همیشهی خدا شب امتحان یک شب پر خاطره است، برای ما که اینطوریه ... درسهای تلنبار شده، سیل عظیم سؤالات حل نشده، جزوهی ناقص، استرس و خلاصه کلی خاطرهی خوش و دلچسب که هر کسی لیاقت این فیض عظیم را پیدا نمیکند ... . وسط این خوش خوشیها و این مهمانی پر برکت که خودم و محمدعلی (رستمیان خدا بیامرز را میگویم) در آن حضور داشتند، صحبت سر برنامههای ترم آینده یعنی همان نیمسال دوم 86-87 شد و جرقهی یک برنامهی جدید و با برکت زده شد ... اردوی عتبات عالیات ... دیگه از جلسات مختلف و سبک سنگین کردنهایش بگذریم که این اردو به تصویب رسید و تبلیغات ثبتنام از اوایل ترم جدید به روی دیوار رفت. ثبتنام از 27 بهمن الی 2 اسفند.
تبلیغات ثبتنام که رفت روی دیوار سیل مشتاقان اباعبدا... بود که راه به راه جلوی آدم را میگرفتند و از شرایط اردو، هزینهها، زمان برگزاری و ... خلاصه هر چی که فکرش را بکنی سؤال میپرسیدند، جالب اینکه چون زمان ثبتنام همزمان با ثبتنام اردوی مشهد خواهران بود، آنها نیز از این گله میکردند که چرا فقط برادران و ... .
یک هفته از آخرین روز ثبتنام میگذشت، مسجد غلغله بود، همه آمده بودند، چه آنهایی که ثبتنام کرده بودند، چه غیر ثبتنامیها، چه ...! شب جمعه ... دعای کمیل ... مسجد امام علی(ع) ... دانشگاه سمنان... یعنی میشود یک شب جمعه بین ... . دعای کمیل تمام شد؛ همه با چشمهایی گریان و اشکهایی که از گفتن «اللهم اغفرلی الذنوب ...» باقی مانده بود و ذکر «یا کاشف الکرب ...»ی که بر لب داشتند، چشم به دستهای کسی داشتند که قرعهی این سفر را برای آنها در میآورد ... یعنی مادر سادات برای چه کسانی دعوتنامه فرستاده است؟!