کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم پسند» ثبت شده است

۲۱
ارديبهشت

یادداشتی بر فیلم خط ویژه/ یادداشت اختصاصی برای سینماکات

«خط ویژه» سومین ساخته‌ی مصطفی کیایی بعد از «بعد از ظهر سگی سگی» و «ضد گلوله» می‌باشد. فیلمی که به نسبت، گیشه خوبی هم در دو ماه اخیر داشته است. با اینکه «خط ویژه» یک سر و گردن از آثار قبلی کیایی بالاتر است اما همچنان پا را فراتر از متوسط بودن نمی‌تواند بگذارد. در این یادداشت کوتاه، نقاط مثبت و منفی این اثر را بررسی می‌کنیم.

به اعتقاد نگارنده، بزرگ‌ترین ضعف این فیلم همان چیزی است که در شعار اصلی «کمدی‌ترین فیلم جدی سال» به آن اشاره می‌شود. «خط ویژه» نه کمدی است و نه جدی. فیلمی که سعی می‌کند یک داستان جدی و گزنده را با چاشنی طنز از خطر سانسور نجات دهد.

کیایی می‌گوید: «این یک لحن است که فعلا‌ با آن فیلم می‌‌سازم. شاید نوعی رندی است که در سینما انتخاب کردم. چون می‌دانم اگر به چنین موضوعاتی با لحن جدی یا با فضایی تلخ پرداخته شود اجازه ساخت نمی‌دهند... اتفاقی که در «خط ویژه» می‌افتد و مخاطب را با قهرمانان فیلم همراه می‌کند لحظه‌ای شیرین بود. اینکه شما به بانک مراجعه کنید و متوجه شوید در حساب‌تان پولی کلان موجود است.» (سایت آفتاب، 27 فروردین 93، کد خبر: ۲۳۹۷۵۸)

خط ویژه

اما اشکال اینجاست که کیایی برای بیان این طنز از پیرنگ‌های فرعی بسیار ضعیفی استفاده می‌کند که در واقع آسیبی جدی به اصل داستان می‌زنند. به طور مثال به ماجرای بعد از دزدیدن ماشین عروس و اصرار به برگرداندن ماشین، عاشق شدن یک‌باره‌ی یکی از شخصیت‌های داستان بلافاصله بعد از فهمیدن موضوع ازدواج دختر مورد علاقه‌اش و... می‌توان اشاره کرد.

هر چند که کیایی استفاده از طنز را حربه‌ای برای فرار از ممیزی آثار خودش بیان می‌کند اما همین طنز در «بعد از ظهر سگی سگی» در سطحی بسیار نازل با دیالوگ‌هایی ضعیف و در «خط ویژه» با کمی بلوغ ولی باز هم دم دستی و کلیشه‌ای خودش را نشان می‌دهد. کیایی با کمی دقت و سرمایه‌گذاری در حوزه طنز می‌تواند یک کمدی تلخ قوی بسازد.

به نظر اگر بخش‌های ضعیف فیلمنامه مثل همین پیرنگ‌های فرعی طنز و پیرنگ معرفی طلبکار ـ که حقیقتاً هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمی‌کند ـ را حذف کنیم، «خط ویژه» داستان بسیار خوب و به‌جایی دارد و به مسئله‌ی حساسی چون رانت و اختلاس اشاره می‌کند.

«خط ویژه» فیلم خوش ساختی است که تماشاگر را به خوبی با خودش همراه می‌کند اما در بیان آنچه که می‌خواهد بگوید، لکنت دارد. کیایی پول دزدی را حق مردم می‌داند، حقی که بسیاری از مشکلات ریز و درشت آنها را برطرف می‌کند (همان) اما در برگرداندن این پول به مردم دست به یک ترفند رابین‌هودی می‌زند. ترفندی که اتفاقا در صحنه‌ی ریختن پول از بالای پل عابر پیاده و توقف یک‌باره‌ی ماشین‌ها بسیار بد از کار درمی‌آید. جدا از اینکه این اشتیاق مردم به دلارهای بادآورده خوب است یا بد، نوع رفتار مصطفی زمانی و هانیه توسلی در آن صحنه همراه با خوشحالی و خنده‌ی آنها به هیچ وجه با آنچه که از طمع و تلاش آنها برای بدست آوردن آن پول‌ها می‌بینیم، همخوانی ندارد.

