

۰۶
تیر

دیگه خسته شدم از سیاسی نوشتن و جواب دادن به نظرات سیاسی و ...

ما همون بحث فرهنگی و اجتماعی خودمون را پیگیری می کنیم، البته با دید انتقادی و سیاسی نه فقط سیاسی خالی.

هر چند دیگه حسی برای نوشتن ندارم...

اما فکر می کنم اگه ننویسم دوباره مثل سال گذشته می شم ... خسته و ... آخه نمی دونید که چند تا وبلاگ تا حالا حذف کردم... بگذریم... اگه می دونستم که حتما نمی نویسم این وبلاگ را هم حذف می کردم... شیشه پنجره را باران شست ... از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...

احتمالا با پنجمین قسمت از داستان بلند "یک پیاله سیرابی" بر می گردم... یا با یه شعر جدید...

  • سید مهدی موسوی
۱۱
دی
این وبلاگ به دلیل رعایت نکردن حقوق بشر و روابط انسان دوستانه، حمایت های بی دریغ از مردم غزه، نوشتن مطالب غیر واقعی! همچون مطلب قبلی!، نوشتن مقالاتی در روانشناسی کودک و مطالب فرهنگی، از نظر منادیان آزادی و حقوق بشر غیر قانونی اعلام می گردد و تا اطلاع ثانوی و با اولتیماتوم ایشان مسدود می گردد. ضمنا از تمامی دوستان به دلیل آنکه نظراتشان تایید نخواهد شد پیشاپیش معذرت خواهی می کنم.
  • سید مهدی موسوی
۰۹
آذر
صدای آه و ناله و فغان...

صدای خنده های مستانه....

خیابان ها... نه کوچه ها... نه دیگر کوچه ای نمانده...

کوچه از اول آسفالت بود؟ ... نه فکر می کنم خاکی بود...

سنگ؟ مگر سنگی پیدا می شود...

کودکی با نگاهی معصومانه خندید، زیر لب اما ذکری می گفت نامفهوم...

کودک آمد، محکم و با صلابت گام برمی داشت، گرگ ها با چشمانی خون آلود او را نظاره می کردند

کودک دست در جیب برد ...

همه یک گام به عقب رفتند...

سنگی از جیب در آورد و به سوی گرگ ها پرتاب کرد...

گلوله ی تانکی شلیک شد ... ناگهان همه جا تیره و تار شد... دیگر کودکی باقی نمانده بود...

خروش وبلاگی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین. تو هم سنگی به سوی این رژیم پرتاب کن.

  • سید مهدی موسوی
۱۸
شهریور

مرد، خسته از یک روز بلند

کیسه‌ای در دست

و کلاهی بر سر

وارد آن خانه‌ی کوچک شد

کار هر روزش بود

کارگری در یکی از آن برج‌های بلند

همان‌ها که مهندس آن را آسمان خراش می‌نامید!

و چه زیبا و مناسب بود این اسم

خانه‌ای که آسمان خدا را خراش می‌دهد

...

آن مرد آمد

آن مرد با کیسه‌ای از سر کار آمد

آن مرد خسته بود

خسته ...

دخترک دفترش را گشود

کار هر روزش بود

املایی که خودش به خودش می‌گفت!

  • سید مهدی موسوی
۰۵
مرداد

همه‌ی ما کم و بیش با واژه‌ی اعتیاد آشنایی داریم. یا معتادی را دیده‌ایم ، یا از اعتیاد فردی خبر داریم و یا حتی خودمان معتاد هستیم! ناراحت نشوید ، منظور من از اعتیاد یک نوع وابستگی و علاقه به انجام کاری بدون تفکر و اندیشه است ، خوب حالا منظور بنده واضح است ؛ معتادین زیادی در جامعه وجود دارند ، معتاد به بازی‌های کامپیوتری ، معتاد به رفیق‌بازی ، معتاد به ... ، اما در این مقاله به بررسی یک موضوع می‌پردازیم ، اعتیاد به مواد مخدر! که خطرناک‌ترین نوع اعتیاد است. معمولا خیلی‌ها موارد قبلی را اعتیاد نمی‌دانند و این به نظر من تا حدودی صحیح است ، زیرا این نوع اعتیادها معمولا براحتی قابل ترک است. به مقوله‌ی مواد مخدر می‌پردازیم.

بر کسی پوشیده نیست که انسان ذاتا دنبال آرامش و بهره‌گیری از خوشی است و این با دانش و تجربه بر ما ثابت شده است. اما مهمترین اصلی را که باید در نظر بگیریم انتخاب آن دسته از لذت‌ها و خوشی‌هاست که پایدار باشد و نه آنی و زودگذر ، بعلاوه عواقب سوء و مخربی نیز نداشته باشند.

  • سید مهدی موسوی