فروش میلیاردی سهگانهی اخراجیها که حاصل تلاشهای تعدادی از بچههای ارزشی در حوزهی سینما بود، ضربهی عجیبی به انحصارطلبان سینما وارد کرد و مشوقی بود برای تازهکارانی که از غول بادکنکی سینما میترسیدند.
آیا کسانی که ادعا میکردند فروش بالای یک فیلم به معنای خوب بودن آن فیلم است، شروع به فحاشی نسبت به اخراجیها و کارگردان آن نکردند؟ آیا همین به اصطلاح روشنفکران و مدعیان سینما، مخاطبان این فیلمها را نفهم و بیسواد معرفی نکردند؟ بماند اینکه چه سنگاندازیهایی کردند تا از فروش این فیلم جلوگیری کنند و چه نقدهای غیر منصفانهای نسبت به این فیلم نوشتند. این سنگاندازیها را که نشان از حسادت عدهای قلیل میباشد به فال نیک میگیریم.
غرض از نوشتن این یادداشت گله و شکایت از این افراد نیست بلکه مسئلهی ما طیفهایی هستند که مثلاً آنها را خودی میدانیم. (البته میرسیم به جایی که این خودیها از آن غیر خودیها هم غیر خودیتر بودند).
اخراجیهای یک حرف و حدیثهای زیادی داشت که سربسته میگویم، عدهای از این به ظاهر مذهبیها را حسابی کفری کرده بود! خب همینها هم صدایشان درآمد که جنگ به مسخرگی و الواتی نشان داده شده است و از این مزخرفات. همین حرفها را هم توی اخراجیهای 2 و3 زدند.
گروه دیگری که خودشان را منتقد حزب اللهی میدانستند و از قضا تازه کار هم بودند، شروع کردند به ژست سینماگری گرفتن و نقدهای تند نوشتن در مورد فیلمها و شستن سر تا پای فیلم. دمشون گرم از اینکه جرأت کردند و قلم بهدست گرفتند؛ اما با عرض معذرت خیلی بیجا کردند که بدون حمایت از یک کارگردان ارزشی به قول خودمان دهنش را هم سرویس کردند... اصلاً کار ما همین هست... رها کردن دوستان و فحش دادن به غیر دوستان!این گروه هم بگذارید در خواب خودشان بمانند.
گروه دیگری که الان هم کاسهی داغتر از آش شدهاند با تیترهای خندهداری مثل «اخراجیها آبروی سینمای ایران»، قصد دارند حمایت همه جانبهی خودشان را از این کارگردان ارزشی اعلام کنند. همین قلم به دستان خوش خیال فیلم رقیب را به باد فحش و ناسزا میگیرند و نه تنها از محتوای کار ایراد میگیرند، بلکه گاهاً نقدهای فنی و کارشناسانهی خندهداری هم از آنها میکنند. من فعلاً کاری به سابقهی کارگردان و اطرافیان او ندارم. عزیز من! رفیق! منتقد! یادداشتنویس فلان و بهمان روزنامه و سایت و مجله! تو را خدا یک کم انصاف داشته باش!
درست هست که بعضی از این آدمهای نفهم و بیشعور! به خاطر حسادتی که نسبت به طیف خاصی از جامعه دارند، تماشاگران یک فیلم را آدمهای بیفرهنگی معرفی میکنند، اما شما چرا از شیوهی آنها برای حمایت از کارگردان خودتان استفاده میکنید؟! اصلاً من بیسواد! هیچ ادعایی هم در مورد سینما ندارم. ولی به عنوان یک یادداشتنویس و خواننده وقتی نقدهای برخی از دوستان را میبینم، حسابی کفری میشوم.
در کنار این گروهها، گروه دیگری وجود دارند که منصفانه و بدون غرضورزیهای سیاسی! و غیر سیاسی، در کنار حمایت از کارگردان خودشان، اشکالات فیلم مورد نظرشان را نیز محترمانه و کارشناسانه بیان میکنند و بدون اینکه به آن فیلم فحش و ناسزا بدهند و کارگردان آن را تحقیر کنند، در این رقابت سالم دست به قلم میبرند.
ای کاش همهی ما اخلاق رسانهای را رعایت میکردیم!
بعدنوشت1: ایام شهادت بیبی فاطمه زهرا(س) را به همهی شیعیان آن حضرت تسلیت عرض میکنم.
بعدنوشت2: به این یادداشتهای گلهآمیز من خرده نگیرید که دلم خیلی بیشتر از این حرفها خون است! اما دیگر از این جور نوشتهها هم از من نخواهید دید.
بعدنوشت3: مشکلی برایم پیش آمده است که امیدوارم با دعای شما دوستان و عزیزان هر چه زودتر برطرف گردد و ما از این همه سفر به این ور و آن ور ایران خلاص شویم! چون هنوز که هنوز است پایان این سفرها مشخص نیست... هر چه خدا بخواهد...
بعدنوشت4: خواهش میکنم دوستان عزیز در نظراتی که به مطالب میدهند و ایمیلهایی که برایم ارسال میکنند، اسم واقعی خودشان را ذکر کنند... اگر هم میخواهید نظر شما نمایش داده نشود(مثل خیلی از دوستان)، گزینهی نظر خصوصی را حتماً تیک بزنید و اسم واقعی خودتان را هم ذکر کنید! نترسید من اسم شما را جایی نخواهم گفت!
بعدنوشت5: دیروز وبلاگ کمرنگ یکساله شد. یعنی دقیقاً 23 سال کوچکتر از من. وبلاگی که از دل وبلاگ «پس از طوفان» بیرون آمد ولی هیچگاه نتوانست مخاطب آن را در این یک سال پیدا کند.