داستان سه نقطه ها
پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۰۳:۰۷ ب.ظ
چشم های تو
نه پلاژ می خواهد
نه نجات غریق
پیرمرد و دریا کم دارد...
91/10/28
پ.ن:
1) پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی
2) خیلی وقت است که در این دریا غرق شده ام...
93/07/06
حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم....:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..
نظرات خصوصی پس از مطالعه توسط مدیر وبلاگ، حذف می شوند