کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرهای من» ثبت شده است

۱۸
شهریور

مرد، خسته از یک روز بلند

کیسه‌ای در دست

و کلاهی بر سر

وارد آن خانه‌ی کوچک شد

کار هر روزش بود

کارگری در یکی از آن برج‌های بلند

همان‌ها که مهندس آن را آسمان خراش می‌نامید!

و چه زیبا و مناسب بود این اسم

خانه‌ای که آسمان خدا را خراش می‌دهد

...

آن مرد آمد

آن مرد با کیسه‌ای از سر کار آمد

آن مرد خسته بود

خسته ...

دخترک دفترش را گشود

کار هر روزش بود

املایی که خودش به خودش می‌گفت!

  • سید مهدی موسوی
۱۶
شهریور

وقتی که برای اولین بار تو را دیدم

ناخودآگاه، لیوان از دستم به زمین افتاد

روی قالی

ردی از آب روان جاری شد

دیدنی بود آن روز ...

روی تکه‌تکه‌ی آن شیشه‌ها،

عکس زیبای تو را می‌دیدم

دست بردم تا که بردارم تو را

اما

مادرم سراسیمه رسید

باز که نگاه کردم

نه تو بودی و نه عکسی روی آن لیوان

  • سید مهدی موسوی
۱۷
تیر

تو از نگفته‌ها پرسیدی

و من در جواب

با ایما و اشاره به تو گفتم که حرف زدن را از یاد برده‌ام

اما

اما نوشتن را نه

من می‌نویسم

می‌نویسم از نگفته‌ها ، از دلتنگی‌ها

از درد و دل‌ها ، از عشق و عاشقی‌ها

من حتی صدای خرد شدن برگ‌ها

در زیر پای عابران را هم می‌نویسم

آن زمان که همه بی‌تفاوت از روی آن‌ها رد می‌شوند

راستی هیچ صدای قناری‌ها را از روی کاغذ شنیده‌ای

آن زمان که دو قناری در کنار هم آواز می‌خوانند

من می‌نویسم

آن زمان که کسی صدایم را نمی‌شنود

و تو

و تو که عزیزترین برایم هستی ،

هنوز هم منتظر صدایم نشسته‌ای؟!

من نمی‌دانم

نمی‌دانم که چه موقع پاییز فرا رسید؟

کی هوا سرد شد؟

چرا این‌قدر هوا بارانی است؟

چرا غروب زیباست؟

و بهار کی می‌آید؟

اما باز هم می‌نویسم

تا شاید تو هم روزی زبان مرا یاد بگیری ...

  • سید مهدی موسوی