سلام. چند روزی بود که منتظر بودم تا امتحان روز شنبه را بدهم و بیام دوباره توی دنیای مجازی، اولش می خواستم دوباره از این مقاله های یه کم تا قسمتی چرب و چیلی بنویسم، اما حوصله ی اون را نداشتم، تصمیم گرفتم وقتی اومدم مشهد یه مطلب فقط و فقط واسه ی دل خودم بنویسم، گفته بودم که شخصی نمی نویسم اما گفتم همچین شخصی شخصی هم که نیست، بنویسم ضرر نداره.
می خواستم بنویسم بالاخره امام رضا(ع) هم با ما آشتی کرد، اما ننوشته قلم از دستم به زمین افتاد، (منظورم نشریه قلم است)، گفتم آخه امام رئوف که با کسی قهر نمی کنه که بخواهد آشتی کند، این منم که مدتی با امام خودم قهر بودم، قهر که نبودم اما با کارهایی که کردم و می کنم زدم زیر هر چی دوستی و معرفته... آخه به من هم می گن رفیق.... اومدم تا دوباره بگم آقاجون ما مخلصتیم.
الان که دارم این مطلب را می نویسم روبرویم حرم امام رضا(ع) دیده می شود....
دفعه ی قبلی اومدم برای کربلا، این دفعه هر چند زیارت بود اما دوست دارم مثل سفر قبلی این برگه درخواستی را که آوردم، سر دوستی و مرام امضا کنی... خیلی روم زیاده نه! همین طوری میرم همیشه سر اصل مطلب. نه مقدمه ای نه .... ولش .... آره با کارنامه ای که دارم و با بیلان کاری که خدمت شما دادم جای هیچ تاملی نیست، من که بودم سر این بنده ی خطاکار را همین جا سر می بریدم، ما نمک دون خوردیم و نمک شکستیم، یا برعکسش، ای بابا بازم قلم از دستم افتاد (این دفعه نشریه قلم نبود خود قلم بود، حالا چه فرقی می کنه... کیبورد یا همون صفحه کلید خودمون....
ای بابا چقدر روده درازی می کنم... توی این سفر شروع کردم کتاب "طوفان دیگری در راه است" را بخوانم، این را گفتم جواب بعضی ها که فکر می کردند من این وبلاگ را بعد از خوندن اون کتاب ساختم... نه بابا ما خودمون طوفان دیده و آواره ی طوفانیم.... اما طوفانی نیستیم... آرام آرام در دل کویر...
اصلا یادم رفت می خواستم چی بگم ... ولش کن مایه ی کافینتمون زیاد میشه ... ای بابا بعد از این همه نوشتن تازه حرف "پ" را از روی این صفحه کلید عجیب و غریب پیدا کردم. پس یه چند تایی بنویسم تلافی ننوشتن ...
آقاجون من خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی پرروام.
بر می گردم ... خیلی خیلی زود. با یه مطلب چالش برانگیز ... عنوانش را می گم که منتظر بمونید ...
"دونستن مسئولیت میاره" در مورد این که چرا گاهی توی تشکل ها کار روی زمین می مونه .... بیشتر از این توضیح نمی دم که قضیه لو نره ....
یا علی مدد