یکی دیگر از نقاط مهم «خط ویژه» وجود پرسوناژهای متعدد و تقسیم نقش «قهرمان داستان» بین آنهاست. به عبارتی دیگر ما با چند قهرمان کوچک طرف هستیم که هر کدام نقشی را در داستان ایفا می‌کنند و اتفاقا از جایگاه «تیپ‌بودن» خارج می‌شوند و به «شخصیت» می‌رسند و همین یکی از نقاط قوت فیلم می‌شود. نویسنده سعی می‌کند با معرفی کاراکترها ما را با بخشی از درگیری‌های ذهنی و مشکلات مادی و اخلاقی آنها آشنا کند اما در بعضی از مواقع یا اطلاعات اضافی به ما می‌دهد و یا اطلاعاتی ناقص؛ مثل اتفاقاتی که در خانه‌ی میترا حجار می‌افتد.

آخرین ساخته‌ی مصطفی کیایی هر چند که اشکالاتی در فیلمنامه و کارگردانی دارد اما باز هم اثری قابل قبول و رو به پیشرفت در کارنامه‌ی وی می‌باشد.


این مطلب در دیگر رسانه ها:

ـ رسانه خبری تحلیلی سینماکات

ـ خبرنامه دانشجویان ایران


  • سید مهدی موسوی
۲۸
مرداد

منِ راوی

دو ساعتی به شروع مراسم شب قدر مانده است. داستان همشهری تیرماه را برمی‌دارم و اولین داستانش را می‌خوانم. نه از زاویه دید دانای کل خوشم می‌آید و نه دوست دارم شاهد خودکشی پیرمرد داستان باشم، ولی باید تمامش کنم. گمان می‌کنم «منِ راوی» آرامم کند؛ داستان دوم را شروع می‌کنم. دوست دارم حس بد خواندن این داستان را آن‌قدر ادامه دهم تا به جای خوب و امیدوارکننده‌اش برسم. فایده‌ای ندارد. ابزورد ابزورد! برمی‌گردم و از صفحه‌ی 28 مجله نام نویسنده را پیدا می‌کنم. اینکه یک دانشجوی کارشناسی مهندسی مکانیک دانشگاه تهران که دو سال از خودم کوچک‌تر است همچین داستان سیاه و پوچی نوشته باشد اعصابم را بیشتر خورد می‌کند. مجله را می‌بندم. همین دو داستان کافی است تا کنار هزار بار اسم خدا به آخر و عاقبت داستان‌هایم فکر کنم.

یک نویسنده تا کجا حق دارد از تجربیات و احساسات شخصی خودش بگوید؟ نویسنده موفق کسی است که به آن چه که می‌نویسد اعتقاد کامل داشته باشد. حال اگر روایت داستانش را از کسی وام نگرفته باشد، داستان او عمیق‌تر است و در جان مخاطب اثر می‌کند. برای من جدا از اینکه خواندن داستان پوچ‌گرا عذاب‌آور است آشنا شدن با نویسندگان 18 ـ 19 ساله‌ی ناامید و غمگین، ترسناکِ ترسناک است. همین حس ترسناک من را از نوشتن خیلی از خزعبلات ذهنی‌ام دور می‌کند. خدا را شکر!

من راوی با خاطره‌نویسی تفاوت زیادی دارد اما من راوی برای برخی از داستان‌نویس‌های تازه‌کار حکم همان خاطره را دارد. شاید بتوان گفت مرز بین خاطره و داستان‌های با زاویه من راوی برای نویسنده‌ها مشخص‌تر است تا افراد عادی که خاطرات روزانه خود را می‌نویسند. مخاطبان گاهی من راوی نویسنده را همان خاطرات شخصی او می‌پندارند و این حس چندان خوشایندی برای نویسنده‌ها نیست.

مثلا همین حس ناخوشایند باعث شد تا داستان «به خاطر بچه‌ها» را با روایت یک گربه! بنویسم. برای کسی که تا به حال هیچ داستان عاشقانه‌ی درستی ننوشته، طبیعی است که بخواهد مفهوم عشق و دوستی را از زاویه‌ی دیگری بیان کند.

