گدای پولدار تا حالا دیدی؟
اپیزود اول:
خیلی آروم و با چهرهای معمولی اومد جلو، فکر کردم حتماً میخواد آدرسی ساعتی چیزی بپرسه، اما نه! همین طوری خیلی جدی گفت: آقا یه پولی داری به من قرض بدید؟! میخوام برم شهرستان پول ندارم و... شماره حساب بدید من پول را به حسابتون واریز میکنم، گفتم خواهش میکنم این چه حرفیه... نه بیا این پول را بگیر و برو...
اپیزود دوم:
خسته از سر کار میاومدم، مرد میانسالی که اصلاً نمیخورد گدا باشه، اومد جلو و گفت: آقا من از شهرستان اومدم بچهام را پادگان ببینم اما پول ندارم که برگردم، میشه یه پولی به من قرض بدید؟ اگه شماره حساب بدید من این پول را... مثل قبلی بود دیگه ادامه ندم...
اپیزود سوم:
ماشین جلوی پایم ترمز کرد، جوون سرش را آورد بیرون و گفت: آقا سلام. من اومدم داداشم را که سرباز.... نگاهی انداختم دیدم 2 تا خانم هم توی ماشین نشستهاند، میخورد که یکی مادرش باشه و اون یکی هم مثلاً خواهرش، نه! مثل اینکه آدم حسابیاند...
اپیزود چهارم:
یه جوون خوش هیکل که فکر کنم چند سالی بدنسازی سنگین کار کرده بود، اومد جلو و گفت داداش میشه...
اپیزود پنجم:
طرف تا اومد طرفم من اصلاً نگاهش هم نکردم تا یه وقت دوباره پول مول نخواهد، داشتم رد میشدم گفت: آقا ساعت چنده؟ خجالت کشیدم و جوابش را دادم...
اپیزود ششم:
قرار داشتم و تندتند توی خیابون راه میرفتم، از کنار یه تلفن عمومی که داشتم رد میشدم بنده خدا گفت: آقا خودکار داری من این شماره را یادداشت کنم؟! اصلاً به روی خودم نیاوردم، بالاخره قراره دیگه... آدم باید به قرارش برسه حالا اون طرف هم نتونه شمارشو یادداشت کنه، به من چه...
اپیزود هفتم:
زیاد مهم نیست، یعنی اونا... چی بگم؟ اینم یه نوع کاره دیگه...
چشم
یا علی مددی