مهمترین دلایل عدم تحقق مهندسی فرهنگی در چند سالهی اخیر
مهمترین دلایل عدم تحقق مهندسی فرهنگی در چند سالهی اخیر
سید مهدی موسوی
لازمهی بررسی کارآمدی و یا ناکارآمدی هر پدیده، داشتن یک تعریف مشخص و دقیق از آن پدیده میباشد. در موضوع فرهنگ با وجود بیش از 300 تعریف مختلف از آن، تعریفی مبنای کاری مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی قرار میگیرد که اولا نگاهی حداکثری به فرهنگ داشته باشد، ثانیا بتواند فرهنگ را به عنوان یک سیستم مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و ثالثا رابطهی تنگاتنگ موجود بین فرهنگ و سایرِ نظامات موجود در جامعه را تبیین و مشخص نماید.
در این مقاله یکی از این تعاریف مبنای کاری ما قرار میگیرد. بر اساس این تعریف: «فرهنگ جهان زیست نافیزیکی جمعی انسان است، یعنی فرهنگ، فضای نرمافزاری و نافیزیکی تنفسی و تحرکی حیات جمعی آدمیان میباشد.»
گفتیم که فرهنگ باید به مثابه یک سیستم مورد بررسی قرار گیرد، در واقع اولین واژهای که ما در حوزهی مهندسی علوم با آن سر و کار داریم، واژه سیستم است. سیستم را میتوان مجموعهای از اجزای کوچکتر(زیرسیستم) که با برنامهریزی حساب شده، به صورت طبیعی یا مصنوعی، در جای معینی قرار گرفتهاند، دانست؛ این اجزا به نحوی به هم وابسته و در تعامل تنگاتنگ میباشند و همگی در کنار هم، جدا و متفاوت از اهداف خاص خودشان، یک هدف اصلی و کلی را برآورده میسازند. بدین ترتیب برای مهندسی فرهنگ نیز باید اجزای فرهنگ را در جای خودشان قرار دهیم و تعامل آنها را بخوبی برقرار سازیم.
اما تفاوت مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی چیست؟ تفاوت آنها با یکدیگر با عنایت به ساختار و ترکیب این دو عبارت کاملا مشهود است؛ در مهندسی فرهنگ، همانطور که اشاره شد، فرهنگ مهندسی میشود، پس ما به نظریهپردازی و مبناپردازی عمیقی احتیاج داریم که با توجه به بازخورد کارهای صورت گرفته در این حوزه در سالهای اخیر، ناکافی بودن آن بخوبی آشکار میگردد. مهندسی فرهنگ برخلاف مهندسی فرهنگی که یک ترکیب وصفی است، یک ترکیب اضافه میباشد. این نوع مهندسی مقدم بر مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگی مقدم بر مدیریت فرهنگی میباشد. و این طبیعی است، زیرا ابتدا یک سیستم مهندسی و سپس مدیریت میگردد.
آنچه که موضوع مورد بحث ما در این مقاله میباشد، مبحث مهندسی فرهنگی و در طول آن مدیرت فرهنگی میباشد. همانند تمام پروژههای مهندسی، آنچه که در ابتدا با آن سر و کار داریم کاغذ و قلم است و فکری که از مهندسی فرهنگ نشئت گرفته است، تئوریهای ما در ترسیم یک «نقشهی فرهنگی جامع» را تشکیل میدهد. اما ما نیاز به چینش چه مواردی در این نقشه داریم؟ اقتصاد، سیاست، امنیت، قضا، حقوق و سایر مناسبات اجتماعی با یک رویکرد فرهنگی، مهندسی و چینش میشوند. جدا از بحث اینکه تعاملات موجود بین این اجزای سیستم چگونه و تا چه اندازهای برقرار میشود، و آیا کارایی مورد انتظار ما را دارد یا نه، اجرای این پروژهها که از آن به مدیریت فرهنگی یاد میکنیم، برای تحقق یک مهندسی فرهنگی کارآمد، در مرحلهای بعد دچار یک سری از تعارضات و معضلات پیچیده میگردد.