یکی از استادانم همیشه ما را از نوشتن داستان طنز در زمانی که هنوز اصول داستان‌نویسی را به خوبی یاد نگرفته بودیم، نهی می‌کرد. می‌گفت وقتی که هنوز توانایی نوشتن یک داستان قوی را پیدا نکرده‌اید، استفاده از عناصر طنز باعث می‌شود که در درجه‌ی اول خودتان و بعد مخاطبانتان، متوجه اشکالات داستان نشوند. به نظرم نویسنده‌های کم تجربه، ضعف‌های داستانی خودشان را در لابه‌لای جملات طنزگونه‌ی داستان مخفی می‌کنند. حالا چرا بعضی از نویسنده‌ها همه‌ی داستان‌هایشان تاریک، غمناک و ترسناک است؟

برگردیم به همان پاراگراف اول خودمان. به نظرم یکی از مشخصه‌های دیگر داستان خوب آن است که بتوان برداشت‌های مختلف و خوانش‌های متفاوتی از آن انجام داد. داستانی که فقط یک مفهوم و پیام مشخص داشته باشد، داستانی که پیام خودش را جار بزند، داستانی که بخواهد برای تو سخنرانی کند، داستان خوبی نیست. برای همین خیلی از داستان‌ها به دلم نمی‌نشیند، مثلا داستان‌های سید مهدی شجاعی. حال اگر یک داستان‌نویس بخواهد یادداشت و مقاله بنویسد، به نظرتان چه اتفاقی می‌افتد؟! به برداشت اولیه‌ی خودتان از یادداشت و مقاله‌ی این افراد که به طور طبیعی خشک و بی روح است، اطمینان نکنید. گاهی نویسنده‌ها شیطنت‌هایی هم می‌کنند و لابه‌لای یادداشت‌های رسمی خودشان، حتی حرف‌های عاشقانه را هم مخفی می‌کنند. تجربه‌ی جالبی است؛ امتحان کنید. 


  • سید مهدی موسوی
۱۵
ارديبهشت

مفهوم مردم‌پسندی «popularity» از اصطلاحات سده اخیر در میان پژوهشگران مسائل فرهنگی و اجتماعی است که پیشینه‌ی آن به سال‌های پس از پیروزی انقلاب صنعتی و بوجود آمدن شهرهای پرجمعیت و صنعتی بازمی‌گردد. باید دانست که تفاوت در تعریف فرهنگ و هنر موجب تغییر دیدگاه نسبت به فرهنگ و هنر مردم‌پسند خواهد شد. زیرا نخبه‌گرایان، پسندِ مردم را شرط خلق اثر هنری نمی‌دانند حتی آن را محدودکننده‌ی هنرمند به حساب می‌آورند. در نقطه‌ی مقابل، آن‌هایی که بر کارکرد اجتماعی هنر تاکید دارند و اثر هنری را بازتاب جامعه می‌دانند، برای پسند مردم اعتبار خاص قائل هستند.

نکته‌ای در ترجمه واژه انگلیسی popular قابل ذکرست؛ کسانی که یکسره آن را نفی می‌کنند، اصطلاح «عامه‌پسندی» را به قصد تحقیر آن به‌کار می‌برند. از سوی دیگر، موافقان، آن را به «مردمی» بازمی‌گردانند، که با نوعی پیشداوری همراه است و غرض آنان اعتباربخشیدن به آن است. به نظر می‌رسد که هر دوی این پیشداوری‌ها نیازمند نقد و بررسی است. زیرا، علی‌رغم اینکه هنر حقیقی از هر قید و بند، حتی پسند مردم، آزاد و رهاست اما در عین حال «مردم‌پسندی» دارای کارکرد فرهنگی و اجتماعی است و به وسیله آن هنر اصیل و حقیقی می‌تواند در میان عموم افراد جامعه گسترش یابد. از این رو، سازوکار آن، استفاده وسیع از رسانه‌های ارتباطی و نیز ساده کردن پیچیدگی‌های هنر اصیل است.

«مردم‌پسندی» اصطلاحی خاص در مطالعات فرهنگی است و فرهنگ‌شناسان به فرهنگی که مبتنی بر پسند مردم باشد، عنوان فرهنگ «پاپیولر» اطلاق کرده‌اند که ریشه‌ی آن به تحولات اجتماعی شهرهای اروپای پس از انقلاب صنعتی بازمی‌گردد. در آن هنگام گروه‌های وسیعی از کشاورزان برای جستجوی کار به شهرها می‌آمدند و به عنوان کارگر در کارخانجات به کار مشغول می‌شدند. هر چند در ابتدا فرهنگ «پاپیولر» در میان طبقه کارگر شکل گرفت اما به مرور با پیدایی طبقه متوسط، معنا و مفهوم بسیار گسترده‌تری یافت.

