کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

خاطرات یک نویسنده‌ی دوزاری 4

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۰۱ ب.ظ
ترسناک‌ترین کارهای یک نویسنده

چند ماه پیش با یکی از دوستانم که مدتی بود برای چاپ داستانش به دنبال یک ناشر خوب می‌گشت، برخورد کردم. داستانش را چند باری خواندم. نکته‌ی جالبی که در این داستان به نظرم رسید، توصیفاتی بود که او در مورد یک دختر دانشجو در داستان انجام داده بود. در طول داستان همه‌ی توصیفات شخصیت‌ها یک طرف، این توصیف بسیار دقیق و جزئی! از یک دختر در طرف دیگر. این مسئله در ذهن من باقی مانده بود تا این اواخر که مجبور شدم در برخی از داستان‌هایم شخصیت‌های زن را توصیف کنم. شاید برای شما خنده‌دار باشد اما وقتی که استاد سر کلاس داستانی را خواندند که از زبان یک مرد و در توصیفات رفتارهای همسرش بود به نظرم رسید یکی از ترسناک‌ترین کارهای یک نویسنده‌ی مرد، توصیف یک زن است یا شاید هم برعکس (نمی‌دانم). تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

دومین کار ترسناک یک نویسنده یک دغدغه‌ی بسیار کلی است. اگر اثر ما به عنوان یک فیلم، داستان، شعر و یا هر چیز دیگری تأثیری منفی بر ملیون‌ها انسان یا حتی در نگاهی بسیار کمتر و کوچکتر بر چند نفر محدود داشته باشد، تکلیف ما چیست؟ به زبان ساده‌تری بیان کنم. اگر داستان ما القا کننده‌ی یک شبهه‌ی فکری باشد یا یأس و ناامیدی را در ذهن بیننده و خواننده و شنونده ایجاد کند، آیا نویسنده در اینجا پاسخ‌گوی تغییر نادرست رفتار آن فرد هست؟ یک مثال می‌زنم: برای فردی مثل شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان تا سال‌های سال به واسطه‌ی کتابی که جمع‌آوری کرده است، ثواب و اجر اخروی می‌نویسند. و برعکس این موضوع هم وجود دارد که برای فردی که تفکری التقاطی ایجاد کرده است تا قیام قیامت که این تفکر ترویج گردد، بر عذاب او افزوده می‌شود.

***

همیشه از اینکه آخر داستانم تلخ و بد باشد می‌ترسم و از یک طرف هم نمی‌خواهم مثل فیلم‌ها و سریال‌های سبک تلویزیونی در آخرین قسمت همه به هم برسند و مجردی باقی نماند! همیشه این سوال در ذهنم باقی مانده است که بالاخره چند درصد از مخاطبان یک اثر دوست دارند آخر داستان به این گل و بلبلی تمام بشود؟ از این سوال که بگذریم باز هم کارهای ترسناک دیگری وجود دارند که یک نویسنده بخواهد به آنها فکر کند. به نظر شما این کارهای ترسناک چیست؟


نظرات  (۷)

نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند

سلام. یکی از کارهای ترسناک یک نویسنده، همان دنبال یک ناشر گشتن برای چاپ کتاب است. ناشر خوب پیشکش، یک ناشر درپیت هم پیدا بشود که حاضر باشد کتاب نویسنده ای ناشناس را چاپ کند خیلی حرف است. خدا نکنه که ناشر، نویسنده را مجبور کند که داستانش را باب میل او تغییر دهد.
پاسخ:
کمرنگ: سلام. بله به نکته ی خوبی اشاره کردید. دنبال ناشر گشتن هم یک کار ترسناک است.
سلام. مطالبتان ادبیاتی شده است. پس هنر چه می شود؟
منتظر نقدهایتان هستم.
پذیرایی ساده هم که اکران شد...
پاسخ:
کمرنگ: سلام. هنر هم به موقعش. بله اکران شد، اگر فرصت کنم و فیلم را ببینم، شاید مطلبی در مورد آن نوشتم.
سلام
به نظر می رسد بعد از کار در معدن داستان خوب نوشتن سختترین کار دنیا باشد
پاسخ:
کمرنگ: سلام. همین طوره تقریباً...
  • اول شخص مجهول
  • سلام.
    خداقوت. بنظر من مهم یک چیز است . شما می توانی داستان تان را به بدترین وتلخ ترین شکل ممکمن به پایان برسانی ولی مهم اینه که امید را در آن نکشی و زنده نگه داری!!!!!!!
    مهم امید است. قرار نیست داستان هایمان جدا و به دور از این دنیای واقعی نوشته شوند که... خوب این دنیا هم سراسر غم است و سختی...
    انشالله داستان هایتان امید بخش باشند و مهربان!!!!!!!!
    پاسخ:
    کمرنگ: سلام. این دنیا هم سراسر غم و است و سختی و تنهایی...
  • میم.اعشا
  • درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند.
    معنی کور شدن را گره ها می فهمند...
    سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین
    قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند!
    یک نگاهت بمن آموخت که در حرف زدن
    چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند...
  • امضامحفوظ
  • سلام سیدم
    اون کار ترسناک دوم داره منو میکشه
    دعا بفرمایید
    سلام وخسته نباشید سید من از دیدگاه یک زن با تمام دغدغه ها وچالش هایی که

    ممکن است برای صدها زن اتفاق بیفتد اما نیفتاده وهمه برسر من امده توصیفات شما را در

     جایگاه زن چه در داستان وچه در شعر فوق العاده کامل وروانشناسانه میدانم دور از حس

    ترحم وحاشیه پردازی وبسیار ملموس احسنت به درک عمیق شما..
    پاسخ:
    سلام. خیلی ممنون.
    خودتون را معرفی نمی کنید؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی