گویا صدای ناله ی «برگرد٬ اشتر!» است
و درد و دل هایی که پاسخی برایشان نیست.
این شعر محمدمهدی سیار را صدها بار خوانده ام و با خودم زمزمه کرده ام:
مالک رسیده است به آن خیمه سیاه
تنها سه چار گام... نه ... این گام آخر است
اما صدای کیست که از دور می رسد؟
گویا صدای ناله ی «برگرد٬ اشتر!» است
این ناله ضعیف و گرفته از آن کیست؟
من باورم نمی شود از حلق حیدر است
مالک! رها کن آن سوی میدان و بازگرد
این سو پر از معاویه های مکرر است
این کوفیان فریب چه را خورده اند؟ هان!
از شام نیز روز تو کوفه سیه تر است
امروز پاره پاره قرآن به نیزه هاست
فردا سری که قاری آیات پرپر است...
تاریخ! گوش دار به این هق هق بلیغ
این شقشقیه ای که دوباره به منبر است:
حتی عقیل طاقت عدلم ندارد٬ آه
من یوسفم٬ که است که با من برادر است؟!
(محمدمهدی سیّار)
بعدنوشت1:
امروز ایمیلی دریافت کردم از دردهای یک دوست
بعدنوشت2:
منتظر یادداشتی جدید در مورد سینمای ایران، مفهوم عامه پسندی و شناختن مخاطبان باشید. البته اگه بعضی ها بذارن... فرصت بشه قالب را هم یه تغییری میدیم...