در واقع، مردم‌پسندی، صفت اساسی «فرهنگ توده‌ای» است و مخالفان و موافقان فرهنگ توده‌ای نیز بر همین اساس به ردّ و اثبات یکدیگر مشغول شده‌اند. در یک ارزیابی کلی می‌توان مخالفان فرهنگ و هنر مردم‌پسند را از پیروان نخبه‌گرایی دانست که بر نقش خواص جامعه در پیشبرد فرهنگ و هنر تاکید دارند. اما، موافقان فرهنگ و هنر مردم‌پسند از موضع دیگری به این مقوله می‌نگرند که الزاماً به تضاد خواص و عوام اجتماع محدود نمی‌ماند بلکه بیشتر بر گسترش مناسبات اجتماعی و تحقق مفهوم توسعه «development» استوار است.

برخی موافقان فرهنگ و هنر مردم‌پسند از نظام سرمایه‌داری به خاطر تولید محصولات مردم‌پسند تمجید می‌کنند؛ زیرا به زعم آنان، افزایش تولید و مصرف، توسعه فرهنگ جامعه را بدنبال دارد. البته در میان افراد این گروه، کسانی هستند که با نگاه نقادانه به چنین مناسباتی می‌نگرند و موافق مشروط هستند.

در هر حال، فرهنگ و هنر مردم‌پسند، باعث عمومی شدن «generalization» اموری می‌گردد که در گذشته فقط به طبقات ثروتمند و حاکم اجتماع تعلق داشت. نتیجه آنکه مشارکت «participation» مردم را در قالب سازمان‌ها، گروه‌ها و نوآوری در زمینه‌های مختلف افزایش می‌دهد.

آنچه مسلم است، حضور مردم در تحولات اجتماعی در سده‌های اخیر روزبه‌روز بیشتر شده است؛ به طوری که مشروعیت داشتن نزد مردم از اهداف اصلی تمام حکومت‌های سیاسی گشته است. جالب آنکه نظام‌های متفاوت و گاه متضاد با یکدیگر، همگی مدعی مردمداری و برخورداری از حمایت مردمی هستند. به نظر می‌رسد که نقش مردم در روزگار ما، انکارناشدنی باشد. حال اینکه، چگونه می‌توان ضمن اعتقاد داشتن به نخبه‌گرایی بر مردم‌پسندی نیز تأکید کرد؟

مخالفان فرهنگ توده‌ای، شدیدترین حملات را بر رسانه‌های ارتباط جمعی که عامل اصلی در روند عمومی‌شدن فرهنگ و هنر محسوب می‌شوند، به عمل آورده‌اند. آنان، این رسانه‌ها را توده‌ای می‌نامند؛ زیرا که برای جلب نظر مخاطبان گسترده‌شان سطحی شدن فرهنگ و هنر را در میان مردم موجب می‌شوند. در نقد این دیدگاه باید به مطلبی خاص اشاره کرد و آن اینکه، تردیدی وجود ندارد که تمایل به کار هنری در نزد تمام ابنای بشر کمابیش وجود دارد و البته در برخی از افراد، این گرایش به صورت شغل و حرفه‌ی دائمی درمی‌آید. بنابراین می‌توان اذعان کرد که پرداختن به کار هنری فقط مختص سرآمدان جامعه و طبقات ممتاز نیست که بدلیل برخورداری از زندگی مرفه به کار هنری علاقمند باشند بلکه این علاقه، همگانی است و از خواص گرفته تا عوام را دربرمی‌گیرد.

اما یک نکته کاملاً روشن و بدیهی است و آن اینکه مردم معمولی به دلیل ضعف بنیه مالی و عدم برخورداری از سطح دانش کافی، از آثاری حمایت می‌کنند که اغلب سطحی و کم‌مایه از آب درمی‌آید. آن‌ها قادر نیستند همانند طبقه خواص از هنرمندان ممتاز استفاده کنند در نتیجه ذوق آنان پرورش نیافته به‌نظر می‌رسد و به همین دلیل است که تاریخ‌نویسان هنر در بررسی‌هایشان همواره هنر شاخص هر دروه را در میان کاخ‌ها، خانه‌های اشراف و یا اماکن مقدس مورد حمایت روحانیان جستجو می‌کنند و نه در میان آثار و لوازم برجای مانده از زندگی مردم معمولی؛ زیرا که کاربرد داشتن آثار هنری در نظر مردمی که از آن‌ها استفاده می‌کردند مهم‌تر است تا جنبه‌های زیبایی‌شناختی آنان.

