93/07/06
حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم....:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..
زبان درازی پول بی زبان!
امان از نوشتههای سفارشی، امان از رودربایستی، امان از کارفرمایان بی تخصص، امان از فضای رسانهای کثیف، امان از نویسندههای پول پرست! امان از چیچی نیوزها و پایگاههای خبری وبلاگی!
قدیمها (زمان جوانیام) که حوصله بیشتری برای سر و کله زدن با سردبیران سایتها و مجلات و روزنامهها داشتم، معمولاً مطالب اختصاصی بیشتری مینوشتم. واقعاً هم حوصله میخواهد وقتی که مثلاً تماس میگیرند که نوشتهی شما 800 کلمه است، شما 100 کلمه کم (یا زیاد) کن. حالا این کم و زیاد کردن مطلب را میشد کاری کرد اما مثلاً تماس بگیرند که مطلب خیلی خوبی نوشتید و فلان و بهمان ولی یک جورهایی اگر داغش کنید بهتر است. و البته منظورشان این باشد که فحش قضیه کم است!
بگذریم. این وسط کسانی را میشناسم که کارشان نوشتن کتاب و مقاله و یادداشت سفارشی برای مراکزی هست که با آنها کار میکنند. شاید اول کار از این دخالت کارفرما در نوشتهها شاکی بشوند یا حتی چیزهایی بنویسند که خودشان به آن اعتقاد ندارند! اما به مرور زمان دقیقاً در مسیری حرکت میکنند که آن مرکز میرود. بعد شروع میکنند به دفاع کردن از مطالبشان و کمکم کارشان به دفاع بی قید و شرط از آن مجموعه هم میکشد. چرا؟! جواب ساده است. پول! خدا کند که پولِ حرام نباشد، چون همان پول حلال هم گاهی مسیر را عوض میکند.
چقدر بابابزرگانه صحبت کردم. من را چه به این حرفها. همین جا اعتراف بکنم که گاهی مطالبی نوشتهام که بعداً پشیمان شدهام. مثلاً نقد فیلمی نوشتهام و بعداً پشیمان شدهام که چرا نکات منفی این فیلم را در نوشتهی خودم نیاوردهام. آیا این نیاوردن نکات منفی واقعاً کمک به فیلمساز است؟ اینکه کسی را نقد نکنیم که خدای نکرده در فروش فیلمش مشکلی پیش نیاید کار صحیحی است؟ یادم هست دوستی در زمان برگزاری جشنواره میگفت: «زیباتر از زندگی فیلمی است که دوست ندارم نقدش کنم... چون سوژهی فیلم رو دوست دارم». سوال این جاست که آیا نقد کردن کار بدی است؟
فکر نکنید از تیتر اصلی نوشته دور شدیم. مشکل دقیقاً از همین جاها شروع میشود. فرض کنید مدیرمسئول یا سردبیری احساس کند که اگر مثلاً یک نقد منصفانه از فیلم «رسوایی» بنویسد، به فروش فیلم ضربه خواهد زد، پس چه میکند؟ متنی حماسی و احساسی از خوبیهای «رسوایی» مینویسد و دوستان را هم به دیدن آن فیلم تشویق میکند. یا مسعود دهنمکی عزیز که از این هم بدتر؛ وقتی انتقاد کوچکی از فیلمش بکنی سرت را به باد دادهای... آیا ما از نقد میترسیم؟ آیا از فضای گفتوگوی عاقلانه میترسیم؟
در جشنوارهی امسال عاشق مرام و معرفت دو نفر از کارگردانان شدم. یکی «هادی مقدمدوست» که مفصل در مورد فیلم با او صحبت کردم و حتی ذرهای از انتقادات ناراحت نشد و به بخشی از شبهات ذهنی من در مورد کارش محترمانه پاسخ داد و در آخر هم با خنده از هم خداحافظی کردیم و دیگری «بهروز شعیبی» عزیز که اول از فیلم «دهلیز»ش بسیار خوشحال شدم و دوم از مرام و محبتش. عاشق کسانی هستم که از نقد نمیترسند.
