کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترس» ثبت شده است

۱۹
اسفند

نفله کردن ارزش‌ها به بهانه‌ی کار ارزشی

یک ماهی هست که ذهنم درگیر نوشتن یک رمان جنایی ـ پلیسی با درون‌مایه‌ای از دلهره و وحشت هست، (اصلاً چی گفتم!) اما مقدمات این نوشتن که یکی وقت کافی و دیگری تمرکز روی این موضوع هست را ندارم. البته به نظرم چندان هم بد نیست. گذشته از اینکه همیشه عاشق خلق یک اثر (فیلمنامه یا داستان) ترسناک بوده‌ام همین کلنجار رفتن با این موضوع باعث شده تا به مفاهیم دیگری هم فکر کنم.

5 ماه پیش سعی کردم شروع یک درام خانوادگی را به یک داستان ترسناک تبدیل کنم، داستان نهایی ملغمه‌ای از عشق، نفرت، ترس و... شده بود آن هم به چند دلیل واضح: 1) سعی کردم داستان کوتاه بنویسم اما خرده روایت‌هایی را وارد داستان کرده بودم که هر کدام پتانسیل تبدیل‌شدن به یک داستان 100 صفحه‌ای را داشتند. 2) اپیزودیک بودن داستان در کنار سیر خطی آن بر وصله پینه بودن داستان اصلی گواهی می‌دادند. 3) وقتی تخصصی در نوشتن داستان عاشقانه ندارم چه اصراری به نوشتن آن دارم؟ آن هم با فرض کار بر روی ادبیات گوتیک!

این مقدمه را داشته باشید تا به سراغ موضوع دیگری هم برویم. نوشتن یک داستان ترسناک، عاشقانه، جنایی، کمدی و... چه کمکی به اهداف متعالی ما می‌کند؟ (البته اگر هدف متعالی هم داشته باشیم!). به زبان ساده‌تری بگویم.

فرض کنید من یک شیعه ساکن ایران هستم. همین شیعه بودن یعنی هم اعتقاد به توحید و امامت و معاد و... دارم و هم برای دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی ایران تلاش می‌کنم. (یعنی این یکی دو جمله آنقدر پیش‌فرض برای شرح و توضیح دارد که...). خُب! فیلم یا داستان ترسناک من قرار است در مسیر کدام یک از ارزش‌های من گام بردارد؟

این مقدمه‌ی دوم را هم داشته باشید تا مقدمه‌ی سوم را بگویم. در کنار آثار ضعیف، متوسط و قوی جشنواره سی و یکم، فیلمی با نام «گام‌های شیدایی» که نام قبلی آن «غریبه» بود به نمایش درآمد. داستان فیلم هم از این قرار است که یک سرباز زن آمریکایی که البته کار فیلمبرداری و مستندسازی انجام می‌دهد، در مورد عقاید شیعه کنجکاو می‌شود و بعد از یکسری اتفاقات داستانی با خانواده‌ای که پیاده به سمت کربلا می‌روند همراه می‌شود و...

می‌گویید: به به! آفرین! چه ایده خوبی، چه فیلم ارزشی و... اتوبوس اتوبوس آدم ببریم سینما، به کارگردانش جایزه بدهیم (مثل جایزه ققنوس!)، تبلیغ کنیم و... دقیقاً یک اشتباه بزرگ! «گام‌های شیدایی» اثری مضحک! در داستان، دیالوگ، تصویربرداری، انتخاب بازیگران، دوبله و... است. سازندگان اثر به آدم‌هایی مثل من فحش می‌دهند که شما به دیالوگ مستقیم می‌گویید دیالوگ شعاری! و... اصلاً سرباز آمریکایی که قرار است با حجاب کامل! بازی کند چرا باید یک بازیگر خارجی باشد؟ آن هم مثلاً در کنار جمشید هاشم‌پور و...

به هیچ وجه قصدم تخریب یک محتوای ارزشمند نیست اما وقتی یک میلیارد بودجه این فیلم صرف ساخت یک اثر خنده‌دار پر از اشکالات سینمایی شده است ما باید چه بگوییم؟! بگذارید متهم به مستغرق‌شدن در فرم بشوم... کسی خصومتی با سازندگان این اثر و موسسه شهید آوینی و آقای قهرمانی ندارد، سر موقع هم به سراغ همه‌ی فیلم‌های جشنواره خواهیم رفت.

سه مقدمه کوتاه برای آنکه یک چیز بگویم؛ برای آنکه یک محتوای ارزشمند اسلامی و انقلابی را به فیلم یا داستان تبدیل کنیم باید یک فیلم بسازیم و یک داستان بنویسیم! با تغییر جلد و عنوان، فیلم و داستان ساخته نمی‌شود. با اضافه کردن پسوند اسلامی به هر چیز، اسلامی‌سازی انجام نمی‌شود و...

