در بررسی مفهوم شهرت و حس شهرتطلبی در انسانها، به واژهای چون رسانه خواهیم رسید. شاید بهتر باشد بگوییم تا وقتی که رسانهای نباشد عملاً مفهوم شهرت شکل نخواهد گرفت و البته این «رسانه» مفهومی بسیار عمیق دارد.
اینکه حس شهرتطلبی در انسانها مذموم و یا پسندیده میباشد و یا اینکه چرا در همهی افراد به یک اندازه و با یک سازوکار خاص ظهور پیدا نمیکند در این یادداشت کوتاه نمیگنجد. نگارنده با هدف تحلیل انگیزه صاحبان رسانهها در طول تاریخ برای به شهرترساندن افراد و تاثیری که این شهرت بر زندگی انسانهای مشهور داشته است، به سراغ برخی از چهرههای دوران معاصر رفته است.
تاریخ چه میگوید
در طول تاریخ همواره در حوزههای گوناگون علمی، فرهنگی، اجتماعی و... افراد خاصی به اصطلاح «چهره»ی زمانه خودشان شدند و نام آنها ـ چه به عنوان آدم خوب و چه به عنوان آدم بد ـ در تاریخ ثبت شد. بر کسی پوشیده نیست که در حوزههای علمی، امکان چهرهسازیهای دروغ یا وجود ندارد و یا بسیار نادر اتفاق میافتد.
این موضوع وقتی قابل اثبات خواهد بود که بدانیم رسانهای که وظیفه آن معرفی این چهرههای علمی و اندیشههای آنان میباشد، نشریات علمی معتبری هستند که هیچگاه سابقه علمی و کاری خود را مخدوش نمیکنند. اما آیا در حوزههای فرهنگی، اجتماعی و هنری هم میتوان به این صراحت صحبت کرد؟ چرا زمانی که یک هنرمند به عنوان چهره سال انتخاب میشود، این انتخاب میتواند صددرصد با استفاده از مفهومی عامیانه به نام «پارتی بازی» باشد؟
جواب این سؤالات بسیار ساده است. زمانی که ابزاری به نام «سلیقه» مطرح میشود، این چهرهها میتوانند بدون هیچ مشکلی بزرگ و بزرگتر شوند؛ چون میتوانند سلیقه تحمیل شدهی یک نخبه و یا یک چهرهی شاخص دیگر به توده مردم باشند. گراهام هوف، نویسندهی کتاب گفتاری درباره نقد اشاره بسیار خوبی به معروف شدن نویسندگان در طول تاریخ دارد: