خاطرات یک نویسنده دوزاری 13
توهم!
1) از یکی دو سال پیش میشناختمش. گاهی برای خاتمی نامه مینوشت، گاهی برای مردم و گاهی هم برای صدا و سیما و رسانهها. میگفت ـ البته هنوز هم میگوید ـ کسی در ایران به اندازهی او سواد سیاسی ندارد. یک بار به شوخی برایش ایمیلی فرستادم و درخواست مناظرهاش را پاسخ دادم. تا مدتها برایم ایمیل میفرستاد که چرا برای مناظره زمانی تعیین نمیکنی؟!
گذشت تا اینکه 3 ماه پیش نامهای را که در معرفی کتابش به کنگرهای نوشته بود خواندم. گفته بود اگر این کتاب را به عنوان اثر برتر انتخاب نکنید مطمئنا کنگره شما مشکل دارد، فرمایشی است و... یاد حرفهایش درباره مناظره افتادم که میگفت حتما باید از تلویزیون به صورت زنده پخش شود!
2) یک شاعر همنام من را برای سخنرانی در جلسهای با موضوع مدرنیته دعوت کرده بودند. حالا شاعر دیگری که از قضا او هم همنام ما دو نفر است، ادعا کرد که صاحبان جلسه به خاطر اینکه من بابای! غزل پست مدرن هستم، از روی عمد در پوستر خودشان نگفتهاند که این «سید مهدی موسوی» با آن یکی «سید مهدی موسوی» تفاوت دارد. اصلا چرا وقتی جلسهای در این موضوعات میگذارید کسی به غیر از من را دعوت میکنید؟ حداقل کسی را دعوت کنید که اسمش «سید مهدی موسوی» نباشد تا مردم احساس نکنند فریب خوردهاند، مثل این میماند که کسی اسمش «بهرام رادان» باشد و...
من تا قبل از این ماجرا تصور میکردم مدرنیته بیپدر و مادر است!
3) قبلترها در مورد صادق هدایت در مطلبی نوشته بودم که بدبخت داستانهایش را کتابفروشی سر کوچه هم نمیخریده است. بعد خودش را داخل زودپز! میگذارد و یک شبه میشود نویسنده جهانی و بعد هم تصمیم میگیرد در اوج زیبایی! بمیرد. هنوز هم هستند کسانی که تصور میکنند صادق هدایت پدر داستاننویسی فارسی است! حالا واقعا خود هدایت هم همچین تصوری داشته است؟
4) مدتی پیش به طور اتفاقی گفتوگوی دو نفر را شنیدم. بنده خدا میگفت: به دلم افتاده که امسال جایزه بانک را میبرم، اگه جور بشه میخوام...
5) سال گذشته همین روزها بود که استاد کلاس داستاننویسیام گفت: «حدود 10 ساله که داستان مینویسم اما اگه از من بپرسی چند تا داستان دارم، میگم 2 تا! چون داستانهای قبلیم را اصلا قبول ندارم». حالا بعضیها 4 تا داستان نصفه نیمه نوشتهاند و...
6) اگر بخواهم از این سری توهمات بنویسم، فکر میکنم شمارههای این متن 4 رقمی بشود: توهم «خود عمارپنداری» و «خود زینبپنداری» عدهای در فضای مجازی، توهم عشق دوطرفه، توهم هدایت! مردم، توهم رای 98 درصدی در انتخابات 92، توهم رای خالص 4 میلیونی در انتخابات 92، توهم مخاطب داشتن وقتی که نویسنده وبلاگ برای هر مطلبش صدها کامنت در وبلاگ دیگران میگذارد و خواهش میکند که مطلبش را بخوانند و با این ترفندهای کشکی بازدیدش را سه رقمی میکند، توهم عاشق بودن نویسنده و شاعر وقتی که داستان یا شعر عاشقانه میگوید، توهم احساساتی بودن نویسنده و شاعر وقتی که میدانیم شعر و داستان بدون احساس شکل نمیگیرند، توهم...
7) عزیزی نوشته بود دعا کنید که این هفتمین سفر پیاده کربلا برایم تکراری نباشد... عزیز دیگری میگفت وقتی به مجلس عزاداری اهل بیت میروی، مطمئن باش که خود اهل بیت تو را دعوت کردهاند... عزیز دیگری بعد از مراسم عرفه روزشمار میگذارد برای عرفه سال بعد... عزیزان دیگری میگویند که ماه صفر نحس است و عزیزان دیگری میگویند... بعضیها هزار تا خرافه و داستان مضحک را باور دارند اما به مصیبتهای اهل بیت که میرسند میگویند اینها ساخته و پرداخته ذهن شیعیان است... به عشق و علاقه شیعیان به اهل بیت که میرسند میگویند کفر است و فحش به زبان عربی میدهند و...
از محرم و صفر امسال هم چیزی باقی نمانده است... صدای کریمی کل اتاق را پر کرده است، در و دیوار با او زمزمه میکنند...
سلام
خوندم
خوب بود
حرفی برای گفتن ندارم