مداح پرستی
یک دوست: امشب کجا میری هیات؟
من: دانشگاه هنر میرم، مثل همیشه... حاج آقا پناهیان سخنران برنامهاست... خیلی حال میده بیا حتماً...
یک دوست: مداحشون کیه؟
من: دانشجوییه، فکر کنم یکی از بچههای دانشگاه هنر باشه...
یک دوست: {با حالت تمسخر و پوزخند} ولش کن بابا بریم هیات ... {بهخاطر احترامی که برای ذاکرین اهل بیت قائل هستم اسم نمیآورم} بذار حال کنیم... مگه چند شب دیگه از محرم مونده...
من: {ناراحت} ... امشب هم فکر کنم فقط به سخنرانی برسم...
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود!
ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود
یا گرگ های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ های قصه کنعان دروغ بود!
حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار...کاش
برجان باغ داغ زمستان دروغ بود...
* محمد مهدی سیار
این شعر را اینقدر دوست دارم که بدون توجه به متن بالا گذاشتم... نمیخواد الکی برای خودتون تفسیرش کنید... نمیدونم فکر کنم زیادی احساساتی هستم... بعضی از جاهای مختارنامه را نمیتونم ببینم، نمیتونم جلوی...
شب تاسوعاست...
وبلاگ گروهی و آموزشی "أین عمّار؟"
منتظر استفاده از نظرات شما همسنگر گرامی می باشد.
در این مجاهدت مقدس، موفق و پیروز باشید...