«ـ آدم راجع به بقیه خیلی راحت میتونه بگه فراموشش کن. قاضیهایی هم که حکم اعدام اکبر و شاهین و این بروبچهها رو دادن همین فکر رو میکردن.
ـ من چی کار کنم آقای غفوری؟
ـ من اگه جای تو بودم خواهر اکبر رو فراموش میکردم اما ممکنه یه روزی عاشق بشم خودم هم نتونم فراموش کنم. حتی به قیمت مرگ یه آدم دیگه باشه…»
من کل پیام «شهر زیبا» را در این دیالوگهای انتهایی فیلم خلاصه میکنم. ما خیلی راحت میتوانیم در مورد موقعیتی که دیگران در آن هستند و تصمیمی که در آن لحظه میگیرند قضاوت کنیم اما بهراستی وقتی خودمان در آن موقعیت باشیم چه کار خواهیم کرد؟
اصغر فرهادی فیلمنامهنویس توانمندی است اما به دور از اغراق فیلمنامههایی را که خودش کارگردانی کرده باشد یک سروگردن از بقیه بالاتر هستند و این به خاطر نکتهسنجیهای فوقالعاده و تمرکز بر همهی جزئیات کارهایش میباشد.
«شهر زیبا» دومین ساختهی سینمایی فرهادی با وجود برخی از ضعفهای جدی مثل انتخاب نادرست بازیگر نقش «علا» که از باورپذیر بودن داستان کاسته است، از فیلمنامهی محکم و دقیقی برخوردار است. علا در کنار بازی بسیار خوب فیروزه و ابوالقاسم، بازی متوسطی دارد اما بزرگترین مشکل نقش او چهرهی پاستوریزه در کنار دیالوگها و رفتار بسیار مثبت است.
ما در یک تقسیمبندی کلی دو موقعیت ویژه برای داستان انتخاب میکنیم:
اول آنکه شخصیتهای اصلی همیشه بین دوراهی انتخاب هستند، انتخابی که گاه نه برای کاراکتر صددرصد رضایتبخش است و نه برای بیننده و مهمترین دوراهی نیز در انتخاب علا برای ازدواج رقم میخورد. اما نکتهی مهم در این انتخابها آن است که انتخابکننده هیچگاه صددرصد آزاد نیست تا یک مسیر را برود.
دوم تغییر فاز احساسات از منفی به مثبت و از مثبت به منفی است. اولین تغییر جدی که بیننده با آن مواجه میشود، ناراحتی بعد از جشن تولد ابتدای فیلم است. در بقیه موقعیتها نیز کاراکترها مدام بین خوشحالی و ناراحتی تغییر فاز میدهند و تا قرار است لحظهای از موقعیتی که در آن هستند خوشحال شوند، اتفاق بدی برای آنها میافتد.
پایانبندی فیلم نیز هوشمندانه صورت گرفته است زیرا ما در مواجهه با برخی مسائل اخلاقی و عاطفی هیچگاه مسیر روشنی برای انتخاب خودمان پیدا نمیکنیم.
هفته پنجم|شهر زیبا صفحه ی فیلم سینماکات