یک شروع...
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۴۴ ب.ظ
93/07/06
حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم....:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..
نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند
سلام
شعر قشنگی بود.
یاحق
سلام دوست
سلام رفیق
سلام زنده دل
سلام پاک نهاد
حس بسیار قشنگی با دیدن نطلب جدیدت بهم دست داد. بابت این حس ازت ممنون سید عزیز.
خدایا دنیا رو پر کن از آدمایی که وجودشون پر از قشنگی و زیبایی و حسای قشنگه.
فدات
ملتمس دعا