کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

کویرنشین

یادداشت های شخصی سید مهدی موسوی و معصومه علوی خواه

روزانه ها

93/07/06

حس یک گلوله ی توپ عمل نکرده توی شن های کویر رو دارم که بعد از 27 سال چشیدن گرمای سوزان روز و سرمای استخوان سوز شب، منتظر یک انفجار بزرگ هست اما نه این انفجار رخ می دهد و نه کسی برای خنثی کردنش می آید. اینجا توی دل کویر، خطری برای آدم ها ندارم..

..:: کل روزنوشت های این وبلاگ ::..

بایگانی

۲۲ مطلب با موضوع «درباره داستان» ثبت شده است

۰۴
آبان

سلام. شست و نهمین پست این وبلاگ(یعنی پست قبلی)، اختصاص به یک مسئله اجتماعی داشت که گریبانگیر خیلی از جوان‏هایی بود که بنده با آن‏ها صحبت کرده بودم و از مشکلات ازدواجشان می‏گفتند؛ اما چه هدفی از درج این پست داشتم؟ جواب‏هایی که تلفنی، ایمیلی،‌ حضوری و کامنتی برای این مطلب به دست من رسید،‌ مطالب ارزشمندی را به همراه داشت(البته بماند که بهضی‏ها ْآنقدر شاکی شدند که ما را به فحش و ناسزا گرفتند!!!)،‌ یکی از این پاسخ‏ها، پاسخ دکتر غفرانی(روانشناس) بود که توسط ایمیل برای من ارسال شده بود: که به دلیل اهمیت موضوع آن را در اینجا می‏آورم، ان شاء الله ادامه نظرات اساتید در پست‏های بعدی:

  • سید مهدی موسوی
۱۴
شهریور

سلام. امروز که داشتم پیغام‌های خصوصی و غیر خصوصی دیروز و پریروز را می‌خواندم به چند تا شبهه در ذهن خوانندگان مواجه شدم. که بد ندیدم برای آنکه دیگر سوالی اینچنینی مطرح نشود، پیش دستی کنم و جواب آن را یکباره بدهم.

در مورد مطلب "یک پیاله سیرابی" باید بگویم این مطلب داستانی بلند و دنباله دار است و من تا آنجا که امکانش باشد، سعی می‌کنم برای هر قسمت کمی خلاصه‌تر بنویسم که قابل خواندن برای همه باشد و حوصله‌ی خواننده سر نرود؛ اگر طولانی شد شما به بزرگواری خودتان ببخشید. در مورد سمنان قبول شدن "حسن" هم باید بگویم چون با محیط این شهر آشنایی بیشتری دارم و حتی با رشته‌ی او که خودم آن را در دانشگاه می‌خوانم خو گرفته‌ام، صلاح را در این دیدم که اگر این شرایط برای "حسن" باشد، بهتر بتوانم در مورد او توضیح دهم. ضمنا من روزانه هستم نه شبانه(زیاد هم فرقی نمی‌کند، مگر در پرداخت هزینه‌ی کمتر). در مورد سیگاری بودن پسر هاشم آقا نیز بگویم که حرف و حدیثی باقی نماند... نمی‌گذارید که، قسمت بعدی که قرار است بنویسم در مورد او است ... آنجا توضیح می‌دهم که چون هاشم آقا سیگاری است، پس اشکالی پیش نخواهد آمد که پسرش هم براحتی اهل سیگار شود ... پس قرار نیست هر که بچه‌ی طلاق بود سیگاری شود... قبول؟!

باز هم خوشحال خواهم شد که نظرات شما را در این وبلاگ مشاهده کنم. دلگرمی خوبی برای نوشتن است.

به امید دیدار

یا علی مدد

  • سید مهدی موسوی