***

این پاراگراف را به دقت بخوانید:

«شعر در کشور ما خوب پیش رفته؛ منتها یک نکته‌ى اساسى وجود دارد؛ شعر باید در خدمت ارزشها باشد. من انکار نمیکنم که شعر آئینه‌ى احساس شاعر است و شاعر حق دارد احساس خود را، احساس شاعرانه‌ى خود را، درک شاعرانه‌ى خود را در قالب اشعارى که قریحه‌ى سرودن آن را خدا به او داده، بریزد و ارائه کند - این را من کاملاً قبول دارم - منتها شعر به عنوان یک هنر والا، یک هنر برتر، به عنوان یک نعمت بزرگ الهى، یک مسئولیتى دارد؛ وظیفه‌اى هم دارد. غیر از بیان احساسات، شعر مسئولیتى هم دارد. به نظر من آن مسئولیت عبارت است از اینکه باید در خدمت دین و انقلاب و اخلاق و معرفت باشد. اگر چنانچه شعر این مسئولیت را انجام داد، حق تحقق پیدا کرده است؛ یعنى کارى بحق انجام گرفته، کارى عادلانه صورت گرفته. باید شعراى ما بروند در این جهت مضمون‌آفرینى کنند، تلاش کنند، جوششهاى ذوق و درون خودشان را به این سمت بکشانند. البته امروز و بخصوص در این محفل ما خوشبختانه از این چیزها کم نیست؛ لیکن من اصرار دارم که در مجموعه‌ى حرکت شعرى کشور، انسان این را محسوس‌تر مشاهده کند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار شاعران ـ 15 رمضان 1391)

***

شاید یک حس درونی باشد. چون با اینکه از چیزهایی مثل روح و جن و... می‌ترسم اما باز هم عاشق دیدن این‌جور فیلم‌ها یا خواندن داستان‌های ترسناک هستم. حتی چند ماه پیش هم که ایده‌ی داستان ترسناکم را مرور می‌کردم، ناخودآگاه کمی ترسیدم. خنده‌دار است رفتن به سراغ چیزی که باید از آن فرار کرد. دوست دارم در لایه‌های پنهان این داستان ترسناک یک نقد اجتماعی منصفانه داشته باشم. واقعاً معتقدم که فیلم ترسناک و جنایی هم می‌تواند در خدمت اسلام و انقلاب باشد.

 

  • سید مهدی موسوی
۱۴
دی
ترسناک‌ترین کارهای یک نویسنده

چند ماه پیش با یکی از دوستانم که مدتی بود برای چاپ داستانش به دنبال یک ناشر خوب می‌گشت، برخورد کردم. داستانش را چند باری خواندم. نکته‌ی جالبی که در این داستان به نظرم رسید، توصیفاتی بود که او در مورد یک دختر دانشجو در داستان انجام داده بود. در طول داستان همه‌ی توصیفات شخصیت‌ها یک طرف، این توصیف بسیار دقیق و جزئی! از یک دختر در طرف دیگر. این مسئله در ذهن من باقی مانده بود تا این اواخر که مجبور شدم در برخی از داستان‌هایم شخصیت‌های زن را توصیف کنم. شاید برای شما خنده‌دار باشد اما وقتی که استاد سر کلاس داستانی را خواندند که از زبان یک مرد و در توصیفات رفتارهای همسرش بود به نظرم رسید یکی از ترسناک‌ترین کارهای یک نویسنده‌ی مرد، توصیف یک زن است یا شاید هم برعکس (نمی‌دانم). تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

دومین کار ترسناک یک نویسنده یک دغدغه‌ی بسیار کلی است. اگر اثر ما به عنوان یک فیلم، داستان، شعر و یا هر چیز دیگری تأثیری منفی بر ملیون‌ها انسان یا حتی در نگاهی بسیار کمتر و کوچکتر بر چند نفر محدود داشته باشد، تکلیف ما چیست؟ به زبان ساده‌تری بیان کنم. اگر داستان ما القا کننده‌ی یک شبهه‌ی فکری باشد یا یأس و ناامیدی را در ذهن بیننده و خواننده و شنونده ایجاد کند، آیا نویسنده در اینجا پاسخ‌گوی تغییر نادرست رفتار آن فرد هست؟ یک مثال می‌زنم: برای فردی مثل شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان تا سال‌های سال به واسطه‌ی کتابی که جمع‌آوری کرده است، ثواب و اجر اخروی می‌نویسند. و برعکس این موضوع هم وجود دارد که برای فردی که تفکری التقاطی ایجاد کرده است تا قیام قیامت که این تفکر ترویج گردد، بر عذاب او افزوده می‌شود.

***

همیشه از اینکه آخر داستانم تلخ و بد باشد می‌ترسم و از یک طرف هم نمی‌خواهم مثل فیلم‌ها و سریال‌های سبک تلویزیونی در آخرین قسمت همه به هم برسند و مجردی باقی نماند! همیشه این سوال در ذهنم باقی مانده است که بالاخره چند درصد از مخاطبان یک اثر دوست دارند آخر داستان به این گل و بلبلی تمام بشود؟ از این سوال که بگذریم باز هم کارهای ترسناک دیگری وجود دارند که یک نویسنده بخواهد به آنها فکر کند. به نظر شما این کارهای ترسناک چیست؟


  • سید مهدی موسوی