«خاطرات یک نویسندهی دوزاری» را مینویسم تا یادم بماند که خدای نکرده وقتی به حرفی اعتقادی ندارم، آن را ننویسم. حالا چه با فشار پول بیزبان چه در رودربایستی دوستان. و جملهی آخر اینکه مدیر عزیز! وقتی که کسی اعتقادی به چیزی ندارد، کارش دلی نیست؛ کارش هم وقتی دلی نباشد، تأثیرگذار نیست. مثالش هم برخی از مدیران تولید تلویزیون که از روی اجبار شبکه برنامهای را تولید میکنند که ذرهای به آن اعتقاد ندارند. سربسته گفتم...
نفله کردن ارزشها به بهانهی کار ارزشی
یک ماهی هست که ذهنم درگیر نوشتن یک رمان جنایی ـ پلیسی با درونمایهای از دلهره و وحشت هست، (اصلاً چی گفتم!) اما مقدمات این نوشتن که یکی وقت کافی و دیگری تمرکز روی این موضوع هست را ندارم. البته به نظرم چندان هم بد نیست. گذشته از اینکه همیشه عاشق خلق یک اثر (فیلمنامه یا داستان) ترسناک بودهام همین کلنجار رفتن با این موضوع باعث شده تا به مفاهیم دیگری هم فکر کنم.
5 ماه پیش سعی کردم شروع یک درام خانوادگی را به یک داستان ترسناک تبدیل کنم، داستان نهایی ملغمهای از عشق، نفرت، ترس و... شده بود آن هم به چند دلیل واضح: 1) سعی کردم داستان کوتاه بنویسم اما خرده روایتهایی را وارد داستان کرده بودم که هر کدام پتانسیل تبدیلشدن به یک داستان 100 صفحهای را داشتند. 2) اپیزودیک بودن داستان در کنار سیر خطی آن بر وصله پینه بودن داستان اصلی گواهی میدادند. 3) وقتی تخصصی در نوشتن داستان عاشقانه ندارم چه اصراری به نوشتن آن دارم؟ آن هم با فرض کار بر روی ادبیات گوتیک!
این مقدمه را داشته باشید تا به سراغ موضوع دیگری هم برویم. نوشتن یک داستان ترسناک، عاشقانه، جنایی، کمدی و... چه کمکی به اهداف متعالی ما میکند؟ (البته اگر هدف متعالی هم داشته باشیم!). به زبان سادهتری بگویم.
فرض کنید من یک شیعه ساکن ایران هستم. همین شیعه بودن یعنی هم اعتقاد به توحید و امامت و معاد و... دارم و هم برای دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی ایران تلاش میکنم. (یعنی این یکی دو جمله آنقدر پیشفرض برای شرح و توضیح دارد که...). خُب! فیلم یا داستان ترسناک من قرار است در مسیر کدام یک از ارزشهای من گام بردارد؟
این مقدمهی دوم را هم داشته باشید تا مقدمهی سوم را بگویم. در کنار آثار ضعیف، متوسط و قوی جشنواره سی و یکم، فیلمی با نام «گامهای شیدایی» که نام قبلی آن «غریبه» بود به نمایش درآمد. داستان فیلم هم از این قرار است که یک سرباز زن آمریکایی که البته کار فیلمبرداری و مستندسازی انجام میدهد، در مورد عقاید شیعه کنجکاو میشود و بعد از یکسری اتفاقات داستانی با خانوادهای که پیاده به سمت کربلا میروند همراه میشود و...