به نظر موافقان نقش رسانه‌ها در عمومی شدن فرهنگ و هنر، تمایز آشکار میان «فرهنگ سطح بالا و پایین» در چند سده‌ی اخیر روزبه‌روز کمرنگ تر شده است. آغاز این روند با اختراع صنعت چاپ بود که باعث شد مطبوعات و کتب متعدد با قیمت به مراتب ارزان‌تری در اختیار همگان قرار گیرد. نتیجه این تحول، رشد سوادآموزی بود و افراد بیشتری از نعمت خواندن و نوشتن که قرن‌ها در انحصار اشراف و سرآمدان جامعه بود، برخوردار شدند. مطبوعات را باید آغاز رسانه‌های ارتباط جمعی دانست اما این فقط شروع روند روبه‌رشدی بود که بعدها به اختراع رسانه‌های الکترونیک منجر شد. هرچند آن‌ها به لحاظ ارتباط گسترده با مردم، به نام رسانه‌های ارتباط جمعی شناخته می‌شوند، اما در اساس، قابلیت استفاده فردی دارند. این تضادی است که کارشناسان، با عنوان تضاد میان فرایند یکپارچه‌سازی فرهنگی «cultural uniformity» توسط رسانه‌ها و افزایش قدرت انتخاب فردی یا دمکراسی فرهنگی مطرح کرده‌اند.

امروزه، رسانه‌هایی مانند رادیو، تلویزیون، سینما، صفحات موسیقی، ویدئو و حتی بتازگی رایانه‌ها نقش بسیار مهمی در انتقال هنر سطح عالی به میان مردم معمولی پیدا کرده‌اند. اصطلاح هنر رسانه‌ای «media art» از مفاهیم جدیدی است که بتازگی به سبب نوآوری‌های الکترونیک در این زمینه به کار می‌رود. در این میان یک نکته را باید پذیرفت که رسانه‌ها ویژگی‌های خاصی دارند و باعث می‌شوند در محتوای پیامی که انتقال می‌دهند، تغییراتی ایجاد کنند؛ چنین خصلتی یادآور سخن مشهور «رسانه، پیام است» از مک لوهان می‌باشد. کاملاً روشن است یا دست کم سابقه تاریخی نشان می‌دهد که رسانه‌ها ابزار سودجویی مادی و القای ایدئولوژی بوده و هنوز هم هستند اما این به معنای آن نیست که این رسانه‌ها ذاتاً قابلیت توسعه دانش و فرهنگ و هنر در میان مردم و جوامع مختلف را ندارند و نمی‌توانند فواصل فرهنگی میان خواص اجتماع را با اکثریت عوام کم کنند. از آن‌جائی که هنرهای رسانه‌ای برخلاف هنرهای پیشین و باستانی، جنبه تکنولوژیک قویی دارند، باعث شده است که چنین نتیجه‌گیری شود که فی‌نفسه مذموم و ابزار سلطه هستند. چنین هراسی از تکنولوژی، واکنشی تاریخی از سوی روشنفکران اروپایی بود که در برابر انبوه تولیدات کارخانه‌ای احساس خطر می‌کردند. آن‌ها در دود سیاه دودکش‌های بلند کارخانه‌ها، چیزی شوم و تهدیدکننده برای فرهنگ بشر و ارزش‌های انسانی می‌دیدند. البته نگرانی آن‌ها بی‌مورد نبود. وقوع دو جنگ بزرگ جهانی با آن ویرانی که در تاریخ بشری سابقه‌ای نداشت، نشان می‌دهد که آن‌ها به‌خوبی دریافته بودند که امری هراس‌آور در تکنولوژی نهفته است. البته امروزه ما با آن سال‌های جنگ و ویرانی فاصله زیادی پیدا کرده‌ایم ولی همچنان نابودی انسان‌ها را در نقاط مختلف جهان شاهدیم، اسباب مشاهده‌ی ما نیز همین رسانه‌هاست. از این رو به نظر می‌رسد که ما به سازوکارهایی برای کنترل رسانه‌ها نیازمندیم.