یکی از پیشنیازهای ترسیم نقشهی فرهنگی، داشتن یک رصد فرهنگی مناسب میباشد. «رصد فرهنگی عبارت است از تحلیل و بررسی ارزشها، نگرشها، هنجارها و رفتارهای موجود در جامعه، سطح فرهنگ ملی و عمومی و خرده فرهنگها، که برای مساله شناسی فرهنگی و پایش جریانهای فرهنگی تولید شده در حوزههای مختلف جامعه اعم از فرهنگ دینی، فرهنگ سیاسی، فرهنگ اقتصادی، فرهنگ مدنی و فرهنگ علمی انجام میگیرد و هدف آن آیندهنگری فرهنگی و شناسایی به موقع جریانها و مسائل فرهنگی و ارائه راهبردهای مواجههی صحیح با آنها میباشد.» (بابک نگاهداری، کارشناس ارشد علوم اجتماعی). البته در صورتی این رصد فرهنگی برای مهندسی فرهنگی، مفید خواهد بود که به صورت پیوسته و در بازههای زمانی معینی انجام گیرد تا نیازسنجی فرهنگیای را که مورد انتظار ما میباشد تامین نماید.
تا اینجای مقاله ابعاد مختلف مهندسی فرهنگی تا حدودی معرفی شدند، اما مشکل اصلی در عدم تحقق کارآمد آن چیست؟ به عبارت دیگر آنچه باعث شده است که در سالهای اخیر شاهد پیشرفت چندانی در حوزهی فرهنگ نباشیم چیست؟
در پارهای از موارد تعامل سازندهای که باید بین تمام اجزا و حوزههای تاثیرگذار بر فرهنگ وجود داشته باشد، برقرار نمیگردد. اما این تعامل را چه کسی باید ایجاد کند؟ آنچه که ما شاهد آن هستیم نبود نیروهای متخصص و نخبهی کافی در حوزههای مدیریتی کلان و جزئی میباشد، گاه در یک حوزه نیروی متخصصی مشغول به فعالیت میباشد اما در حوزهای دیگر فردی ناآشنا به حوزهی کاری خود و بدور از تجربه و تخصص کافی گزینش میشود (حال به دلایل مختلف)، شما تعامل موجود بین این دو نفر را چگونه ارزیابی میکنید، پیش فرض ما این است که تمام مدیران ما با حسن نیت و رعایت اخلاق و منش اسلامی گزینش میشوند و مدیریت میکنند و گرنه که تمام تلاشها در راستای مهندسی فرهنگی کاری عبث و بیهوده است. پس عامل نخبهگزینی، یکی از مهمترین و کارسازترین موارد میباشد. فرهنگ مقولهای بسیار پیچیده میباشد، همین عامل برای توجیه سلیقهای کار کردن مسئولین فرهنگی ما کافی میباشد، در حوزهی اقتصاد و سیاست ما تابع عوامل روشنتر و شفافتری هستیم و در بیشتر اوقات براحتی میتوانیم تصمیم گرفته و اجرا کنیم، اما درکار فرهنگی گاه تمرکز ما بر برخی از حوزهها باعث غفلت از سایر حوزهها میگردد، مشکل اصلی اینجاست که چون فرهنگ مقولهی سیالی است، نتایجی که ما از کار فرهنگی و یا حتی ضد فرهنگی میگیریم به صورت تدریجی پدید میآید و ممکن است در وهلهی اول به صورت حسی قابل درک نباشد. البته سیال بودن فرهنگ به معنای غیر ارادی بودن نیست، میگوییم فرهنگ سیال است زیرا از متغیرهای بسیاری که گاه برخی از آنها ناشناخته میمانند تاثیر میپذیرد.
داشتن یک نقشهی جامع فرهنگی چه در سطح کلان و چه در سطوح پایینتر مثل دانشگاه و شایستهسالاری در امر گزینش نیروها برای سپردن مسئولیتهای کلیدی به آنها دو عامل اساسی برای تحقق مهندسی فرهنگی و بالتبع مدیریت فرهنگی کارآمد میباشد.