میگویید: به به! آفرین! چه ایده خوبی، چه فیلم ارزشی و... اتوبوس اتوبوس آدم ببریم سینما، به کارگردانش جایزه بدهیم (مثل جایزه ققنوس!)، تبلیغ کنیم و... دقیقاً یک اشتباه بزرگ! «گامهای شیدایی» اثری مضحک! در داستان، دیالوگ، تصویربرداری، انتخاب بازیگران، دوبله و... است. سازندگان اثر به آدمهایی مثل من فحش میدهند که شما به دیالوگ مستقیم میگویید دیالوگ شعاری! و... اصلاً سرباز آمریکایی که قرار است با حجاب کامل! بازی کند چرا باید یک بازیگر خارجی باشد؟ آن هم مثلاً در کنار جمشید هاشمپور و...
به هیچ وجه قصدم تخریب یک محتوای ارزشمند نیست اما وقتی یک میلیارد بودجه این فیلم صرف ساخت یک اثر خندهدار پر از اشکالات سینمایی شده است ما باید چه بگوییم؟! بگذارید متهم به مستغرقشدن در فرم بشوم... کسی خصومتی با سازندگان این اثر و موسسه شهید آوینی و آقای قهرمانی ندارد، سر موقع هم به سراغ همهی فیلمهای جشنواره خواهیم رفت.
سه مقدمه کوتاه برای آنکه یک چیز بگویم؛ برای آنکه یک محتوای ارزشمند اسلامی و انقلابی را به فیلم یا داستان تبدیل کنیم باید یک فیلم بسازیم و یک داستان بنویسیم! با تغییر جلد و عنوان، فیلم و داستان ساخته نمیشود. با اضافه کردن پسوند اسلامی به هر چیز، اسلامیسازی انجام نمیشود و...
***
این پاراگراف را به دقت بخوانید:
«شعر در کشور ما خوب پیش رفته؛ منتها یک نکتهى اساسى وجود دارد؛ شعر باید در خدمت ارزشها باشد. من انکار نمیکنم که شعر آئینهى احساس شاعر است و شاعر حق دارد احساس خود را، احساس شاعرانهى خود را، درک شاعرانهى خود را در قالب اشعارى که قریحهى سرودن آن را خدا به او داده، بریزد و ارائه کند - این را من کاملاً قبول دارم - منتها شعر به عنوان یک هنر والا، یک هنر برتر، به عنوان یک نعمت بزرگ الهى، یک مسئولیتى دارد؛ وظیفهاى هم دارد. غیر از بیان احساسات، شعر مسئولیتى هم دارد. به نظر من آن مسئولیت عبارت است از اینکه باید در خدمت دین و انقلاب و اخلاق و معرفت باشد. اگر چنانچه شعر این مسئولیت را انجام داد، حق تحقق پیدا کرده است؛ یعنى کارى بحق انجام گرفته، کارى عادلانه صورت گرفته. باید شعراى ما بروند در این جهت مضمونآفرینى کنند، تلاش کنند، جوششهاى ذوق و درون خودشان را به این سمت بکشانند. البته امروز و بخصوص در این محفل ما خوشبختانه از این چیزها کم نیست؛ لیکن من اصرار دارم که در مجموعهى حرکت شعرى کشور، انسان این را محسوستر مشاهده کند.» (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار شاعران ـ 15 رمضان 1391)
***
شاید یک حس درونی باشد. چون با اینکه از چیزهایی مثل روح و جن و... میترسم اما باز هم عاشق دیدن اینجور فیلمها یا خواندن داستانهای ترسناک هستم. حتی چند ماه پیش هم که ایدهی داستان ترسناکم را مرور میکردم، ناخودآگاه کمی ترسیدم. خندهدار است رفتن به سراغ چیزی که باید از آن فرار کرد. دوست دارم در لایههای پنهان این داستان ترسناک یک نقد اجتماعی منصفانه داشته باشم. واقعاً معتقدم که فیلم ترسناک و جنایی هم میتواند در خدمت اسلام و انقلاب باشد.
...
