مهمترین استراتژی در جنگ، شناخت نقاط حساس و مهم طرف مقابل و سپس از بینبردن یا ضربهزدن به آن است. این نقاط حساس گاه پلها، پالایشگاهها، فرودگاهها و... میباشند و گاه اشخاص و چهرههای تاثیرگذار.
ریشههای ترور و تروریسم از سالهای بسیار دور گریبانگیر همهی کشورهای جهان بوده است. در این یادداشت کوتاه با مروری بر ترورهای صورتگرفته در ایران از بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تحلیلی بر ترورهای سالهای اخیر خواهیم داشت.
اولین ترورها
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گروههای انحرافی و منافقین با این تصور که امام خمینی(ره) قادر نخواهد بود در برابر قدرت تشکیلاتی و نظامی آنها دوام بیاورد با اعتماد به نفسی ویژه سعی در اخلال سیاسی و جذب مردم به سمت خودشان را داشتند. این گروهها در اوایل کار ـ یعنی در زمان دولت بازرگان ـ دست به اقدام صریح خشونتآمیز نمیزدند اما پس از مدتی شرایط کاملا تغییر میکند.
گروهک فرقان به سرکردگی فردی به نام گودرزی، اولین ترورها را کلید زدند و با ترور سپهبد قرنی و بعد از آن استاد مطهری عملاً دست به عملیات مسلحانه زدند. این گروه با افتخار، دلیل ترور استاد مطهری را اینگونه اعلام کرد: «فکر به قدرت رسیدن آخوندیسم و آمادهسازی تشکیلاتی آن، از مدتها قبل، حتی قبل از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود.»
فاصلهی بسیار کم بین ترورهای دیگر اشخاص و متفکران نظام نوپای اسلامی این تصور را در گروههای معاند بوجود آورده بود که بزودی قادر خواهند بود تا قدرت را به دست بگیرند اما برخلاف تصور آنها نه تنها قدرت جمهوری اسلامی شخصی و متکی به آدمها نبود بلکه ریشه در اعتقادات مردم و لایههای عمیق اجتماعی داشت. لذا پس از مدتی دست به اقداماتی وحشیانه و کشتار دستهجمعی مردم بیگناه زدند و البته این مرحله مختص به گروه خاصی نبود و با هدف ایجاد رعب و وحشت در دل مردم صورت میگرفت. مثل ترور پاسدارها، مسجدیها، بازاریها، هر کسی که ریش دارد! و... که در مجموع تعداد افراد ترورشده در سال 60 به 300 نفر هم میرسد.
دیگر مهم نبود که گروه فرقان چه انگیزهای را برای این ترورها بیان کند، زیرا مشخص بود که کوچکترین سوءظن یا حتی سوءتفاهم این گروه نسبت به اشخاص موجب ترورشان در اولین فرصت ممکن خواهد شد.
موفقیت در این ترورها، دیگر گروههای معاند مثل فدائیان خلق را نیز به اقدامات تروریستی تشویق کرد. این گروهها سه ویژگی کلی داشتند: اول آنکه از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بودند و فکر میکردند که در کوتاهترین زمان و کوتاهترین فرصت قادر خواهند بود که قدرت را در دست بگیرند. دوم اینکه قادر به توانایی اداره کشور هستند و سوم؛ از جایگاه اجتماعی و پایگاه مردمی برخوردارند.
همانطور که اشاره شد این گروهها با اعتقاد به اینکه امام خمینی(ره) و افراد مذهبی توانایی اداره کشور را ندارند سعی بر این داشتند که با گرفتن اندیشمندان و متفکران و رهبران جامعهی اسلامی هر چه زودتر قدرت را در دست بگیرند. ترورهای بعدی از جمله ترور حضرت آیت الله خامنهای(مدظله العالی) و انتشار علنی دلایل ترور توسط همان افراد خیلی زود چهره ناپاک این گروهها را برای مردم آشکار نمود. در این میان نباید از نقش آمریکا و دیگر دشمنان در حمایت از این گروهها غافل شد و حمایتهای مستقیم و رسمی دولتمردان آمریکایی از ترورها و منافقین گواهی بر این مدعاست که برای نمونه میتوان فرار منافقین به فرانسه و سپس ایجاد پایگاه نظامی در عراق را عنوان کرد که توضیح آن در این یادداشت کوتاه نمیگنجد.
