کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «صبر» ثبت شده است

۰۵
خرداد

قاری «صدق الله العلی العظیم» را که می‌گوید سعی می‌کنم قدم‌هایم را تندتر کنم. با این فکر که «الانه نماز شروع بشه» پاهایم را سریع‌تر روی زمین می‌کشم.

لیز بودن سنگفرش‌های حرم تند راه رفتن را آن هم با جوراب قدری مشکل می‌کند. شب عید است و حرم شلوغ. گذشتن از لابه‌لای این همه زائر کار آسانی نیست و وقتی دشوارتر می‌شود که متوجه نگاه زائرها می‌شوم که وقتی به من می‌رسند لحظه‌ایی مکث می‌کنند. حتی صدای دل‌هایشان را هم می‌شنوم: «الهی... طفلکی... خدایاشکرت... خدا ایشاللا شفاش بده...»

این نگاه‌ها و این صداها سرعتم را کم نمی‌کند. قدم‌هایم را محکم‌تر و سریع‌تر به روی زمین می‌کشم. تا ثابت کنم، هم به خودم هم به صداها و نگاه‌ها که من از شما هم تندتر می‌روم. دیگر صدای اذان به نیمه رسیده است: «اشهد ان علیا ولی الله»

هنوز تا شبستان راه زیادی مانده است. خیزم را بیشتر می‌کنم و کشیدن پاهایم را برزمین سرعت می‌بخشم. سنگینی کتاب‌های دانشگاه بر روی دوشم انرژی زیادی از من می‌گیرد. می‌خواهم لحظه‌ایی نفس بگیرم و کمی بایستم اما باز صداها و نگاه‌ها به سویم هجوم می‌آورند.

آب دهانم را قورت می‌دهم و بند کیفم را روی دوشم جابه‌جا می‌کنم. باز هم گام‌هایم راسریع‌تر برمی‌دارم... این بار نه برای اثبات خودم به صداها و نگاه‌ها... این بار برای اثبات خودم به خودم با کشیدن سریع پاهایم بر روی زمین گویی می‌دوم. و ناگهان...

تا بیایم بفهمم چه شده است... سیل جمعیت است که به سویم می‌آید و «یا علی» گویان بلندم می‌کنند. لباس‌هایم را مرتب می‌کنند و کیفم را بر روی دوشم می‌گذارند. چه صداها ونگاه‌های گرم و مهربانی...

من اما سرخم با بغضی که تا اشک تنها یک ثانیه فاصله دارد... گریه‌ام را میان بغض سنگینم پنهان می‌کنم... آن‌ها که نمی‌دانند... فدای آن آقایی که وقتی از اسب افتاد صدای «یا علی»‌ایی نشنید...


  • معصومه علوی خواه