بعدنوشت:
1) میپرسید: مگه چیزی هم نوشته شده؟! میگم: قرار نیست همه حرف ها نوشته بشوند، گاهی بعضی از حرف ها را باید با سکوت گفت... عاشق فیلم «دهلیز» بهروز شعیبی شدم. برای من هم جای تعجب داشت که چطور تنها فیلم مورد علاقه مسعود فراستی در جشنواره امسال هم همان فیلم بود! فوق العاده بود. خصوصاً اولین ملاقات پدر و پسر 7 ساله اش در زندان که چند دقیقه فقط و فقط همدیگر را نگاه کردند ولی هیچ دیالوگی نگفتند...
2) در مورد سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر یک کار تحلیلی ـ آماری انجام دادم که به زودی منتشر می شود.
3) سابقه نداره که من متنی را که خودم ننوشته باشم اینجا بگذارم، ولی گاهی موسیقی مورد علاقه آدم که حال بد امروزم را کمی بهتر کرد لازم می شود.
4) خود جناب رضا صادقی این آهنگ را در اینترنت منتشر کرده اند و برای همین برای دانلود هم اینجا آن را میگذارم. می دانید که ما نه فیلم رایت شده میبینیم نه آهنگ دانلودشده گوش می کنیم: برای دانلود این آهنگ بر روی لینک زیر کلیک نمایید:
دانلود آهنگ خدا با منه
حجم: 5.26 مگابایت
5) متن این آهنگ:
بعضی وقت ها بعضی چیزها بد هستند بعضی وقت ها خوب
بعضی وقت ها اسکار سیاسی است و بعضی وقت ها نه
شما مشکلی دارید؟
تنها روزنامه ای که امروز به مراسم اسکار 2013 در صفحه اول پرداخته بود، روزنامه بانی فیلم بود. این مطلب را نوشتم چون شاید فردا کسانی بخواهند اسکار را سیاسی بخوانند و... شاید همین روزنامه مردم سالاری که مراسم گلدن گلوب را سیاسی خوانده است، تیترهای صفحه ی اول سال گذشته اش را فراموش کرده است.
نوشتم حق به حق دار رسید، چون انتظاری بیشتر از این از مراسم اسکار نمی رود. شما ناراحت هستید که چرا «آرگو» جایزه گرفته است؟ اگر نمی گرفت پس به چه فیلمی می خواستند جایزه بدهند؟
صفحه اول چند تا از روزنامه های کشور پس از مراسم گلدن گلوب 2013 را می توانید در ادامه مطلب بخوانید. (این روزنامه ها در تاریخ 26 دی ماه 1391 چاپ شده اند)
خبر به نقل از پایگاه اطلاع رسانی اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل:
اختتامیه بخش تجلی اراده ملی سیویکمین جشنواره فیلم فجر با حضور حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، سینماگران و مسئولان سینمایی کشور در تالار ایوان شمس برگزار شد و بیشترین جایزه ها از آن فیلم تنهای تنهای تنها ساخته احسان عبدیپور شد.
اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاههای سراسر کشور جایزه خود را به فیلم تنهای تنهای تنها ساخته احسان عبدی پور اهدا کرد.
رضایتی دبیر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل پس از اهدای جایزه خود به احسان عبدیپور گفت: فیلم تنهای تنهای تنها روایت گر ایرانی است که دغدغههای ملت آن 34 سال مظلومانه در سینمای ایران سانسور شد و این فیلم از گفتن آنها خجالت نکشید و جا داشت که این فیلم در بخش بینالملل هم مورد توجه قرار می گرفت.
متن بیانیه هیئت داوران اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل به شرح زیر است:
انقلاب اسلامی ایران یگانه منادی اسلام ناب محمدی در زمانهی حکومت نفس اماره است. سی و چهار سال پیش امام امت بنای انقلابی را نهاد که بنمایهی اصلی آن دگرگونی فرهنگی و تحولات انفسی آحاد امت بود. تداوم این حرکت مبارک منوط به پافشاری بر نقاط قوت و مزیتهای این حرکت مبارک میباشد؛ امری که رهبر فرزانه انقلاب در تمام مدت زعامت خویش بر این مهم تاکید داشتهاند. دغدغههایی از جنس فرهنگ که خواب را از چشمان مبارک ایشان ربوده است.