حضرت امام(ره) نقش بسیار موثری در خنثیکردن نقشههای ترور داشتند. «نهضت ما زنده شد. تمام اقشار ایران، باز زندگى از سر گرفت. اگر یک سستى، ضعفى پیدا کرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تأیید نمىشد. این موج برنمىخاست. الآن موجى در همهی دنیا، همهی دنیا، همهی دنیایى که به اسلام علاقه دارند، این موج بلند شد. سایر کشورها هم. برادران من نترسید از موج.» (سخنرانى امام خمینی(ره) در مدرسهی فیضیهی قم به مناسبت شهادت استاد مطهری 14 اردیبهشت 1358) صحیفهی امام؛ ج 7؛ صص 5- 183
یا این پیام امام که فرمودند: «اینان در این عمل غیرانسانى به جاى برانگیختن و رعب، عزم میلیونها مسلمان را مصممتر و صفوف آنان را فشردهتر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فداى امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ (پیام امام خمینی(ره) پس از ترور آیت الله خامنهای(مدظله العالی)، صحیفهی امام؛ ج 14؛ ص 504)
اقدامات تروریستی گسترده و روشنگریهای افرادی چون حضرت امام(ره) خیلی زود افراد فریبخورده را از آنها جدا نمود و موج نفرت بوجود آمده سبب پیوستگی و اتحاد بیشتر مردم و حکومت شد. به نحوی که در خاطرات نمایندگان دورهی اول مجلس شورای اسلامی نیز این اتحاد و همدلی در برابر جبههی استکبار به چشم میخورد.
افراد باقیمانده از این جریانات و گروهها خیلی زود از صحنه سیاسی کنار رفتند و بسیاری از آنها نیز در درگیری با نیروهای سپاه و کمیته کشته و یا دستگیر شدند و برخی از منافقین نیز از ایران فرار کردند.
در دورهای بلند و پس از شکست پیشبینیهای صورت گرفته غرب از ترورهای اشخاصی که عمدتاً نیروهای فکری و تاثیرگذار جامعه بودند، شرایط جدیدی بوجود آمد. این شرایط با تهاجمهای فکری و فرهنگی آغاز شد و با حضور مخفیانه برخی از چهرههای سیاسی در محافل غربی و تحلیل این نکته که در ایران زمینه برای انقلابهای مخملی آماده است، وارد فاز جدیدی شد. در این زمان هم سیستم امنیتی ایران بسیار قوی شده بود و هم اقدامات فرهنگی مخرب غرب دلیلی برای عدم گرایش آنها به ترور افراد بود.
موج جدید ترورها:
پس از آنکه تلاش غرب برای متوقف کردن فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران ناکام ماند، موج دوم ترورها شکل گرفت. اولین ترور مربوط به دکتر مسعود علیمحمدی در 22 دی ماه 1388 است و پس از آن چندین ترور دیگر دانشمندان هستهای در 2 سال اخیر که آخرین آن به شهادت رساندن دکتر مصطفی احمدی روشن میباشد.
بر کسی پوشیده نیست که حذف نخبگان علمی شاید ضربههای جبرانناپذیری به روند روبهرشد علمی ایران بزند اما سبب توقف این حرکت علمی نخواهد شد.
به اعتقاد نگارنده حربهی ترور اوج استیصال و درماندگی دشمن است. دشمنی که با علم به برانگیختن احساسات طرف مقابل باز هم اقدام به این جنایتها میکند، چارهای جز حذف دانشمندان و چهرههای تأثیرگذار نمیبیند.
افشای خبر اقدامات تروریستی برای به شهادت رساندن استاد رحیمپور ازغدی در روزهای اخیر، نشان از بازگشت به ترورهای اوایل انقلاب دارد. اما براستی رحیمپور چه کسی است؟ چرا با معروفشدن و محبوبشدن وی، اوج تخریبها علیه او گستردهتر شدند؟ چرا برخی از روزنامهها و سایتهای خبری تلاش میکنند تا وی را فردی بیسواد و غیر دانشگاهی معرفی کنند؟ آیا او واقعاً تهدیدی جدی برای دشمنان نظام و انقلاب است؟
پاسخ به همهی این سوالها نیاز به یک تحقیق جامع و کامل در مورد اندیشههای جناب رحیمپور دارد. تحقیقی که نشاندهندهی ادامهی راه شهید بهشتی و شهید مطهری در اندیشهها و افکار او خواهد داشت. باز هم به جملهی ابتدای این یادداشت اشاره میکنم که حذف نقاط استراتژیک طرف مقابل یکی از راههای غلبه بر تواناییهای اوست.
انتشار یادداشتها و مقالههای توهینآمیز علیه استاد رحیمپور نیز توسط چند گروه صورت میگیرد. اولین گروه کسانی هستند که مخالف افکار و دیدگاههای ایشان بوده و سعی میکنند با توسل به موارد پیش پا افتادهای چون نداشتن مدرک دانشگاهی، وی را تخریب کنند. در صورتی که میدانیم سطح سواد و دانش افراد را مدرک دانشگاه تعیین نمیکند. دومین گروه افراد ضعیفی هستند که خود را پشت مدرک دانشگاهیشان مخفی کردهاند و به خاطر حسادت به وی، اقدام به انتشار مطالب توهینآمیز میکنند.
اما و در هر صورت بر کسی پوشیده نیست که تأثیرگذاری سخنرانیهای قابل فهم استاد رحیمپور و روشنگریهای او نسبت به نقاط تاریک و مغفولمانده و تبیین مسائل مهم جامعه خشم و غضب دشمنان انقلاب را برانگیخته است.
خدا قوت
التماس دعا