(بخشی از مقدمه‌ی کتاب «تعامل فرهنگی- اجتماعی فیلم مردم‌پسند» نوشته‌ی علی شیخ‌مهدی که انتشارات سوره آن را در سال 1383 چاپ نموده است و پیشنهاد می‌کنم که برای مطالعه عمیق‌تر در مورد مباحث مردم‌پسندی این کتاب را مطالعه فرمایید.)

کسانی که علاقمند به این نوع مباحث هستند، برای مطالعه‌ی بیشتر در زمینه‌ی فرهنگ می‌توانند به کتاب «مقدمه‌ای بر نظریه‌های فرهنگ عامه» نوشته‌ی دومینیک استریناتی، ترجمه‌ی خانم ثریا پاک‌نظر که انتشارات گام نو آن را منتشر کرده است، مراجعه نمایند.

بعدنوشت1: ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) را تسلیت عرض می‌کنم.

بعدنوشت2: مدتی نه‌چندان کوتاه مهمان مردم استان کرمانشاه خواهم بود و از این به بعد نوشته‌های من را احتمالاً در فضایی دیگر شاهد خواهید بود، التماس دعای فراوان از همه‌ی دوستان... بلکه از این سفرهای طولانی رهایی پیدا کنیم...

بعدنوشت3:

دردواره‌ها(2)

در میان آفتاب و دل

مرز مشترک کجاست؟

چشم‌های من

میزبان نقشه‌هاست:

نقشه‌ها و مرزهای روبه‌رو

مرزهای درد، آرزو

مرزهای مبهم خیال

مرزهای ممکن و محال

نقشه‌های فاصله

مرزهای خاکی و غریب

بین آفتاب و دل کشیده‌اند

مرزهای شرقی دلم کجاست؟

چشم‌های من

میزبان نقشه‌هاست

کوه‌ها

روی نقشه سر به اوج می‌زنند

رودها

روی نقشه موج می‌زنند

مرزهای بین آفتاب و دل

ناگهان خراب می‌شوند

(آینه‌های ناگهان-قیصر امین‌پور)

  • سید مهدی موسوی
۰۱
خرداد

مدتی است که بحث انتقاد از «فیلم‌فارسی» یکی از موضوعات داغ رسانه‌ها شده است و به تازگی برخی از کارگردانان مطرح سینما نیز به این جرگه پیوسته‌اند اما این واقعیت را باید قبول کنیم که سینمای ایران به دلیل ضعف بنیه اقتصادی و تکنیکی، خواسته یا ناخواسته به سمت تولید فیلم‌های کم‌خرج و پردرآمد رفته است، پس بدیهی است کسانی چون حسین فرح بخش و عبدا... علیخانی پرچمدار حوزه بساز بفروش سینما بشوند. شاید برای شما جالب باشد که منوچهر محمدی تهیه‌کننده و همایون اسعدیان کارگردان فیلم «طلا و مس»، تهیه‌کننده و کارگردان «ده‌رقمی» نیز بوده‌اند؛ فیلمی که نه تنها آن موقع بلکه اکنون نیز حاضر به مصاحبه در مورد آن نیستند و اسعدیان تنها به این توضیح در مورد آن بسنده می‌کند: «شرایط موجود در سینما ما را به ساخت فیلم «ده‌رقمی» سوق داد و فروش بالای این فیلم بودجه مورد نیاز برای «طلا و مس» را فراهم کرد». (نقد فیلم «طلا و مس»، فرهنگسرای ارسباران)

عامل فروش بالای یک فیلم گاه سوژه‌های خاصی هستند که در فیلم به آن پرداخته می‌شود. اما در مورد روحانیت به خاطر محدودیت‌ها و ترس از موضع‌گیری‌ها، کمتر کسی جرأت ورود به این حوزه را پیدا می‌کند؛ چه آنکه همه، شکست «مارمولک» را نتیجه نگاه مغرضانه و ناعادلانه به آن می‌دانند یا شخصیت «طلبه» در «طلا و مس» که در ابتدا قرار بود یک دانشجوی الهیات باشد.

با نیم‌نگاهی به فیلم‌هایی که نقش اول آن روحانی است به یک نقطه مشترک می‌رسیم: «فیلم‌هایی در سینما ماندگار شدند که تمام ابعاد زندگی یک روحانی را نشان داده‌اند!». حال بهتر می‌فهمیم که استقبال از فیلم «مارمولک» به خاطر نمایش تصویری غیر کلیشه‌ای از روحانیت است. این نوع نگاه در «زیر نور ماه»، «او» و «پابرهنه در بهشت» که نمایی داخلی از زندگی یک روحانی نشان می‌دهند به خوبی ترسیم شده است.

