توهین به مقدسات نامقدسان
سید علی موسوی گرمارودی: «شرم بر خودم میکنم اگر در این ماه محرم بر او لعنت نفرستم. لعنت به نویسندهای که «توپ مرواری» را مینویسد و در آن سراسر به اهل بیت(ع) توهین میکند. اگر ما مسلمانیم و روبه قبله میایستیم و شهادتین میگوییم، وظیفه ما است که بگوییم چه انسانهای بیشرفی در روزگار ما در مورد ائمه(ع) قلم زدهاند که حتی رفتارشان از امویان هم با ائمه (ع) بدتر بود».
شنبه 27 آبان ماه و فردای آن روز خبری بر روی خبرگزاریها قرار گرفت که در آن نسبت به جملات بالا موضعگیریهایی صورت گرفته بود. جدا از اینکه بعضی از سایتهای خبری داخلی و روزنامهها نسبت به این سخنان اظهار لطف نموده و توهین به صادق هدایت را یکی از گناهان کبیره! دانستند، در این یادداشت قصد داریم گوشهای از دلایل محبوبیت صادق هدایت را بیان کنیم.
تاریخ چه میگوید
در طول تاریخ همواره در حوزههای گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و... افراد خاصی به اصطلاح «چهره»ی زمانه خودشان شدند و نام آنها ـ چه به عنوان آدم خوب و چه به عنوان آدم بد ـ در تاریخ ثبت شد. بر کسی پوشیده نیست که در حوزههای علمی، امکان چهرهسازیهای دروغ یا وجود ندارد و یا بسیار نادر اتفاق میافتد.
این موضوع وقتی قابل اثبات خواهد بود که بدانیم رسانهای که وظیفه آن معرفی این چهرههای علمی و اندیشههای آنان میباشد، نشریات علمی معتبری هستند که هیچگاه سابقه علمی و کاری خود را مخدوش نمیکنند. اما آیا در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و هنری هم میتوان به این صراحت صحبت کرد؟
گراهام هوف، نویسندهی کتاب گفتاری درباره نقد اشاره بسیار خوبی به معروف شدن نویسندگان در طول تاریخ دارد: «امروزه امپریالیسم فرهنگی و تمایلات تجارتی صرف، سعی در ایجاد اینگونه قضاوتها دارند. اگر پروفسور فولبرایتهای زیادی به همین نحو به اطراف و اکناف جهان سفر کنند و به همهی دنیا اعلام کنند که ناتالی هاثورن به خوبی داستایوسکی است، و اگر شما جراید متعددی چاپ کنید و در آنها بگویید که سال بلو یک رماننویس بزرگ است، بسیاری از مردم باور خواهند کرد. امروزه رماننویسان بزرگ، مانند نقاشان بزرگ، بهوسیله تبلیغات و بازاریابی خلق میشوند. در آینده برای اعتماد به توافق عامِ نوعِ بشر ـ نسبت به گذشته ـ ایمان بیشتری لازم است.» (گفتاری درباره نقد، ترجمهی نسرین پروینی، انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1365، ص 177)
اگر بخواهیم کاملاً بیطرفانه و موشکافانه، علت شهرت برخی از نویسندگان مطرح دوران معاصر و یا بازیگران سینما را تحلیل و بررسی کنیم، به نتایج جالبی خواهیم رسید. همهی ما با نویسندهای چون صادق هدایت آشنا هستیم و شاید نوشتهای از او نیز خوانده باشیم. نکتهی مورد بحث ما اینجاست که چطور رسانههای بیگانه و بعد از آن! رسانههای داخل کشور سبب شهرت یک شبهی او شدند؟ آیا واقعاً صادق هدایت بزرگترین نویسندهی آن زمان بود؟
م.ف.فرزانه دوست بسیار نزدیک هدایت، در کتاب خود مینویسد:
«برای اینکه نویسندهی ملی و فارسیزبان ایرانی مشهور بشود، باید از آن وَرِ دریاها اسمش را ببرند. و این وظیفه را، گویندگان دانا و دوستانِ سابقِ خود هدایت انجام دادهاند. هدایت را بزرگترین نویسندهی ایران میخوانند، آثار ناشناس او را میستایند، و در بحبوحهی جنگ، اسمش را سرِ زبانها میاندازند.» (آشنایی با صادق هدایت، صص 356 ـ 355)
جالب است بدانید که خود هدایت هم از این معروف شدن یک شبه شکّه میشود و میگوید:
«دست راستی و به خصوص چپیها، معلوم شد که گوششان به رادیو لندن است. چرا که از فردای این سخنپراکنی، قد و نیمقد، همه جلوم عشوه آمدند و نگاه پر افتخار و اسرارآمیز بِهِم انداختند... من که جلز و ولز میزدم رمضانی [صاحب کتابفروشی ابن سینا] معلوماتم را پشت شیشهی دکانش بگذارد، یک شبه شدم نویسندهی شهیر، مشهور آفاق!
این موجودات شنیده بودند و میدانستند که تو این خلادونی جانم به لبم آمده... نه پول، نه آزادی و نه راه فرار... پیشنهاد کردند که بروم همپالکیشان بشوم در لندن.
دعوتنامه فرستادند... بیا با ما بیعت کن. تو مجله کار کن. برای بی.بی.سی مقاله بنویس و جرینگ جرینگ لیره بگیر و معلق بزن... حوری و غلمان مثل پنجهی آفتاب تو خیابان ریخته، از سر و کولت بالا میروند. دیگر چه از این بهتر؟» (آشنایی با صادق هدایت، صص 20 ـ 19)
آنها که حتی آشنایی اندکی هم با داستانهای این نویسنده داشته باشند دلیل این محبوبیت را در نزد بیگانگان براحتی درک خواهند کرد. نوشتههای توهینآمیز و دادن الفاظ بسیار رکیک نسبت به اسلام و ائمه، خود گویای علت علاقهی آنها به هدایت میباشد.
