سفر نزدیکه...
میگن چشم بگذاری روی هم تموم میشه و برمیگردی... میدونم! همهی این مسکنها را از حفظم اما چهکار کنم دلم تازگیها بدجوری گرفته. اصلاً شما گیر بده که چرا اینقدر محاورهای مینویسی میگم دلم میخواد! اصلاً دوست دارم اشتباه بنویسم دوست دارم بنویسم دوثطط دارم...
امروز داشتم دوباره فکر میکردم که چه چیزهای خوبی دارم و میخوام برای مدتی ترکش کنم، شاید هم خیلی از اونها را برای همیشه ترک کنم... یاد دیوونه بازیهای داداشم افتادم. خیلی آدم باحالیه، وقتی سیبیل میگذاره بهش میگم سرباز عراقی! یاد وقتهایی افتادم که با هم بیرون میرفتیم، بدون استثنا وقتی از زیر پل یا از توی تونلی رد میشه بوق میزنه اونم بوق ممتد، یا اینکه توی خیابون خفن ویراژ میده و همیشه دعوامون میشه که هوی سیرابی اینقدر تند نرو...
یاد اون یکی داداشم افتادم با اون موهای باحالی که اینقدر بهش میرسه که مامانم... ولش کن اصلاً بهتو چه که مامانم چی میگه... ببخشید نمیدونم دارم چی میگم...
همهی دوستای باحالی که دارم، همکارهایی که توی اداره دارم و...
شاید هم دلم واسهی خودم تنگ بشه مثل روزهایی که...
وای خدا چقدر نقطهچین گذاشتم... این نقطهچینها خیلی حرف داره، خیلی خیلی خیلی که خود آدم هم گاهی نمیدونه چقدر باید میگفته و نگفته... و چرا بعضی وقتها اینقدر نقطهچین گذاشته...
بریم هیات بلکه دلمون باز بشه...
یکی یکی با همه نمیشه قرار گذاشت... دوستانی که خواستند این روزهای آخر خودشون را معرفی کنند و از گذاشتن کامنت توی وبلاگ و گودر به اسمهای مستعار برای یک دفعه هم که شده دوری کنند میتونن توی این شبهای عزیز من را در هیات «هنر و حماسه» دانشگاه هنر تهران که در پردیس کاربردی برنامه دارن ببینن. سخنران برنامه هم حاج آقای پناهیانه که ساعت 23 میان و تریپ هنری واسه بچهها صحبت میکنن... دم شما گرم این شبها این خستهی کمرنگ کویرنشین را فراموش نکنید...
یا حسین
آدرس: بین چهارراه ولیعصر و چهار راه طالقانی، جنب دانشگاه امیرکبیر، دانشگاه هنر
ساعت شروع مراسم: 20
مطلب خودمونی جالبی بود
به نظر من آخرش این را اضافه کن:
محرم زمان پرواز به سوی همه ی خوبیهاست...آیا بالهایت توان پرواز دارد؟