هرچند اسعدیان بر عاشقانه بودن «طلا و مس» اصرار دارد و در تبلیغات این فیلم نیز تصویری از روحانیت نشان نمی‌دهد، بسیاری از اهالی هنر برای دیدن تصویری که او از زندگی یک طلبه ترسیم کرده است، به سینما می‌روند.

ملودرام ایرانی «طلا و مس» که واقع‌گرایانه به زندگی طلبه‌ها نزدیک شده است از حیث شخصیت‌پردازی، فضاسازی، دیالوگ، عشق و عاشقی و... کاملاً فیلمی ایرانی است، البته با این تفاوت بسیار مهم که بدون آنکه وارد ابتذال و بی‌بندوباری فیلم‌های روز بشود، عشقی وصف‌ناپذیر از زندگی دو زوج جوان را به تصویر می‌کشد.

نکته دیگری که این فیلم به آن اشاره می‌کند طرز تلقی نادرست ما از دیگران است. به نظر حقیر بزرگ‌ترین مشکل ما در برخورد نامناسب با دیگران و قضاوت‌های کلی از انسان‌ها، نداشتن تصویری روشن و واضح از آن‌هاست، درست مثل کسی که خارج از دانشگاه ایستاده و دانشگاه را محیطی کاملاً فاسد و با دانشجویانی لاابالی تصور کند. اسعدیان با همین دغدغه و با نشان دادن تضادی که بین نگاه پرستار و روحانی در فیلم وجود دارد بسیار هنرمندانه و به‌دور از سطحی‌نگری این قضاوت‌ها را روایت می‌کند.

دغدغه دیگر نویسنده بیان ترس عده‌ای از گفتن احساساتشان به صورت شفاف و مسائل درون خانواده است؛ دغدغه‌ای که اسعدیان این‌گونه بیان می‌کند: «برای من زیباترین سکانس فیلم جایی است که زهرا، سیدرضا را سر نماز از خواب بیدار می‌کند و او نگران مدرسه دخترش است، در حالی که تا چند ماه قبل اصلاً به این فکر نمی‌کرد که دخترش کی مدرسه می‌رود...»

متأسفانه روابط عاطفی موجود در خانواده، عشق و عاشقی، خواستگاری و... در فیلم‌های اخیر سینمایی بسیار ناعادلانه و یک‌جانبه، همراه با لودگی و مسخرگی به تصویر کشیده شده است. به عقیده بسیاری از اندیشمندان،‌ در حال حاضر هدف قرار دادن خانواده‌های ایرانی توسط کشورهای بیگانه یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های ناتوی فرهنگی علیه ما است که با غفلت برخی از مسئولین در تقابل با این تهاجم روز به روز فرهنگ غرب در جامعه ما نفوذ بیشتری پیدا می‌کند.

«طلا و مس» از حیث فیلم‌نامه و محتوا، بازیگران توانمند و طراحی صحنه نیز یکی از فیلم‌های بسیار مؤفق چند سال اخیر است. واقعیت این است که شخصیت‌پردازی این فیلم نه برگرفته از سینمای به اصطلاع معناگرا است و نه در فضایی انتزاعی و غیرواقعی شکل می‌گیرد. اوج ناراحتی زهراسادات پس از آنکه به خانه می‌آید در ناتوانی در درست کردن ماکارونی و ترس کودک از مادر روی ویلچر به خوبی نشان داده شده است.

«طلا و مس» برای آنکه فیلمی کامل باشد نیاز به این داشت که بعد اجتماعی و بیرونی روحانیت را نیز به تصویر بکشد، هرچند در نشان دادن بعد درونی بسیار قوی کار شده بود، اگر این تصویرسازی به بعد بیرونی نیز سرایت می‌کرد و تلفیقی از نقش اجتماعی مؤثر روحانی –همان‌طور که در «مارمولک» درک می‌کردیم»- می‌بود، دیگر دست هر منتقدی را برای سخن گفتن در مورد نواقص فیلم می‌بست.


بازتاب: 

خلاصه مطلب در روزنامه وطن امروز، شماره 426، صفحه 10، شنبه 1 خرداد

خبرنامه دانشجویان ایران

خبرنامه کاغذی دانشجویان ایران

نشریه قلم- دانشگاه سمنان

  • سید مهدی موسوی