بیشک عرصهی سینما یکی از مقولات تاثیرگذار در فضای خطیر فرهنگی است. امری که مدیریت آن علاوه بر جهتدهی افکار عمومی و الگوسازی زندگی مبتنی بر دین در داخل کشور میتواند موجبات صدور انقلاب اسلامی ایران را فراهم سازد و دل دلبستگان به اسلام ناب محمدی را در سراسر گیتی شاد نماید که گزاره دوم؛ امروز و در زمانهی بیداری ملتهای مسلمان از اهم موضوعات نظام اسلامی است.
جشنواره فیلم فجر نمایانگر عملکرد یکساله سینمای کشور به مخاطبین است که گاهی مجالی برای خودنمایی و خودستایی جریانهایی بوده که کمترین قرابت را با گفتمان انقلاب پیر خمین داشته است و بر کسی پوشیده نیست که اصل قرابت گفتمانی علتالعلل شکلگیری جشنوارهای بوده که مزین به نام فجر گردیده است. اما بعد از عبور از دهه اول تولد این جشنواره، خروج قطار سینمای ایران از ریل انقلاب باعث دلسردی شیفتگان گفتمان انقلاب شده بود.
به یاری حضرت رب، جشنواره سی و یکم امتداد همان رویشی بوده که در جشنوارهی سیام شاهد آن بودهایم؛ حرمت حریم خانواده، جاری بودن روابط انسانی، گریز از تهرانیزه شدن، دارا بودن روح امید و نشاط و پر رنگ بودن نقش توکل از شاخصههایی بودهاند که در غالب آثار جشن سینمایی امسال مشهود بودهاند؛ که میتواند این نهال را قوت بخشد.
جنبش دانشجویی به عنوان دیدبان فرهنگی جامعه، با قضاوتهای سیاسی و اظهار نظرهای قبیلهای در پدیدههای فرهنگی از جمله عرصه مهم سینما و یا اینکه طومار یک فیلم را به دلیل انتقادی کوچک بپیچیم، مخالف است. اینکه تنها کسانی که در تشکیلات سینما صاحب عده و عده میباشند امکان بروز داشته باشند و کسانی که با وجود شایستگیهای فنی و محتوایی از شارلاتانیزم تبلیغاتی و رانتهای قبیلهای بیبهرهاند، کنار گذاشته شوند، شایستهی نظام اسلامی نمیباشد.
متاسفانه طی سال های گذشته شاهد آن بودیم که سینمای کشور دچار پدیده ی سانسور درونی شده بود. به این معنا که در طی بیست سال حتی یک فیلم در رابطه با انقلاب اسلامی ساخته نشد، شهیدان جبهه ی علمی انقلاب مغفول ماندند و هزار و یک غفلت دیگر! اما نکته ی محل تأمل اعتراض و پرچم داری عده ای نسبت به پدیده ی سانسور است که خود عامل این سانسوریسم شدند. در همین راستا اتحادیهی انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل با توجه به مضامین عمیق اسلامی ـ ایرانی، جایگاه خانواده و نظام آموزشی، وجههی بینالمللی فیلم و ابعاد انقلابی، فیلم «تنهای تنهای تنها» را به عنوان فیلم منتخب خود معرفی می کند.
به هر سو جشنوارهی سی و یکم آغاز مسیری طولانی برای رسیدن به سینمای ملی ایران اسلامی است که باید تمام همّ و توجه مسئولین به حفظ و پرورش این فضا ـ که با میدان دادن به فیلمسازان جوان امکان پذیر است ـ معطوف باشد.
محمدامین مهدینژاد، سید مهدی موسوی، علی کرد و عطیه توسلی
25/11/1391