کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

۱۰
شهریور

ساعت نزدیک‌های نه صبح بود که از پل رد شدیم و به نقطه‌ی صفر مرزی رسیدیم، آن‌جا تا ظهر معطل شدیم تا کاروان‌های حج و زیارت عبور کنند و سر ظهر بود که ما هم رد شدیم. به مرز عراق که رسیدیم یعنی قبل از چک کردن گذرنامه‌های ما، گیر این آمریکایی‌های{.....} افتادیم ... چون همه‌ی کاروان ما جوان بودند(جز 2 نفر از بستگان بچه‌ها) از تک تک ما اثر انگشت و عکس چهره به چهره و عکس مردمک چشم گرفتند ... می‌خواستم یک مشت بخوابانم توی صورت آن نامردها ... 2 ساعت ما را الاف خودشان کردند ... کفر همه را درآورده بودند ... حیف که اسلام دست و پایمان را بسته(و چه خوب که بسته است) وگرنه هر چی از دهنم در می‌آمد این‌جا برایشان می‌نوشتم(آن‌جا که جرات نمی‌کردیم فحش بدهیم جز در دل) ... کی می‌شود که این غاصبان از خاک عراق بیرون بروند؟! ...

  • سید مهدی موسوی
۰۹
شهریور

همیشه‌ی خدا شب امتحان یک شب پر خاطره است، برای ما که اینطوریه ... درس‌های تلنبار شده، سیل عظیم سؤالات حل نشده، جزوه‌ی ناقص، استرس و خلاصه کلی خاطره‌ی خوش و دلچسب که هر کسی لیاقت این فیض عظیم را پیدا نمی‌کند ... . وسط این خوش خوشی‌ها و این مهمانی پر برکت که خودم و محمدعلی (رستمیان خدا بیامرز را می‌گویم) در آن حضور داشتند، صحبت سر برنامه‌های ترم آینده یعنی همان نیمسال دوم 86-87 شد و جرقه‌ی یک برنامه‌ی جدید و با برکت زده شد ... اردوی عتبات عالیات ... دیگه از جلسات مختلف و سبک سنگین کردن‌هایش بگذریم که این اردو به تصویب رسید و تبلیغات ثبت‌نام از اوایل ترم جدید به روی دیوار رفت. ثبت‌نام از 27 بهمن الی 2 اسفند.

تبلیغات ثبت‌نام که رفت روی دیوار سیل مشتاقان اباعبدا... بود که راه به راه جلوی آدم را می‌گرفتند و از شرایط اردو، هزینه‌ها، زمان برگزاری و ... خلاصه هر چی که فکرش را بکنی سؤال می‌پرسیدند، جالب اینکه چون زمان ثبت‌نام همزمان با ثبت‌نام اردوی مشهد خواهران بود، آن‌ها نیز از این گله می‌کردند که چرا فقط برادران و ... .

یک هفته از آخرین روز ثبت‌نام می‌گذشت، مسجد غلغله بود، همه آمده بودند، چه آن‌هایی که ثبت‌نام کرده بودند، چه غیر ثبت‌نامی‌ها، چه ...! شب جمعه ... دعای کمیل ... مسجد امام علی(ع) ... دانشگاه سمنان... یعنی می‌شود یک شب جمعه بین ... . دعای کمیل تمام شد؛ همه با چشم‌هایی گریان و اشک‌هایی که از گفتن «اللهم اغفرلی الذنوب ...» باقی مانده بود و ذکر «یا کاشف الکرب ...»ی که بر لب داشتند، چشم به دست‌های کسی داشتند که قرعه‌ی این سفر را برای آن‌ها در می‌آورد ... یعنی مادر سادات برای چه کسانی دعوتنامه فرستاده است؟!

  • سید مهدی موسوی