در هفتهی گذشته در شبکههای اجتماعی در کنار توهینهای عجیب به موسوی گرمارودی، کتاب «توپ مرواری» صادق هدایت را مجموعهای از روشنگریهای وی نسبت به دین اسلام دانسته و از او به خاطر معرفی بسیار خوب! دین اسلام تقدیر و تشکر کرده بودند. اشاره موسوی گرمارودی نیز به همین کتاب و توهینهای آن به امام حسین(ع) و ائمه معصومین بود.
«توپ مرواری» بهواسطهی آشفتگی بیش از حد ذهن نویسنده، پراکندهگوییها، تغییر آشکار لحن و زمان و... در داستان به هیچ عنوان اثر قابل قبولی در حد یک داستان متعارف نیست. به عنوان مثال در صفحه نهم این اثر در کنار توهینهای عجیب به دین اسلام که آن را عامل فقر و بدبختی، دینی ضد پیشرفت و علم، دارای خدایی خونخوار، مسلمانان امیدوار به لذتهای موهوم شهوانی آن دنیا و... میداند؛ بیشرمانه نسبت به امام سجاد(ع) و امام حسین(ع) توهین میکند؛ دقیقاً جایی که هیچ ربطی به داستان ندارد و در مورد زمان اندلس و جنگهای آن زمان است، نویسنده بخشی از این بیانیه سراسر توهینآمیز خود را بیان میکند.
خیلی جالب است کسانی که حتی یک اثر از صادق هدایت هم نخواندهاند، چنان از وی حمایت میکنند که گویا بزرگترین نویسنده گذشته، حال و آینده این سرزمین بوده و خواهد بود. به قول تری ایگلتون: «مردم علاقه دارند به نقدی که از نظر سیاسی با آن مخالفند، نسبت «سیاسی» بدهند». کاری ندارد بخشی از داستانهای وی را بخوانید و با نویسندگان همعصر او مقایسه کنید و ببینید آیا واقعاً صادق هدایت همانی است که رادیو لندن از او یاد میکند؟
نگارنده با خواندن بخشی از توهینهای روزهای اخیر نسبت به سید علی موسوی گرمارودی واقعاً شگفتزده میشود که چطور مثلاً روزنامهای مثل قانون آن طنز سخیف را نسبت به ایشان مینویسد؟ آیا ضد دین بودن هدایت مسئلهی پنهانی است؟ اشتباه نکنید توپ مرواری فقط توهین به اسلام نیست بلکه توهین به همهی ادیان است و نویسنده در جای جای این کتاب نسبت به دیگر ادیان از جمله مسیحیت نیز توهینهایی میکند.
هدایت در بخشی از این کتاب با توهین به حضرت زهرا(س) گوشهای از بغض و کینهی خود را نسبت به اسلام بیان میکند که نگارنده از بیان عبارت دقیق کتاب معذور است.
اما وی در بخشی از کتاب میگوید: «همچنین در انجیل متی باب دهم خداوند آنها پسر مسیح میگوید: گمان مبرید که آمدهام تا سلامتی بر زمین بگذارم، نیامدهام تا سلامتی بگذارم بلکه شمشیر را. پس به ما ثابت میشود که همه اولیاء و انبیاء سامی حتی آنهایی که به صلحجویی و بشر دوستی مشهورند، هوچی و چاقوکش بودهاند. از این قرار مأموریت ما تولید فقر و ویرانی و کشتار است. چنانکه حدیث نبوی و سنت مصطفوی حضرت ختمی مرتبت بر خود... میفرماید: هر جا که گاوآهن رفت ننگ ببار آورد. من برای کشاورزی فرستاده نشدهام بلکه برای کشتار آمدهام. من نه یک خشت روی خشت گذاشتهام و نه یک درخت کاشتهام.»
این عبارتها تقریباً مودبانهترین جملات این کتاب است. حالا روزنامه قانون در مطلب طنز خود میگوید: «خداوندا صادق هدایت را لعنت کن که سرفصل ادبیات جدید در زبان فارسی است اما خیلیها سرفصل که هیچی، سرماه که هیچی، سرروز که هیچی، اصلا اسمشان توی تقویم هم نیست». بله برای بعضیها بیان خوبیهای! صادق هدایت یعنی توهین به ادبیات این مرز و بوم.
موسوی گرمارودی پس از هتاکیهایی که علیه او در گوشه و کنار شده بود در مصاحبه تلفنی با خبرگزاری مهر میگوید: «شکی ندارم که این گونه حرف زدن هزینه دارد و من هم پای آن و اعتقادم ایستادهام و جواب این افراد را به خود امام حسین (ع) واگذار میکنم... کسانی که به اظهارات من واکنش نشان میدهند و به حرفهای هدایت در این اثر بیاعتنا هستند، بالاخره یا مسلمان هستند و یا نیستند. اگر مسلمانند و حرفهای هدایت درباره امام حسین (ع) را میتوانند تحمل کنند، من هم توهینهای آنها را برای اظهاراتم به جان میخرم. اگر هم مسلمان نیستند که اصلا راه ما جداست و حرف دیگری نمیماند».
در یادداشتی دیگر، مروری خواهیم داشت بر آثار منتشر شده از صادق هدایت و دلایل محوبیت وی. کسی که پس از خودکشی ناموفق اولش از ترس و وحشت خود برای دفن در قبرستان مسلمانان میگوید و وصیت میکند تا او را در قبرستان مسیحیان دفن کنند.
خدا هدایت کند ایشان را و صادق هدایت پرست ها را (: